سوال های مرتبط

مامان آراز و دنیز
👧🏼👶🏻 مامان آراز و دنیز 👧🏼👶🏻 ۹ ماهگی
مامان کارن مامان کارن ۶ ماهگی
تجربه واکسن دوماهگی... شب قبل از واکسن تجربه ی مامانا رو تو گهواره میخوندم ترسیده بودم ،از استرس معده درد عصبی شدم ☹️ نگران بی قراری موقع واکسن و تب بعد از واکسیناسیون بودم... اما خدارو شکر موقع واکسن خیلی گریه نکرد و بعد از اونم اونقدر که فکر میکردم‌ وحشتناک نبود...
اما کارایی که کردم و تجربه ام... روز قبل از واکسن بردمش حموم شبم زود خوابش کردم قنداق کردم که راحت بخوابه و روز واکسن کم خوابی نداشته باشه. روز واکسن قبل از رفتن بهش شیر دادم ،پوشکشو عوض کردم و مرتبش کردم،تو مسیر استامینوفن خریدم ،قبل رفتن شیر دوشیدم و شیشه رو همراهم گذاشتم ، بعد از واکسن با بغل و شیر سریع آروم شد،وقتی اومدم خونه مامانم رو پا تکونش میداد و منم کمپرس سرد میذاشتم‌رو پاش ،خوابید و بعد از ۲ ساعت بیدار شد و گریه هاش شروع شد... پاشو که تکون میداد درد اذیتش میکرد ،با بغل و تکون رو پا اروم تر میشد،فقط ۴ ساعت بی‌قراری کرد بعدش دیگع راحت خوابید،تو اون ۴ ساعت شیر هم نمی‌خورد دیگه الان اوکی شده.کمپرس سرد هم مرتب استفاده کردم. ایشالله تا فردا خوب خوب شه☹️❤️
مامان لیام مامان لیام ۹ ماهگی
سلام

من از شروع سه ماهگی تصمیم گرفتم ب پسرم شبا شیر خشک بدم ک هم من چندساعت اولو راحت بخوابم هم پسرم
چون هردوساعت بیدار میشد واسه شیر خوردن و من واقعا اذیت میشدم

شبا ۶۰ یا ۹۰ تا بهش شیرخشک میدادم و ۴. ۵ ساعت میخوابید البته بعد تموم شدن شیرخشک باید سینه خودمم میخورد تا خوابش میبرد.
خلاصه ۴۰ روزی میشد ک شبا شیرخشک میدادم.
دقیقا از روز اول عید ک بیدار شدیم و سال تحویل بود سینمو خیلی سخت میگرفت
با هزار تا ترفند
داداشش باهاش حرف میزد یا تلویزیون روشن میکردم صورتشو میگرفتم سمت تلویزیون ببینه بخوره
پامیشدم راه میرفتم ولی بازم‌اونجوری ک باید سینمو نمیگرفت
روز اول گفتم حتما رو مود نیست نمیخوره دوباره روز دوم دیدم ن بازم نمیگیره
انقدر گریه کردم انقدر گریه کردم‌ک نگو
گفتم بدبخت شدم عادت کرد به شیرخشک دیگه سینمو نمیگیره
دیگه از اون‌روز گفتم شبا هم بهش شیشه نمیدم

یه روز بعد از ظهر تب کرد گفتم حتما سرما خورده زود بهش استا دادم‌و تبش اومد پایین
فرداش ک داشت سینمو میخورد با لثش جوری گازم‌گرفت دردم گرفت آب دهنشم میریخت
شک کردم‌گفتم نکنه داره دندون درمیاره
چون داداششم دقیقا تو این سن دندونش زده بود بیرون
دست کشیدم‌رو لثش دیدم بلههههههه آقا داره دندون درمیاره ک شیر نمیخوره
علائمش اینا بود
یه روز اسهال شد شکمش شل شل کار کرد
شیر خوردنش خیلی کم‌شده
چند روز پیش تب کرد
امروزم از صبح تب داشت صبح ساعت ۸ و ۱۲ بهش استا دادم و تن شویش کردم
تا الان تب نکرده
آب دهنش میره
گاهی سینمو گاز میگیره



فقط خوبی این نخوردنش این شد ک دیگه شیشه نمیخوره و استرس اینکه سینه خودمو پس بزنه ندارم😊
اینم دندون گیرشه ک باهاش لثشو میخارونه 🚗
مامان دلارا مامان دلارا ۵ ماهگی
#تجربه زایمان 🤰🏻👧🏻❤️
پارت ۲

( همیشه بزرگ ترین ترس زندگیم زایمان بود انگار یه غولی بود که نمیتونستم باهاش کنار بیام )
خلاصه شوهرم کارای بستریمو انجام داد و گفت اصلا نگران نیاش اتاق خصوصی واست گرفتم میام پیشت که تنها نباشی و به خانوادمم خبر دادن که ما دیگه باغ نمیایم😅
ساعت ۷ وارد اتاق زایمان شدم روی تخت دراز کشیدم دو تا سرم و چندتا سیم بهم وصل کردن و چون درد نداشتم بعد از نیم ساعت شروع کردن امپول فشار بهم بزنند
گاهی توی اتاق پیاده روی میکردم ماما خصوصی گرفتم که البته کار خاصی واسم انجام نداد تا ساعت ۸ونیم که دردام خیلی شدید شد هر ۵ دقیقه میگرفت و ول میکرد و یکی از ماماها هر نیم ساعت یک بار میومد دستشو تا ته میکرد ببینه چند سانت باز شدم بهش گفتم بسه من دارم اذیت میشم سرم داد کشید گفت مگه نمیدونی زایمان طبیعی چطوریه بچه باید از واژنت بیاد بیرون بعد به خاطر دست من غر میزنی منم دیگه هیچی نگفتم و از درد به خودم میپیچیدم شوهرم خیلی سعی میکرد ماساژم بده باهام حرف میزد حواسمو پرت کنه اما از ساعت ۹ به بعد دیگه نمیتونستم تحمل کنم….میرفتم تو دستشویی میشستم اب داغ رو شکمم بگیرم تا یکم دردم اروم بشه (۵ سانت باز بودم)
تا ساعت ۱۱ چند بار دیگه معاینه شدم و کیسه ابمو پاره کردن
با یه دست معاینه میکرد و با یه دست دیگه شکممو فشار میداد
منم فقط دستای شوهرمو گرفته بودم و داد میزدم توروخدا بسه دیگه ….
۷ سانت باز شدم هرچی بهشون التماس میکردم توروخدا بهم امپول بی حسی بزنید من دارم میمیرم نمیتونم تحمل کنم اما میگفتن نمیشه دکترت اجازه نداده باید ورزش کنی تا بچه بیاد پایین از درد شدید نمیتونستم ورزش کنم اصلا نمیتونستم نفس بکشم چه برسه به ورزش ‌‌‌….