تجربه-زایمان-2

ساعت ۷ صبح رفتیم بیمارستان کوثر و تخت خالی بود و رفتم داخل و معاینه کرد گفت دهانه رحم کامل بستس و آن اس تی گرفت و ضربان قلب هم گرفت خلاصه گفت همه چی خوبه ولی چون قند بارداری داری باید بستری بشی و نامه بستری داد. ساعت ۹ صبح روز شنبه من بستری شدم بهم لباس دادن و تمام وسایل هامو گرفتن حتی گوشیمو ، استرس نداشتم چون نتونتسه بودم خودمو تو ۹ ماه راضی کنم که من میتونم طبیعی زایمان ولی خوب دیگه راهی بود ک باید میرفتم . رفتم تو ی اتاق با امکانات بالا و تمیز و خوشحال از اینکه نرفتم بیمارستان چمران😂خلاصه ساعت ۹ برام سوزن فشار رو وصل کردن و من استرس زیادی نداشتم ولی بازم حالم خیلی خراب بود حال روحیم افتضاح بود (اصلا ذوغ نداشتم) تمام کارم شده بود گریه ، فکرم خیلی درگیر بود و همش امام حسین و امام رضا رو صدا میکردم ک زایمان راحتی داشته باشم . خلاصه ساعت ۲ شیفت عوض شد و دوباره معاینه شدم و دهانه رحم حتی ی فینگر هم نبود و من هیچ درد نداشتم . شد ساعت شیش غروب ک معاینه کردن دوباره کیسه آبم ترکید (خداروشکرررر) خلاصه منم بازم بسته بسته و بدون درد بودم خلاصه اون شب خیلی سخت گذشت کارم شده بود گریه همش دلم برا شوهرم تنگ شده بود میگفتم کی میشه برم بغلش کنم 🥹چون من روزانه کلی با شوهرم تلفنی حرف میزنم بعد فک کنی. ی دفعه صداشو ی روز کامل نشنوی خیلی سخته بدترین حس اونجا بود ک دلم برا خونه تنگ شده بود و حالم ع خودم بهم میخورد و ترسیده بودم

۳ پاسخ

مبارکه عزیزم ادامشم بگو

عزیزممم
منم زایمان اولمه
واقعااسترس دارم🙂

زهرا جان از بیمارستان راضی بودی منم میخوام برم کوثر بخاطربیمه تامین
خواهرم ک خیلی راضی بود

