سوال های مرتبط

مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۹ هفته و ۵ روزم بود که به بیمارستان رفتم و چون علائم زایمان رو نداشتم و دکترم گفته بود اگه دردت گرفت که هیچی ولی اگه درد نگرفت برو این نامه رو به بخش زنان و زایمان نشون بده که بستریت کنن ،بلاخره بستری شدم هر چقدر هم که بهم آمپول فشار زدن تو بیمارستان دردم نگرفت دکتر خودش اومد گفت یکم دوز داروهارو ببرید بالا و پرستارای بخش هم بهم توصیه میکردن که شربت زعفران غلیظ بخورم که اونم جواب نداد کلا هیچ دردی نداشتم ولی با آمپول فشار به زور ۳ سانت شدم که دردام بعد از یک روز بستری شروع شد ولی اونقدری نبود که زایمان کنم چون سابقه فشار بالا رو هم داشتم دکترم اومد و خودش کیسه آبم رو پاره کرد و دردم از اون موقع به بعد شروع شد که به غلط کردن افتاده بودم و به دکترم گفتم که سزارینم کن گفت تا اینجا خوب پیش اومدی باید صبر کنیم که زودتر زایمان کنی از ساعت ۱ ظهر تا ساعت ۷:۳۰ درد کشیدم ولی ارزش داشت چون الان پسرکوچولوم بغلم و خداروشکر میکنم که صحیح و سالم تو بغلم دارمش ولی واقعا زایمان طبیعی درسته که یه روز درد داره ولی الان من هیچ دردی ندارم و میتونم خودم کارای خودم رو بکنم
مامان امیرعلی 🥹💙 مامان امیرعلی 🥹💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲

دیگه گفتن نه عزیزم نمیتونم مرخصت کنم حتما باید بستری شی اینجام ما دکتر بیهوشی نداریم اعظامت میکنیم یه بیمارستان دیگه خودت میری یا ک با آمبولانس بفرستیم تو امشب حتما باید بزایی یه آزمایشم گرفته بودن ک انگار جواب خوبی نداشته بود باید حتما بستری میشدم ک فرستادنم یه بیمارستان دیگه ک اونجا رفتم آمپول فشار نزدن و رسیدگی نکردن یه شب بستری بودم فردا صبحش خودم از اونجا بیرون شدم تو اون مدت انقباض کم‌ داشتم و همون دو سانت بودم بعدش که داشتم کارای ترخیص مو انجام میدادم دردام یهو شدید میشد لباس مو عوض کردم رفتم تو آسانسور بودیم که دیگه خیلی شدید شدن سریع رفتیم بیمارستان دیگه ک دم در اونجا یه سرپوش روغن کرچک خوردم رفتم بلوک زایمان ک خیلی سریع بستری کردن اصلا وقت نداشتم دردام بعد از خوردن روغن شدید شد کاش نمیخوردمش اصلا پیشنهاد نمیکنم چون درد من شدید بود خیلی شدید ترش کرد و تا رفتم آن اس تی گذاشتن دید دردام اصلا فاصله نداره گفت میخای بی حسی بزنم منم از خدا خاسته گفتم ب دست و پات میفتم آره خیلی میخام خدا منه احمق اگه روغن نخورده بودم یه ثانیه ای فاصله میداشتم بین دردام سریع کیسه آبم پاره شد همین ک رو تخت خابیدم
مامان مهرسام🥰 مامان مهرسام🥰 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من
پارت دوم
ماماهای زایشگاه که دیگه از بس رفته بودم اونجا میشناختنم،گفتن این بار مث دفعات قبل نیست و زایمان میکنی.نامه ارجاع دادن برا بیمارستان مرکز استان که nicu داشت.منم هیچ اطلاعی نداشتم که با دو فینگر هم میشه بارداری رو ادامه داد همین که فهمیدم رحمم باز شده فک کردم دیگه به زودی زایمان میکنم.رفتم خونه دوش گرفتم و وسایلو جمع و جور کردم و منتظر موندم مادرم بیاد تا بریم بیمارستان.
اینم بگم من میخواستم 38 هفته و چند روز سزارین کنم که متاسفانه نرسیدم به 38 و هیچ امادگی برای زایمان طبیعی نداشتم و چون استراحت بودم هیچ ورزشی نکرده بودم.

خلاصه ما حدودای دوازده رسیدیم بیمارستان و پذیرش شدم و معاینه شروع شد.درد داشتم ولی زیاد نبودن.تا صب شدم حدود چهار فینگر.بعد اون پیشرفت نداشتم،هرچقدرم راه میرفتم فایده نداشت.طوری که پزشک شیفت میگف ممکنه چند روز دیگه تحت نظر بتونی پیش ببریش.
شیفت که عوض شد دکتر بعدی گفته بود کیسه آبمو بزنن.
من جفتم قدامی بودم.خیلی تلاش کردن طی تایم زیاد کیسه مو زدن.میگفتن یچیزی مث سرکلاژ جلوشو گرفته دستمون نمیرسه،نمیتونیم پاره ش کنیم و...
خلاصه کیسه مو زدن و بعد اون دردام شدید تر شد.
مامان ماهان مامان ماهان ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی بیمارستان تامین اجتماعی

ت نه و نیم شب رفتم بیمارستان الکی گفتم بچه ام تکون نمیخوره از وقتم گذشته بستری ام کنید معاینه کرد یک و نیم بودم بعد وقتی خواست ضربان قلبشو گوش کنه برای پرستاره حسابی تکون خورد پرستاره گفت این کجاش تکون نمیخوره گفتم از دیروز تکون نخورده بود بعد الکی گفتم سردرد شدید دارم و اگه برای بچه ام اتفاقی بیفته تقصیر شماس چون اونایی که فشارشون میره بالا سردرد میشن و این برای بچه بده و نباید فشار بره بالا خلاصه فشارمو گرفت 11 بود و این برای منی که همیشه فشارم هفته خیلی بالا بود دیگه هر جور شد بستری شدم ساعت یازده و نیم رفتم زایشگاه تا کارای بستری ام انجام شد ساعت شد 12 گفتم آمپول فشار نمی‌زنین گفتن از ساعت 12 به بعد نمی‌زنیم یکم درد داشتم تا ساعت 3شده بودم 3سانت درد هام کم بود و هی وسط درد هام میخوابیدم ساعت 6 صبح هم شدم پنج سانت دیگه دکترساعت یک ربع به هفت اومد آمپول فشار زد و درد هام شدید شد ساعت 8 کیسه آبم پاره شد دردهام خیلی شدید تر شد گفتم برام بی دردی بزنید ساعت 9 بی دردی اسپاینال زدن دردهام تموم شد فقط حس فشار داشتم ساعت یازده و نیم صبح هم زایمان کردم

دکترم خانم زندی بود بسیار خانوم خوش اخلاقی بودند پرسنل و بیمارستان عالی
مامان نورا سادات🩷 مامان نورا سادات🩷 ۵ ماهگی
مامان محمدمهدی مامان محمدمهدی ۴ ماهگی