سلاملیکم مامانا😍
از تجربه ی امشب بگم براتون که خیلییی خوب بود،کلا اختصاصی واسه دلبرکِ خونه🫠
بعد از اذان، به پیشنهاد مامان گلی رفتیم کافه کتاب کودک😍 (یزدیا پیشنهاد میکنم برید، بچه من علی رغم تصورم، یه ساعت کامل سرگرم بود ) و از همونجا شام گرفتیم واسش و نوش جونش کرد و خیلیم دوس داشت🤤
بعدش من و دلبرک اومدیم خونه و یه دور تو خونه بازی کردیم و سپس خوااااب😴
فسقل خان که خوابید، از اونجاییکه پدر خانواده این روزا خیلی سرش شلوغه و حسابی داره واسمون زحمت میکشه🥲💛
مامانی طی یه تصمیم ناگهانی رفت تو سایت نی نی ریزپوش و چنددست لباس واسه دلبرک سفارش داد، قیمتا عالی و مامانی ذوق زده😍( همینا رو از سیسی کالا میخواستم بگیرم بالای سه تومن میشد ولی با ۵۷۰ جمعش کردم😎✌🏼
بابای خونه تشریف آوردن🫂🫶 به پیشنهادشون رفتیم تو سایت بازی آموز و چنتا اسباب بازی فکری و مغزسازم واسه دلبرک سفارش دادیم و دوباره تاکید میکنم از سیسی کالا میخواستم بگیرم بالای ۴تومن میشد اماااا با ۹۰۰ جمع شد😎🦦
و من خوشحالترینم🫠
عجیب دنیاییه دنیای مادری🥲 برای یکی دیگه خرید میکنی، اون یه نفره به هیجاش نیس🤣 ولی تو ذوق میکنی😍

ایشالله خریدا برسه عکس میدم🍋🌱

۵ پاسخ

عزیز دلم‌مبارک گل پسری و همیشه ب شادی باشه

مبارکش باشه من ازنی نی ریز پوش چنددست سفارش دادم ولی سوییشرت شلوار رسید دستم راضی نبودم خیلی غصم گرفت توعکسش جنسش یجور دیگه بود درکل چهارتا سفارش دادم دوتاش خوب بوددوتاش نه
انشالله واسه شماخوب باشه

مبارکش میشه
میشه عکس بازیایی ک براش خریدی رو بزاری بی زحمت

عزیزم کافه کتاب کودک تو کاشانی هست ؟؟

عزیزممم مبارکش باشههه آخرشو خوب اومدی دنیای مادری😍😂
هاناهم فردا کلاس موسیقی داره جزو ترم پاییز کلاس مادروکودکشه😂ی فسقلللل بچههه