سوال های مرتبط

مامان افرا💕 مامان افرا💕 روزهای ابتدایی تولد
#تجربه-زایمان-۳

ساعت شیش غروب ک کیسه آب ترکید دیگه سوزن فشار رو بیشتر کردن ک درد بگیرم چون بچه میوفتاد تو خشکی خلاصه ساعت از یک شب ب بدبختی گذشت (ساعت خیلی کند جلو می‌رفت ) منم همش منتظر این بودم درد بگیرم ولی هیچی انکار ن انگار 😂فقد قران تو دلم می‌خوندم و دعا میکردم خلاصه ساعت یک شب بود ک پرستارا از اون ساعت ب بعد خیلی میومدن ضربان قلب بچه رو چک میکردم و هر دقیقه آن اس تی می‌گرفتن از بچه (واقعا بهترین ماما ها رو داره بیمارستان کوثر )ساعت شیش صبح بود ک شیفت عوض شد بهترین کارشناس مامایی اومد بالا سرم و معاینه کرد و گفت اصلا دهانه رحم باز نشده و ببرینش سزارین و اون ثانیه بود ک من از خوشحالی داشتم پرواز میکردمممم هیچ وقت باورم نمیشد ک درد نمیکشم و بدون هیچ هزینه ای برم سزارین اونم با بهترین متخصصا و بهترین دکترا واقعا خیلی خوشحال بودممم و کلی حالم خوب و اصلا استرس نداشتم چون کامل خودمو برای سزارین آماده کرده بودم و کامل فیلم عملش و سوزن و چیزاشو دیده بودم
مامان tanya مامان tanya ۴ ماهگی
تجربه زایمان
روز سه شنبه بود که هرکاری میکردم بچه بزور تکون میخورد من ترسیده بودم گفتم تا صبح میمونم اگه خوب نشد میرم ان اس تی خلاصه صبح شد ولی همچنان خبری نبود من خودمو رسوندم بیمارستان نزدیک محلمون نوار قلب خلاصه نوار قلب رو گرفت گفت خوب نیست انقباض هم داری باید بستری بشی منم بستری شدم رفتم بالای تخت بعد یه ساعت اومدن یه قرص گذاشتن زیر زبونم برا باز شدن دحانه رحمم فاید نداشت هی دو سانت بودم بعد دو ساعت دیگه که گذشت معاینه کردن فایده نداشت بازم یدونه دیگه گذاشتن خلاصه نه خبری از درد بود نه چیزی تا اینکه اومدن سرم سوزن فشار رو وصل کردن برام بازم فایده ای نداشت و روز دوم اومد که من بستری بودم بازم آمپول فشار رو زدن هی میومدن معاینه ولی من تغیری نکرده بودم تا روز سوم هم اومد اینو بگم قبل اینکه بیام بیمارستان یه دردی میومدو میرفت فکر نمیکردم مال زایمان باشه روز سومم ساعت نه صبح بازم آمپول فشار رو زدن یه ساعت گذشت دردام زیاد تر شد بعد یهو احساس کردم خیس شدم دکترم صدا زدم اومد نگاه کرد گفت کیسه آب پاره شده که ساعت یازده بود یه ساعتی گذشت یکی از پرستارا اومد گفت باید اعضام بشی جای دیگه منم ترسیدم گفتم مگه چی شده گفت چیزی نشده امروز پرستاری که بیاد بی هوشی بزنه نمیاد بیمارستان خلاصه آمبولانس آوردنو منو بردن بیمارستان دیگه اونجا هم از ساعت یک تا نه شب فقط سرم قند میزدن از ساعت نه بازم اومدن سوزن فشار دیگه رو وصل کردن منم کمکم داشت حالم خیلی بد تر میشد معذرت هرچی خورده بودمو بالا آوردم بهشون گفتم این چهارمین سوزن فشاره که میزنن گفت پس چرا گزارش ندادن
مامان ماهانا🦋حسام مامان ماهانا🦋حسام ۴ ماهگی
#زایمان طبیعی پارت ۲😊
از پیش دکتر اومدم خونه و منتظر دردا و ادامه دادن به ورزش ها و پیاده روی ولی همچنان بی درد وارد ۳۹ هفته شدم و همچنان علائمی نداشتم فقط احساس سنگینی و خستگی داشتم و دلم میخواست فقط بخوابم ولی خب منم بیخیال نمی‌شدم و ورزش میکردم خلاصه بیستم اردیبهشت به اصرار خواهر شوهرم ک درد نداری و این خوب نیست باید بری بیمارستان کنترل کنی ببینی چطوری بچه در چه حاله ولی من همچنان بیخیال بودم ک حرکات بچه کلا کم شده بود و یجورایی خودم یکم ترسیدم و ساعتای ده شب رفتم بیمارستان تامین اجتماعی ولی خیلی شلوغ بود و جواب نمیدادن منم گفتم زنگ بزنم دکترم و برم مطبش ولی خواهر شوهرم گفت بریم بیمارستان نبی اکرم اونجا بهتره برا معاینه برو و ببین چه در چه حاله خلاصه رفتیم اونجا و ساعت دوازده شب معاینه شدم گفتم درد ندارم هیچ علائم خاصی از زایمان ندارم ک گفت چهار سانت رحم بازه و باید بستری بشی و بچه هم بالای رحم و اصلا وارد لگن نشده و باید با آمپول فشار زایمان کنی منم گفتم خب بزارین برم خونه دردام ک اومد میام گفتن ضربان قلب بچه خیلی بالاس و خطر داره هر چه زود تر زایمان کنی بهتره خلاصه بستری شدم ساعت یک و نیم وبا آمپول فشار و هیچ دردی یک ساعت بعد زایمان کردم اونم بدون هیچ دردی وماما همراه من ک کلی خوشحال بود از اینکه اصلا نفهمید چجوری زایمان کردم و منی ک ده سانت فول بودم و همچنان درد نداشتم و قر میدادم ک معاینه شدم بهم گفت بریم رو تخت زایمان خودمم باورم نمیشد دردام جوری بود که فقط شکمم سفت میشد حالتی ک بچه خودش سفت میکرد دوباره ول میکرد ساعت دو چهل و پنج دقیقه صبح زایمان کردم و پسر نازمو بغل گرفتم وزن پسرم ۳۹۰۰ بود ک واقعا یه چیز عجیبی بود زایمان بدون دردی ک داشتم اینم تجربه من از زایمانم 😊
مامان افرا💕 مامان افرا💕 روزهای ابتدایی تولد
#تجربه-زایمان-1


