۱۳ پاسخ

خیلی اتفاق برا پسر شما میفته ی صدقه ای بزار کنار براش

پودرم بزن روش

امروز پسرمو روکابینت گذاشتم‌بهش غذا بدم جدیدا چیزی پرت میکنه وبعدش کله شارژرو زد تورم خیلی گریه کردم وآروم زدم رودست یکسره بوسم میکرد از دلم دربیاد یکی کاسه چینیم هم شکست یکی دکوری هم شکست'سرم هم خیلی ورم کرده

خدا نگهدار این بچه ها باشه
ما هم دیشب از بیرون اومدیم فراموش کردم جوراب پسرمو در بیارم 5 دیقه نشد سُر خورد روی سرامیک سرش محکم خورد زمین که صدای سرش شنیدم، دلم ترکید، بغلش کردم کلی راه بردمش، بوسش کردم، بازم گریه میکرد تا اینکه بردمش تو کوچه راهش بردم حواسش پرت شد ساکت شد
چقدر خودمو لعنت کردم

واااای عزیزم
منم ی همچین تجربه ای با قورمه سبزی داشتم سفره انداختم خورش قورمه رو ریختم تو ظرف و گذاشتم وسطسفره داغ روشم پر روغن بچم شیطونی میکرد یهو با صورت افتاد توش

منم از دیروز که واکسنش و زدم یکسره نق نق و گریه حتی دیشبم خوب نخوابید ناله میکرد صداش کلا تو گوشمه
یکسره هم روپام رو زمین می‌زارم بیدار میشه
به شدت کلافه ام

خداروشکر به خیر گذشت
بهش فک نکن دیگه خودت عذاب میدی

حالا شوهر من بود هزار میگفت تقصیر تو حواست نیس🤣🤣

الهی بگردم
قرمزیش فک نکنم بخاطر سوختگی باشه احتمالا کشیده شده ب قابلمه🥲

اخ طفلی بچه
خداروشکر بخیر گذشت

هیچ وقت قابلمه غذا رو نیاز سر سفره

واااااای خدا چقدر رحم کرد...
بلا دور باشه..خداروشکر خییلی داغ نبود وکرنه تاول میزد😥

امروز دختر منم از روروئک افتاد سرش محکم خورد ب سرامیک روز بسیار ت خمی داشتم

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۱۵ ماهگی
مامان جوجه کوچولو 🐣 مامان جوجه کوچولو 🐣 ۱۶ ماهگی
از پریشب با شوهرم قهرم ن ک قهر ها سرسنگینم
شوهرم دیشب اومد بوس خاس بکنه نزاشتم
هر چی شوخی و خنده همراهی نکردم اومد کمکم واسه شام نزاشتم
گف این دفعه سوم یا چهارمه
گفتم هر چقد باشه قرار نیس تمام خ ف رو ب من بگی بعد با دو تا بوس و بغل تمومش کنی
واقعا دلم میخاس بعد از یکسال قهر و آشتی حداقلش ی شاخه گل بگیره
دیشب از غذا تعریف کرد بعد از غذا اومد کنارم دراز بکشه یکم همراهیش کردم ، بعدش پسرم اومد باهم خندیدیم ، گف دوس داری من بمیرم سکته کنم کج بشم گفتم آره واقعا ، بعد ب حالت شوخی گریه کرد
بعدش فیلمش ک شروع شد سرگرم فیلم شد ، تموم ک شد دوباره شوخی و خنده ساعت ۱۰ دقیقه ب ده رف‌ تو اتاق خابید
پسرمم بهانه خاب خابوندمش
دیگ یدفع نصف شب پسرم بیدار شد تو تاریکی یدفه دیدم یکی نزدیک اتاق میشه جیغ زدم شوهرم گف از کی دارم صدات میکنم چرا جیغ میزنی گاهی اوقات میترسیدم میرف ی لیوان آب میآورد ، ولی دیشب من تا سر حد مرگ ترسیدم انگار ن انکار ، گف بیاین این خونه بخوابین ، پشه اون خونس بچه رو پشه کنده ، بعد از نیم ساعت رفتیم منو هم نیش زده بود ، بدنم ب خارش اومدم کنارم دراز کشید دوباره پسرم گریه کرد بهش شیر دادم
اصلا نمیخاستم آشتی کنم همزمان هم دوس داشتم با کل بیاد بغلم کنه
بگه ببخشید من دلم برای زندگی قبل دعوامون تنگ شده
من دارم دیوانه میشم
خودم می‌دونم دلیلشم می‌دونم
چندین دفعه های مار دیدم میگه دشمن ، چندین دفعه خاب تمساح و کروکودیل دیدم زدم هوش مصنوعی میگه دشمن بزرگ و مخفی
از این طرف مغزم سیاهیی گرفته ، فکرای عجیب غریب ب سرم میزنه
نمی‌دونم چیکار کنم تو دو ماه گذشته این دفعه سومه ک اصلا نمیتونم خودمو بعد از دعوا ها جمع کنم 😭💔