۱۰ پاسخ

فرستادم عزیز

ان شاالله براش راحت بگذره عزیزم

نه دیگه یه فردا هم ممکنه سخت باشه بعدش خوب میشه
من الان شب ششم بود که گرفتم

عزیزم من تو تاپیکام روش ۴ در ۴ رو گذاشتم
خواستی بخون استفاده کن

شب تازه شروع شده😅چرا این روزا همه دارن از شیر میگیرن هر تاپیکی میبینم از شیر گرفتن
من خیلی میترسم خیلی وابسته هستش روزهایی ک میخواد میگم می می بده نه گریه میکنه عصبی میشه...

انشاله ک دیگه سمت شیر و سینه ت نیاد راحت ازش بگذره صبور باش .اگه بیدار شد برا شیر رو پات بزارش یا بغلت سر پا تکونش بده تا بخوابه .اگه باباش اینکارو کنه خیلی بهتره تا بوی شیرو نشنوه .شیر شبشو قطع نکرده بودی هنوز شب بیدار میشد ؟چند بار بیدار میشد

من ۵ روزه دخترمو از شیرگرفتم البته شیر خشکی بود ولی شدید به شیشه شیرش وابسته بودخداروشکر فقط شب اول سخت بود یکم نق زد رو پام خوابید از شب دوم دیگه خودش میخوابه ولی روزا کلا همینجور خوراکی های متنوع بهش میدن کلا دهنش استراحت نداره به شیر فکر کنه میان وعده صبح با عصر هم یه استکان شیر پاستوریزه بهش میدم انشاالله که برای شما هم راحت بگذره گلم

ان شاالله به راحتی بگذره. منم همش شیر میدمم ول نمیکنه

من هنوز نتونستم🥲
انشاالله ک برای تو راحت باشه عزیزم

شیر مادر میخوره؟

سوال های مرتبط

مامان 🤍نفس✨ مامان 🤍نفس✨ ۲ سالگی
🔞❌‼️⁉️🔞🔞🔞‼️⁉️‼️‼️‼️🔞🔞








این استیکر هارا گذاشتم که بیای به جشن بای بای می می نفس😂🥹💕


امشب سومین شبیه که نفس را از شیر جدا کردم فکر نمیکردم انقدر راحت باهاش کنار بیاد خیلی خوب بود امدم خونه ی مامانم موندم و این تصمیم سخت را گرفتم و خدارااااشکررر موفقیت امیز بود


البته من تقریبا ۲۰روز بود داشتم به روش تدریجی از شیر جداش میکزدم اول شیر روز را کامل قطع کردم وبعدش شیر شبو‌کم کردم

دیگه این چند روزم سینمو با ماژیک رنگ کردم ترسید ازش دیگه نخورد البته هعی بهونه میگیرع که میخام منم لباسمو که بالا میزنم میبینه رنگیه میکشه عقب
الانم چون خونه ی مامانم اینام با خواهر و برادرم سرش گرمه و حسابی خوش‌میگذرونه نمیدونم خونمون هم برم همینه یا اذیت میکنه!!!!!






خلاصه اونایی که تصمیم دارن از شیر مادر بچشو جدا کنن اصلا نترسن خیلی راحتتراز اونیه که فکرشو بکنید الانم بهتر موقعیت هستش اقدام کنید