بلاخره منم قسمت شد ک بیام تجربه زایمان بنویسم خیلی از تجربه ها رو خوندم ولی همه مثل هم زایمان نمیکنن پس نترسید♥️😂
من روز پنجشنبه صبح رفتم بیمارستان کوثر چون من ۲۸ شهریور تاریخ زایمانم بود ک داخل سنوگرافی آن تی زده بود خلاصه بهم گفت دیگه ۴۰ هفته تموم شده و چون قند داری نباید دیگه دست دست کنیم تا الآنم زیاد نگهت داشتیم . بهم گفت الا برو بیمارستان چمران تا بستریت کننن ما اینجا تخت خالی نداریم چون کوثر بیمارستان خصوصیه و چمران دولتی
گفت باید حتما الا بری بستری بشی وگرنه هر چی بشه پای خودته (منم گفتم تا الا بخاطر بیمارستان خصوصی خودمو بیمه کردم ک تمیز باشه ، بچه محصل نیاد بالا سرم ، هر کی ع راه رسید معاینه نکنه )بهش گفتم با رضایت خودم میرم خونه تا تخت خالی بشه خلاصه کلی غر زد و اثر انگشت گرفت ک هر چی شد پای خودتون منم گفتم توکل بر خدا
خلاصه اومدم خونه کل کارامو کردم (پیاده روی رفتم ، حموم ، شیوه کردم ، روغن تراپی کردن موهامو ، موخوره گیری کردم ، تمام خونه و اتاق خوابها رو جمع و جور کردم ، دستمال کشی اساسی ، لاک زدم ، تمام وسایل خودم و بچه رو جمع کردم ، خلاصه تمام کار ها رو انجام دادم تا ساعت ۳ صبح) دیگه خوابیدم ۷ صبح رفتم بیمارستان و خلاصه تخت خالی بود خداروشکر
اینم بگم من راضی ب زایمان طبیعی نبود شاید بعضی هاتون از پست های قبلی بفهمید ک چقدر وحشت از زایمان طبیعی داشتم ولی بخاطر بیمارستان رفتم طبیعی چون بیمارستان کوثر زایمان سزارین اختیاری نداشت .
مامان 🎀ماهـ🌙ــلین🩷 مامان 🎀ماهـ🌙ــلین🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان👩🏻‍🍼
پارت 3: آمپول فشار رو اومدن داخل سروم زدن و دکتر گفت تا 4 صبح وقت داری طبیعی زایمان کنی همکاری کن باهامون 😅😁خلاصه ک هی ماما میفرستادن باهام ورزش کنه منم با کمال میل همکاری کردم باز معاینه کردن اصلا باز نشدم و همچنان درد نداشتم هی گذشت نزدیکای 4 شد هیچ پیشرفتی نداشتم ماماها زنگ زدن به دکتر شرح حال منو گفتن دکترم گفته بود دوز آمپول فشارو ببرید بالا تا ساعت 6 اومدن دوباره آمپول ریختن تو سرومم و رفتن منم همش منتظر درد بودم گذشت دوباره ساعت 6 شد بعد کلی معاینه بازم گفتن هیچی باز نشدی و بدنت خیلی مقاومه صبحونه نخور تا دکتر بیاد احتمالا ببرنت سزارین خلاصش کنم ک بازم ی دوساعتی منو الاف کردن و در آخر اومدن ساعت 8 و نیم آمادم کردن برا سزارین و در آخر ساعت 9 دختر نازمو دادن بغلم😍و قسمت این بود ک من با کلی ورزش و لگن خوبی ک داشتم و دهانه رحمم نرم بود ولی هیچ پیشرفتی با آمپول فشار نکردم و خداروشکر عمل سزارینم سخت نبود برام و میگم حتما کار خدا ی حکمتی داشته ک دارو رو من جواب نده
مامان نیلا🤍 مامان نیلا🤍 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین من
پارت ۳
