تجربه من از آزمایش گلوکز
روز قبلش سعی کردم زیاد شیرینی جات نخورم شام خیلی سبک خوردم و چربی نخوردم صبح زود یکم حالم بد بود حواسمو پرت کردم و بهش فکر نکردم خیلی سخت بود رفتم ازمایشگاه تا نوبتم شد یکساعتی طول کشید مرحله اول خون و بعد ادرار دادم بهم پودر و دادن با آب خیلی سرد مخلوط کردم و ذره ذره با حوصله خوردم چون یک نفس یا زیاد سر میکشیدم هیچ کمکی ب انجام شدن سریع ازمایشم نمیکرد و فقط تهومو شدت میداد ساعت و ثبت کرد و بهم گفت چ ساعاتی برم آزمایش بدم حالم ب شدت بد شده بود و خودمو سرگرم میکردم همسرم خداروشکر باهام بودو رفتم خونه چون محیط ازمایشگاه بوی الکل و..میومد حالم بدتر میشد فضای شلوغی داشت خونه خنک بود و استراحت کردم تا وقت رفت و ب همین روال تا مرحله آخر رفتم با خودم آجیل و خرما اینا بردم بلافاصله بعداز اتمام مرحله آخر خوردم و خداروشکر ب خوبی انجام شد امیدوارم تجربه ام بدردتون بخوره🩷🤍

۴ پاسخ

به من همش میگفتن یه سره بخور بخاطر همین حالم بد شد سر ربع ساعت

خداروشکر عزیزم
مرسی ک گفتی

من که کل اونروز ومردم ازتهوه وسردرد کلا خوابیدم

حالت خوبه عزیزم
خوب پیش رفت خداروشکر

سوال های مرتبط

مامان نجوا😍 مامان نجوا😍 هفته سی‌وچهارم بارداری
مامان هدیه خدا🩷 مامان هدیه خدا🩷 هفته بیست‌وششم بارداری
«خب تجربه من از ازمایش گلوکز»
من از وقتی باردار شدم هر وقت یاد این ازمایش میوفتادم تن و بدنم میلرزید میترسیدم چون از اینو اون که شنیده بودم آی حالم بهم خورد آی مردم آی ال بل....
صبح هفت بیدار شدم اماده شدیم یه فلاسک چای برداشتم چندتا لقمه کوچک نون پنیر گردو برداشتم تا برسیم آزمایشگاه ساعت 8 شد و خونگیری مرحله اول انجام شد محلول دادن گفتن تا پنج دیقه تموم کن طعم پرتقالی داشت عین یه شربت پرتفالی
من آب سرد قاطی کردم که خیلی تاثیر داره جلوی تهوع رو میگیره تو ماشین خوردم نشستم تکونم نخوردم زیاد یکمی سرم سنگین شد و سردرد گرفتم ب سرم انگار فشار میومد یکم استرس گرفتم که وای نکنه حالم بد بشه چندتا نفس عمیق کشیدم صندلی ماشین نیمه خوابیده کردم تحمل کردم تا یه ساعت مهم ترینش اینه که بعد خوردن محلول زیاد تکون نخوری سرپا نشی
تا مرحله بعدی همچنان سردرد داشتم خودمو با گوشی مشغول کردم تا نوبتم رسید
دوباره برگشتم ماشین کمی سر دردم بهتر شد حالمم اوکی بود
بعد مرحله بعدی هر بار بعد خونگیری میومدم ماشین، کلا سه بار بعد محلول خون گرفتن نیم ساعت مونده ب خون گرفتن مرحله اخر یکم ضعف داشتم خب اینم طبیعی هست نگران نباشید ولی حتما با همراه برید چون برا بدن هر کس واکنش متفاوت میده و بهتره استرس نگیرید الان فقط کمی سردرد دارم خیلی کم خداروشکر این مرحله رو رد کردم خیلی میترسیدم 🥹😊
مامان علی مامان علی ۱ ماهگی
تجربه من از آزمایش گلوکز

دیشب ساعت ۹ شام خوردم و دیگه چیزی جز آب نخوردم صبح ساعت ۶ ونیم رفتم بهداشت تا آزمایش رو انجام بدم تا ماما بهم فرم ارجاع داد و رفتم مرحله اول خون رو دادم و شربت رو خوردم شد ۷ونیم
درمورد شربت هم بهتون بگم اصلا بدمزه نبود مزه آب قند میداد که قندش خیلی زیاد باشه و ته گلو رو یکم میزد وگرنه اینکه میگن حالم بهم زنه و اینا نه.
دیگه شربت رو که خوردم گفت سعی کن تحرک نکنی زیاد تا تهوع نگیری منم رفتم تو راهرو نشستم هوا هم خوب بود تا یه ساعت بعد هشت و نیمم و ۹و نیم هم دو مرحله دیگه رو دادم و تمام
فقط تو این تینا خیلی سردرد شده بودم البته شب قبل آزمایش هم اصلا نتونستم بخوابم و از بس منو ترسونده بودن که خیلی بده حالت بد میشه حالت تهوع میگیری همش استرس داشتم و خوابم نبرد

