۹ پاسخ

خدارو شکر که سالمه عزیزم انشالله به سلامتی مثل دو قلو میشن باهم بزرگ میشن

میتونی نهایت یکی دوماه اول سخت باشه

جلوگیرت چی بود ک متوجه نشدی گلی

جلوگیرت چی بود ک متوجه نشدی گلی

فاصله سنی بیشتر بود بهتر بود حداقل سه سال
ولی حالا که شده ایشالا بسلامتی به دنیا بیاد و بادل خوش بغلش بگیری
آره عزیزم چرا نتونی اینهمه آدم تونستن 😍

عزیزم اینطوری نگو خداروشکر کن که سالمه خدا چیزی بهت داده چیزی که نگرفته باهم بزرگ میشن خدابزرگه

من با اینکه یه بچه دارم فکر میکنم دیگه هیچوقت زندگیم عین قبل نمیشه دوتا پشت هم واقعا اعصاب میخواد حتی پرستارم داشته باشی بازم سخته

من پرستار دارم اره خوبه میتونی باشگاه ایناتو بری

عزیزم وقتی پرستار میخای بگیری غصه خوردنت برا چیه
ریلکس کن انشالله ب سلامتی و خوشی بچه دومتم بدنیا میاد

سوال های مرتبط

مامان قلب خونه مامان قلب خونه ۱ سالگی
یادآوری خاطرات
پارسال این موقع پسرم تازه 28 روزه بود
چقدر روزهای سختی بود .خستگی و کم توانی بدنی خودم یک طرف ،حجم زیاد رسیدگی به کارهای بچه یک طرف ،کلا همه چیز بهم ریخته بود انگار .
پسرم نسبتا آروم بود .اما دیر خوابیدن شب و کلا همه چیزهایی که تو بچه داری تایم آدم رو میگیره من رو حسابی شوکه کرده بود . تو خونه موندن و کارهای تکراری کردن از همه بدتر بود آخه من تا قبل دنیا آمدن بچه خیلی از تایمم با کارکردن و بیرون رفتن پر میشد .ده سال اینطور گذشته بود و حالا همه چیز تغییر کرده بود . تصور کن از بچه دار شدن فقط همین بود که بچه داشته باشی و مادر بشی ،هیچ تصوری از مادری کردن نداشتم .
که چقدر باید از خودم بگذزم
افسردگی بدی گرفته بودم . همه روزم با اضطراب می‌گذشت .پرخاشگر و غمگین بودم .
اصلا دوست ندارم به اون روزها برگردم . تعجب میکردم که چرا شاد نیستم . انگاری عذاب وجدان داشتم .بیش از سه ماه طول کشید تا کم کم شرایط بهتر شد . من کمکی هم داشتم مادرشوهر و همسرم و مامان خودم در حد امکان کمکم میکردن .اما انکار از اینکه با بچه کل روز تنها باشم و خودم کارهاش رو تنهایی کنم مضطرب میشدم .
تا اینکه شروع کردم لحظه به لحظه با خدا حرف زدن .تو تمام کارهای روزمره مثل یک همنشین باهاش حرف میزدم .خیلی آروم تر شدم .
الان پسرم عشق منه . درسته بازم خستگی هست کلافگی و چیزهای دیگه .اما با یک شیرین زبونی اش همه چیز فراموش میشه انگار شارژ مجدد میشه آدم .
ولی چرا همش تو فکر بچه دومم اما مضطربم .یعنی دوباره همه اون احساسات تکرار میشه
شماها چی ؟؟