بعد دکتر بیمارستان برام یه سونو نوشت من رفتم سونو و تو سونو هم همه چی نرمال بود ما رفتیم خونه خواهر شوهرم گف بیا اینجا برای شام ت حالت خوب نیس هواسمون باشه
خلاصه خونشون من اولش یکم دردام قابل تحمل بود ولی یکم گزشت ساعتای ۹ شب بود ک سرگیجه و تب داشتم خواهر شوهرم ترسید و گف بریم بیمارستان
ما این دفعه اومدیم یه بیمارستان دیگ اونجا هم گفتن جا نداریم باز مارو فرستادن بیمارستان امام رضا ک برای عفونت ادراریم بستری شم
منم رفتم و اونا هم ان اس تی گرفتن و گفتن انقباض داری باید معاینه شی
این دفعه گزاشتم معاینه کنن گفتم اگ دهانه رحمم باز شده باشه و من نفهمم چی
معاینه کرد و گفت بسته ای بعد منو بستری کردن. خیلی استرس داشتم من همیشه فک میکردم دردم میگیره و با درد میرم بیمارستان تازه میخواستم از ۳۶ هفته ورزش ها و پیاده روی رو شروع کنم
خلاصه لباس بهم دادن پوشیدم و منو بردن زایشگاه ک خیلی فضای سنیگینی داشت اونجا یه اتاق جدا دادن بهم و من رو تخت زایشگاه دراز کشیده بودم و اومدن بهم مسکن تزریق کردن ک خیلی خاب اور بود و منم ک خسته فقط خوابیدم بین خواب هی میومدن منو بیدار میکردن حالمو میپرسیدن و ضربان قلب بچه رو چک مکردن تبمو چک میکردن
مامان فندق.کوچولو مامان فندق.کوچولو ۵ ماهگی
#زایمان طبیعی ۲
من ساعت یک شب بستری شدم و درد هام با آمپول فشار شروع شد( که البته سرم هست ) ... من هیچ درد زایمانی نداشتم ودهانه رحم یک سانت بود و سر بچه به خاطر بزرگ بودن درست وارد کانال زایمان نشده بود ... تا صبح همه چی خوب بود بهم چند تا قرص دادن و چون کیسه آب سالم بود درد زیادی حس نمیکردم ... ساعت ۱۲ صبح پزشکم اومد و کیسه آبم پاره کرد و بهم گفت ۱۸ ساعت دیگه معلوم میشه طبیعی یا سزارین هستی اگه توی این زمان دهانه رحم ۴ سانت شد طبیعی و اگر نه که سزارین ... یکی از ماما ها بیمارستان بهم گفت اگه دوست دارم میتونه ماما همراهم شه و من هم قبول کردم ... و از اون موقع باهام ورزش های زایمان و کار کرد ، گل مغربی برام گذاشت که تا شب از یک سانت رسیدم دو نیم سانت ... چون من هیچ دردی از خودم نداشتم و همش کار آمپول فشار بود دوز دارو بردن بالا از دوز دارو رسید به ۲۴ قطره در ساعت هر ۵ دقیقه درد کل شکممو می‌گرفت و اصلا نمیتونستم بخوابم ... با کمک ماما حدود یک ساعت از ۹ تا ۱۰ شب خوابیدم ... از ده به بعد پاشدم دوباره به ورزش کردن ... یکی از ورزش ها که خیلی خوب بود مدل دسشویی ایرانی یا اسکات زیر دوش آب گرم بود که هم درد و کم می‌کرد و هم سر بچه یکم اومده بود پایین ... دیگه صبح شده بود حدود ساعت ۵ که باز معاینه کردن و شده بودم ۴ سانت اما دیواره رحم همچنان سفت بود. معاینه توی بیمارستان خیلی با معاینه مطب فرق داشت توی مطب پزشک با آرامش و آروم اینکارو میکنه اما تو بیمارستان ماما با وحشی گری این کارو میکنه تا دیواره رحم تحریک شه