خالا تبریک بگید مه خیلی خوشحالم 🥹💕🧡😍💋
مامان نیکا مامان نیکا ۱ سالگی
پارت اول
سلام مامان ها
می‌خوام از یه تجربه بگم از راهی که خیلی ها سردرگم هستن که برن.
یا نرن
من قبل از اینکه دخترم رو از شیر بگیرم اینجا سوال پرسیدم
بعضی ها در حد چند کلمه جواب دادن و نتیجه نگرفتم کامنت ها رو
خوندم و بعضی ها خیلی خوب راهنمایی کرده بودن خلاصه من زیاد اهل پیام گذاشتن نیستم فقط چون خیلی زجر کشیدم این چند روز
خواستم اینجا بگم شاید کمکی به بعضی از مادرها بشه
دختر من از ساعت دوازده شب که موقع خوابش بود تا دوازده ظهر که بلند میشد دو ساعت دو ساعت شیر می‌خواست گاهی یه ساعت به ساعت نه با آب نه با سرپا دور دادن آروم نمیشد بخاطر اینکه باباش غر نزنه سریع مجبور میشدم شیر بدم
سعی کردم صبح ها ۹صبح که برا شیر بیدار میشه دیگه ندم که بلند بشه ولی باز چشم بسته گریه میکرد و شیر می‌خواست وقتی بلند میشد هم صبحونه نمی‌خورد و بسیار بد غذا بود .البته تا اردیبهشت که پیش مامانم بود و من سرکار بودم بهتر بود
تابستون که کنارش بودم بدتر بدغذا شد و طلب شیر میکرد
منم مجبور بودم بخاطر اینکه مهر باید برم سرکار و دیگه نمیتونستم از شیر بگیرم و بدغذاییش ازارام‌میداد شوهرم هم یا سرکار بودو وقتی خونه بود خیلی باهاش بازی نمی‌کرد و به این خاطر نمیتونستم رو اون حساب باز کنم و
تصمیم به گرفتن شیر کردم اونم موقع ای که شوهرم شبکار باشه و آرامش بیشتری باشه واونم بد خواب نشه و غر بزنه
فقط هم شیر خودم رو میخورد
طبق تجربه یک یکی از مامان ها آبلیمو زدم لب زد دید ترشه و چند دقیقه بعد دوباره امتحان کرد و دیگه اصلا سراغش نیومد
یکم بی قراری کرد و خوابید دوبار تا صبح بیدار شد و گریه کرد
روز دوم خونه مامانم خواهر زاده هام پیشش بودن خوب بود
مامان یسنا مامان یسنا ۲ سالگی
سلام، تجربه ی خودمو در مورد از شیر گرفتن، من اول سوره ی یاسین و بروج خوندم و ب دخترم فوت‌کردم، بعد با توکل ب خدا شروع کردم،اول حدود دو روز میان وعده هاشو حذف کردم،یعنی موقع بیدار شدن و موقع خواب بهش شیر میدادم، بعد شروع ب حذف شیر صبح تا ساعت 12 کردم،تا چهار روز، بعد شروع ب حذف شیر بعداز ظهر تا ساعت 18 کردم، یعنی از صبح تا قبل خواب ظهر بهش شیر نمیدادم،موقع خواب شیر میخورد و بعد دیگه شیر نمیدادم تا ساعت 18، البته حدود دو روز اول وقتی از خواب ظهر بیدار میشد بهش شیر میدادم، کم‌کم شیر شو حذف کردم،بعد چهار روز شیر شب شو حذف کردم تا موقع خواب،دبعد از اون شب موقع خواب بهش شیر دادم و دیگه شیر نصف شب شو حذف کردم، بعد فرداش دیگه در کل شیر شو حذف کردم و دیگه موقع خواب هم بهش شیر ندادم، امروز اولین روزی بود ک اصلا شیر نخورد، دخترم خیلی وابسته شیر بود، شیر ک نمیدادم کلی گریه و جیغ،ولی حوصله کردم،باهاش بازی کردم،بردمش بیرون،سرشو گرم کردم،خیلی بهش محبت کردم، دیشب نصف شب خیلی گریه کرد ولی کوتاه نیمدم و رو پام با لالایی خوابید، گریه ک میکرد میدید کوتاه نمیام اروم میشد،البته خیلی باید حوصله کرد، من هر روز از خدا کمک میخواستم، تو این مرحله فقط خدا میتونه کمک کنه،کمی سخت ولی با توکل ب خدا شدنی، اصلا هم ب تلخک و چسب برق نیاز پیدا نکردم،فقط موقع گریه و جیغ صبوز بودم و کوتاه نیمدم،امیدوارم همه موفق باشند، فقط محبت یادتون نره، من خیلی بهش محبت کردم ک خدای نکرده اعتماد ب نفسش پایین نیاد
مامان تپل برفی مامان تپل برفی ۱ سالگی
دیشب یکی از سخت‌ترین شب‌های بچه‌داری رو گذروندم.
چند شبه آرادو از شیر شب گرفتم و دیگه هم تابش نمی‌دم و دارم بهش یاد می‌دم خودش بخوابه. ولی دیشب… با اینکه پنج شب از شروع این روند گذشته بود، فوق‌العاده بی‌قرار بود.
هر نیم ساعت با گریه شدید بیدار می‌شد و شیر می‌خواست. وقتی می‌دید خبری از شیر نیست، خودش رو به در می‌کوبید که باز کنم و بره بیرون. وقتی منصرفش می‌کردم، آب می‌خواست و وقتی لیوان آب رو می‌دادم، روی من می‌ریخت و جیغ می‌زد.

ساعت شش صبح از شدت بی‌خوابی و خستگی دیگه نتونستم تحمل کنم و سرش داد زدم 😔😭
خدایا خیلی خسته‌ام… کاش مامانم کنارم بود که اینجور شب‌ها کمکم کنه.
ولی راه دوره و من تنها موندم. شوهرمم صبح باید می‌رفت سرکار، مجبورش کردم بره اتاق دیگه بخوابه چون بی‌خوابی براش خطرناکه؛ یه اشتباه کوچیک تو کارش می‌تونه جون آدما رو به خطر بندازه.

دست تنها بودم و خسته.
نمی‌دونم این روزا کی تموم میشه…
نمی‌دونم گریه‌های آراد از دندون بود، از دل‌درد یا چیز دیگه. فقط می‌دونم خیلی بی‌قرار بود بچم.

اینجور وقتا هول می‌کنم، نمی‌دونم باید چیکار کنم. حس می‌کنم خیلی بی‌تجربه‌م و یه مامان بد. خیلی خودمو باختم، خیلی… 😔
گاهی حتی به این فکر می‌کنم که کاش بچه نمی‌آوردم که حالا هم من و هم آراد این همه زجر بکشیم.