سوال های مرتبط

مامان فسقلی جون🧒💜 مامان فسقلی جون🧒💜 ۱ سالگی
بخوام از این روزام بگم؛
صبحا ساعت ۵ پدر خونه، بعد از اینکه شیر سر صبح دلبرک رو میده از خونه میزنه بیرون! حدودا ساعت ۷صبح دلبرکوچولو منو بیدار میکنه که سفت بغلش کنم، یساعتی تو بغلم میخوابه و بعد میذارمش سرجاش و میرم به کارای آشپزخونه میرسم! چایی رو دم میکنم و یه لیوان نسکافه و صبحونه م میخورم و اگه ناهار از روز قبل درست نکرده باشم تدارکاتشو میبینم و به ساعت که نگاه میکنم ۹ونیم صبحه✨️ وقت بیدارشدن حیدرگلیِ خونه از خواب😴 با هزار شعر و مورچه میاد و بغل و بوس بوسی و ناز نازی بیدار میشه🥰 صبحونه و بازی و نق نق صبحگاهی و ناهار میخوریم و وقت خوابه😁✌🏼 واکسن ۱۸ماهگی تنها کاری که برای من کرد خواب بچم رو اوکی کرد!! قبلش من موقع خوابوندنش روانی میشدم ولی الان نهایت نیم ساعته خوابِ خوابه🫠 تو این تایم که فسقلی خوابه، ظرفا شسته میشه🫧 هال و اشپزخونه که درحال منفجرشدنن مرتب میشن🧺 ناهار فردا اماده میشه و یه چایی و دیییینگ🪇 وقت بیدار کردن دلبرکه!!
ناهارشو دوباره میخوره و میریم پیاده روی تا باباش بیاد، باهم یا بازی میکنن یا میرن دور دور و وقتی برمیگردن باهم میوه میخوریم و یا میریم بیرون یا همینجور تو خونه تا شام دلبرک داده بشه و روتین خوااااب و ساعت ۸ونیم شبه و وقت خواب🤩
بریم لالا که ساعت ۱۰ شب خوابیده باشه😁
مامان خانومی عاشق قلیونه، اگه پدرخانواده خسته باشه که هیچ، وگرنه یه قلیونم کنارهم میزنیم و بریم لالا که فردا دلبرک یه مامان و بابای پرانرژی میخواد😉✨️
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱ سالگی
سلام به همتون
خواستم تجربه واکسن 18ماهگی مهدیار رو بگم
روز سه شنبه ساعت 11مهدیار و حاضر کردم بهش یکم ایبوپروفن دادم (به استامینوفن حساسیت داره) و رفتیم بهداشت از اول تا آخر که برگشتیم کلا گریه میکرد به خاطر این که از بهداشت می‌ترسه بعد اومدیم خونه باهاش کلی بازی کردیم تا پاهاش میگیره بعد خسته شد و خوابید بعد نیم ساعت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه به خاطر پاش همون موقع بچه های خواهرم اومدن خونمون و چون خیلی بهشون وابسته شده خوشحال شد و درد پاشو یادش رفت همون‌طور که پاش لنگ میزد باهاشون می‌رقصید و بازی میکرد خلاصه کلی تحرک داشت تا شب که یکم بهونه گیری میکرد بعد جای آمپول و ایبوپروفن زدم ب بعد آروم شد و سر موقع هم بهش ایبوپروفن میدادم که تب نکنه یه کم سرش داغ میشد ولی با یه بار شستن صورت خوب میشد آخر شب هم که خوابید اما تا میخواست به طرف چپ علت بزنه پاش درد می‌گرفت م دوباره به طرف راست بر میگشت منم که تقریباً از ترس این که تب نکنه تا صبح بیدار بودم صبح هم که از خواب بیدار شد شروع کرد به راه رفتن و بازی کردن خودمم باهاش شریک میشدم تو بازی تا بهونه نگیره نزدیک ظهر هم با باباش بردیمش با ماشین دورش دادیم و اومدیم خونه همه چی خوب بود تا اینکه شب برق قطع شد مهدیار هم که بشدت از تاریکی متنفره و غر میزنه به خاطر همین نزدیکی خونمون مراسم شبیه خوانی بود رفتیم اونجا بعد با بچه ها کلی بازی و بدوبدو کرد تا خسته شدو خوابش برد تا الآنم که خوابه و خدارو شکر مشکلی ندارن
در کل مرحله سختی نبود واسه مهدیار امیدوارم واسه همه ی بچه ها آسون بگذره
۱۴۰۴/۵/۱۵
مامان فسقلی جون🧒💜 مامان فسقلی جون🧒💜 ۱ سالگی
مامان خانومچه👩‍👧 مامان خانومچه👩‍👧 ۱ سالگی
تجربه واکسن ۱۸ماهگی دخترم💉💉💉
اول از همه نترسید چون ترسش از خودش بزرگتره،اینم یه واکسنه مثل بقیه واکسنا و یه مرحله ی خیلی کوتاه و گذراست...گنده ش نکنید تو ذهنتون

من هفته پیش شنبه میخواستم بزنم کلی خودمو آماده کردم از روز قبل خونه رو تمیز کردم براش ماهیچه تو شیشه پختم اما چون خانوم خانوما ساعت ۴و۵صبح بیدار شد و دیر خوابید برنامه مونو به هم ریخت دیگه ساعت ۱۰ونیم بیدار شدیم زنگ زدم بهداشت گفت واکسن تموم شد سه شنبه بیا صبح زود🥲
سه شنبه شد و ما رفتیم بماند که ۲ساعت تو انتظار بودیم
براش یه قاشق چنگال قورباغه ای جایزه گرفته بودم و هندونه ام بردم چون عاشقشه که بعد واکسن بلافاصله بدیم بهش، واکسنو زد خیلی گریه کرد بغلش کردم تو اوج گریه مامانم هدیه شو داد بچم با گریه صدای قورباغه رو درمیاورد😁ولی واقعا تو اروم شدنش خیلی کمک کرد بهش هندونه دادیمو اروم شد رفتیم خونه
یکمم گذاشتم راه بره
سریع بهش قطره استا دادم
تو خونه ام کلی بازی کرد و بدو بدو کرد
ناهار سوپ گذاشتم براش که نخورد و خوابید،یه کم تو خواب کمپرس سرد گذاشتم براش چون تو بیداری اصلا نمیذاشت
وقتی بیدار شد همچنان حالش خوب بود،تب هم داشت اما با قطره کنترل میشد هر ۴ساعت آلارم گذاشتم میدادم بهش،ولی حالش خوب بود و همچنان بازیشو میکرد کارامو کردمو با مامانم رفتیم خونشون گفتم اونجا سرش بیشتر گرمه کمتر اذیت میشه...👇🏻