اما خوب بود در کل خودتون رو نترسونید مثل من
فقط بعد خوردن شربت سعی کنید یکی دو قلوپ آب بخورید تا شیرینی شربت ته گلوتون نمونه و حالتون رو بد نکنه بعدش هم تحرک نکنید و تو جای خنک بشینید یا دراز بکشید
انشاالله که همه به سلامتی این آزمایش رو انجام بدید
مامان 💖 آیماه💖 مامان 💖 آیماه💖 ۴ ماهگی
مامان ..💙🩷.. مامان ..💙🩷.. ۶ ماهگی
🩷بسم الله الرحمن الرحیم 🩷
امروز ۲۴ هفته و ۴ روز که خدا ت رو بهم داده فرشته نازم 😍
هزاران بار شکر بابت وجودت 🤲🏻🌱🤰🏻
اومدم از تجربه ازمایش گلوکزم بگم براتون .
از دیشب ۸/۵ هیچی نخوردم.صبح زودم پاشدم رفتم برای ازمایش چون هرچی میگذشت بیشتر حالم بد میشد.اول خونه گرفتن و نمونه ادرار.بعد پودر قند رو با اب سرد قاطی کردم و اروم اروم خوردم .مزه پرتقال میده و زیادی شیرینه .۸/۳۸خوردم سعی کردم زیاد خودمو گرم نگه ندارم .نفس عمیق میکشیدم و یجا نشسته بودم تا ۹/۳۸ تحمل کردم رفتم دوباره خون گرفتن و گفتن ی ساعت دیگ هم هیچی نخور بعد دوباره بیا خون بده اومدم نشستم .ده دقیقه بعد حالم داش بد میشد با خودم گفتم برم بیرون تو هوای ازاد تا از پله های درمانگاه رفتم پایین.سرگیجه گرفتم همه چیو تار میدیدم چشام سیاهی میرف ب زور خودمو ب دیوار رسوندم تکیه دادم و نشستم حالم بد شد و پس اوردم چن دقیقه نشستم .بعد رفتم داخل .گفتن نمیخاد دیگ همون دو مرحله بسه برو خونت .
🥲با اون حال بدم پیاده و تنها برگشتم خونه .
خیلی روز بدی بود خیلی احساس تنهایی کردم دلم ب حال خودم سوخت 🙁
دخترک گلم انشاالله صحیح و سالم و ب موقع بغل بگیرمت خوشگل مامان 🩷🤰🏻همه این روزا میگذره فقط ب امید بغل گرفتنت
🗓️۱۴۰۴/۱/۹
⏰۱۶:۵۱
مامان بَ جِ پسر🩵 مامان بَ جِ پسر🩵 روزهای ابتدایی تولد
امروز آزمایش گلوکز داشتم واقعا برام سخت گذشت 🥲
از شب قبلش ساعت ۹چیزی نخوردمم تا فرداش از خواب پاشدم رفتم واسه ازمایش شد ساعت ۹رسیدم اونجا از شانسم خیلیی تا خیلی ازمایشگاه شلوغ بود چیزی حدود ۷۰.۸۰نفر جلوم بودن تا نوبت من بشه رفتم پذیرش گفتم من خواب موندم نتونستم اول وقت بیام اگر امکانش هست من برم ازمایش بدم اینا که قبول نکرد گفت منتظر بمون نوبتت بشه🙄 جونم براتون بگهه تا ساعت ۱۰نوبتم شد رفتم واسه ازمایش ، اول رفتم واسه کشت ادرار بعد ازم خون گرفت محلول هم بهم داد گفت بخور اومدم بخورم دیدم یکی سرش گیج رفت افتاد زمین اونم مثل من اومده بود واسه گلوکز 😫واای من یه استرسی گرفتمم وحشتناک خلاصه رفتم پیش همسرم محلول خوردم بد نبود قابل تحمل بود عین شربت پرتقالیا قدیم پاکتی بودن عین اونا بود حالاا چقدرر نگران بودم حالم بد شه😣 شکر خدا حالم زیاد بد نشد خودمو با چیزای دیگه سرگرم کردم که حالت تهوع اینا نگیرم
خلاصه بگمم ارمایش گلوکز هم تموم شد سختیش واسه من قسمت گرسنگیش بود فکر کنید از ساعت۹شب تا ساعت ۱۲/۵که اخرین خون رو ازم گرفتن ناشتا بودم