۱۱ پاسخ

همیشه که نمیشه به بچه هامون بچسبیم اینجوری که مستقل نمیشن

عذاب وجدان داره خفه م میکنه که نتونستم از بچم مراقبت کنم

عیبی نداره اتفاقه پسر منم ازبغل دخترخاهرم افتاد روزمین بچم توسه سالگی دندونش لق شد مجبورشدیم بکشیم
ن من ن شوهرم هیچی نگفتیم اگ ازالان بخاییم ناراحت بشیم فردا نمیتونن حقشونم از جامعه بگیرن

آخه نمیشه که همش بمونیم کنارشون اینجوری هم اعتماد به نفسشون میاد پایین هم بقیه بچهابهش می‌خندن مامانم میگه بچه تابزرگ بشه انقدبایدبخوره زمین نباید که همش کنارش باشیم

سلام عزیزم بچه تو این سن میشینه پیش مادر صد درصد ک با بچه ها بازی میکنه این اتفاقا هم گاها میافته انشالله همیشه بلا از بچه‌هامون دور باشه

بچه ی من دختره من شخصا جایی میرم یا کسی بیاد خونمون بچه ها بخوان برن اتاق وسایلشون و میارم تو پذیرایی میگم همین جا بازی کنید جلو چشم خودم ببینمتون اونا هم بیرون بازی میکنن ان شاله پسرت زود زود سرش خوب شه

پسر منک هیچی دیگه بردیمش تئاتر باباباش جلومون افتاد خورد ب پله پیشونیش جرخورد ۳تا بخیه زدیم
بامامانم میخواست با بالابر برن طبقه بالا یهو پاشو دراز کرد موند بین دیوار و لبه بالابر له شد ورم کرد شانس اوردم هیچی نشد
یا بردمش خونه پدر بزرگم قدیمه دسشوییش حیاطه ازپله ها رفتنی بالا افتاد چونش جر خورد
یا خییییلی کوچولو بود باز پیش خودم از لبه تخت. گرفت بلندشه ول شد افتاد روی بینیش جرخورد
پیش بابام بود هیت یه اقاهه دستش چای بوده خوردن بهش ریخته بود رو بچم سر صورتش سوخته بود😑😑😑😑
منظورم اینکه این اتفاقا دقیقا پیشش بودیم افتاد توم اگ تواتاق پیشش بودی اون هولش میداد و میخورد ب کمد از دست تو کاری برمیومد؟

من جایی میریم پسرم میره بابچه ها بازی میکنه تواتاق هم دروبازمیزاریم هم تندتندسرمیزنیم

اتفاقه پیش میاد خدا رحم کرده من خودم درو باز میذارم و تند تند سر میزنم مرغ براش قربونی کنه بده نیازمند

من هی میرم و میام سر میزنم
ولی ابجیم خیلی حساستره میره کنار بچه ش میشینه تکون نمیخوره آبجیم دیگه آب شده از بس دنبال بچه شه،بچه شم یکسال بزرگتره از بپه های ما
راستی اون ک انقدز حساسه یه بار پیشونی دخترش خورد ب اپن اشپزخوته سرش بخیه خورد

تقصیر تو نبود که اتفاقیه که افتاده مامانا هم همیشه ما رو مقصر میدونن

سوال های مرتبط

مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۵ سالگی
مامانا پسر من با این کارش عذابم میده موندم چه رفتاری کنم، زور گیره تو مهد اسباب بازیه بچه هارو میگیره یا بازیشونو خراب میکنه، امشب با خواهرشوهرم رفتیم خانه بازی خواهرشوهرم قبلا مهد کار میکرده و دو تا بچه بزرگ داره
امشب با یه بچه دوست شد تو حیاط خانه بازی عالی بود تو پارکم عالیه ارتباط گیریش ولی پای اسباب بازی میاد وسط خیلی بد میشه، تو پارک از کسی چیزی نمیگیره ولی میفهمه تو خانه بازی و مهد اسباب بازیا مشترکه زور میگه.....
دوستش تو یه ماشین داشت اسباب بازیارو میریخت این اقا رفت ماشینو ازش گرفت من دخالت نکردم بار اول یعنی خواهرشوهرم نزاشت گفت تو چیزی نگو بزار از پس هم برمیان
سری دوم رفت خونه ای ک ساخته بود خراب کرد من رفتم گفتم نکن چرا اذیتش میکنی سری سوم رفت خونشو هول داد من از خانه بازی اوردمش بیرون..........
حالا خواهرشوهرم میگه تو حساسش میکنی جلو بچه ها دعوا نکن خب چی کارش کنم بزارم زور بگه بزارم بچه هارو اذیت کنه الان تربیت نشه دو روز دیگه این عادتای زشتش باهاش میمونه من دلسوز بچمم دوست ندارم سر این رفتاراش دوستاشو از دست بده.
مامان نیلی مامان نیلی ۵ سالگی
سلام مامانا دخترم ماه دیگه انشالله میره تو پنج سال .اما وابستگیش به من خیلی زیاده .البته خب منم خودم تو جایی که زندگی میکنم ارتباطاتم کمه از خانواده و فامیل .شوهرمم بخاطر مشغله کاریش نمیتونه زیاد وقت بزاره با بچه حق میدم بهش .منتها دخترمم ازم انتظار بیش از اندازه داره و واقعا افسرده شدم خودم هیچ تفریح و سرگرمی ندارم همش تو خونه ام اما چون دوست ندارم بچم منزوی و غیر اجتماعی بشه سعی میکنم مرتب روزی یکی دو ساعت ببرمش بیرون تابش بدم .تو خونه باهاش نقاشی میکشم و سرگرمش مسکنم همش میگه بیا نی نی بازی کنیم خلاصه که فقط با من وقت میگدرونه من هم واقعا تایم آزادی برا خودم ندارم .هر وقتم بهش میگم مامان خسته شدم نمیتونم بیام باهات بازی کنم همش میزنه زیر گریه و نق و غر وقتی هم میبرمش بیرون تو جمع که میبرمش به خودم میچسبه با هیچ بچه های بازی نمیکنه اصلا انگار بلد نیست شادی و بچگی کنه .چکار کنم خسته شدم .تورو خدا شما بگین چکار میکنید با بچه هاتون