۴ پاسخ

مگه رو زن بارداردست بلندمیکنن نترسیدی ترس واست بچه خوب نیس البته ببخشیددخالت میکنیم زندگی شخصی خودتونه

بی اعصابی شما کاملا طبیعیه
همسرتون باید خیلی تو این مدت صبر و درک بیشتری داشته باشند.
من خودم هم خیلیییی عصبی شدم و واقعا یه جاهایی دلم برای همسرم میسوزه، اما کلا سعی میکنم خیلی باهم برخورد نداشته باشیم، یکی دو ساعت شب ها که هردو از سرکار میایم باهم صحبت میکنیم بعد من حتی اگر خوابم هم نیاد میرم تو اتاق . چون اون بنده خدا که نمیتونه بهم چیزی بگه فقط عذاب می‌کشه از بی اعصابی ها من

چقد بی درک و فهمه شوهرت
یعنی چی ک زد 😐

چ شوهر بی درکی.. واقعا متاسفم

سوال های مرتبط

مامان فسقلی کوچولو مامان فسقلی کوچولو هفته سی‌ام بارداری
مامان سامیار👶🏻🩵 مامان سامیار👶🏻🩵 هفته سی‌ام بارداری
ی سوال میپرسم بگید مشکل از منه یا اطرافیان امشب شوهرم گفت بریم پیاده روی مثل هرشب (میریم دنبال مامانم بعد میریم پارک پیاده رویی) بعدش همین که سوار ماشین شدم از شیشه سمت خودم دوتا پسر دیدم بستنی دستشون بود ضعف رفتم بگم اولین بار بود آنقدر دلم ی چیزی میخواست تو بارداریم اولین ویارم بود بعد رو به شوهرم گفتم وای چقدر دلم بستنی خواست از این سوپرمارکتیا نهایت بستنی شیری ۲۰ تومنه بعد گفت نه پول ندارم چک دارم اصلا آدم خسیسی نیست منم شکه شدم زدم زیر گریه تو دل خودم باورم نمیشد بعد رومو کردم به شیشه اشک ریختم تو دلم ساک ساکت هی زد به دستم هی زد تو دستم منم عصبی شدم زدم تو دستش داد زدم گفتم ی دقیقه تو خودمم ولم کن دیگه دیدم همون لحظه مامانم از در اومد بیرون سوار ماشین شد گفت چی شده گفتم بهش که بستنی خواستم و .... بعد اونم ساکت بود هیچی نگفت آخرش که داشتیم برمیگشتیم بعد من گفتم مامان امشب حال نداشتیا برگشت گفت چرا جلو در خونه من داد زدی مگه من تاحالا جلو در خونت داد زدم تو عن منی و خفه شو اینا حالا نمی‌دونم مشکلل از منه یا از بقیه