۵ پاسخ

منم بعضی روزها مامانم میاد برام خونه رو تمیز می کنه
ولی واقعا تنهایی سخته
پسرمن ۳سالشه
دختر شما چندسالشه؟
پسر من بهم چسبیده
واقعا کم میارم
دخترم هم یک ساعت شیر خوردن ادامه میده
وقتمو میگیره
کولیک ورفلاکس هم داره

منم بچه دومم هست مادرشوهرم میادپیش بچه هامن به همه کارهامیرسم یااینکه پسرم خوابه کارامومیکنم

ممنونم
خدا صبر بزرگ کردن بچه هارو بهت میده
عزیزم بیشتر مراقب خودت باش و به فکر سلامتیت باش

عزیزم طبیعیه تا سه ماهگی .اولا که خودت چون تازه زایمان کردی جون نداری و بدنت ضعیفه .دوما بچه تا خوابش تنظیم بشه و دردهای شکمش و کولیکش خوب بشه سه ماه طول میکشه.بعد سه ماه کمی راحت‌تر میشی .نگران نباش .هممون همینطوریم

بله که میشه مامان جان
زیاد سخت نگیر ببین شبا که بچه ها خوابن خودت نهار فردارو آماده کن اینجوری تو روز کارت جلو تره و بیشتر میتونه با بچه ها وقت بگذرونی یا خودتم وقتی اونا خوابیدن استراحت کنی و بخوابی
ما هم تنهاییم عزیزم مگه تا کی میشه رو بقیه حساب کرد بهم ریختگی خونرو هم اصلا سخت نگیر هممون خونه هامون همین جوریه و من از روز اول که زایمان کردم فقط ۳ روز خواهرم پیشم بود متاسفانه مامانم فوت شده به بعد تنها بودم اما سعی کردم زیاد سخت نگیرم باورت نمیشه یه روزایی چقد دلم میخواسته فقط استراحت کنم ویکی بیاد یه غذا بپزه اما تا جایی که من فهمیدم باید توقعتو از آدما صفر کنی تا خودت راحت تر باشی شمام به خءت سخت مگیر خونه تمیز میشه و بچه ها هم بزرگ میشن از تنهایی در میایی عزیزم

سوال های مرتبط

مامان سودا خانوم مامان سودا خانوم ۲ ماهگی
خانما حالم خیلی بده هم خسته ی روحی هستم هم جسمی
ناشکری نمیکنم ولی گاهی میگم بچه فقط یکی اونم بخاطر ارضا شدن غریزه ی پدرو مادری...
واقعا دیگه کم آوردم هی که درمورد بچه دوم آوردن سوال میکردم یه سری ها میگفتن خیلی سخته و اوضاع بهم ریخته میشه یه سری ها میگفتن نه بچه ی دوم راحتتره و آسونتر میتونی بزرگش کنی...
ولی الان که نزدیک دوماهه از تولد بچه ی دومم میگذره میگم واقعا بچه دوم آوردن خیلی سختتره حس مسئولیت بیشتر آرامش کمتر شلوغی بیشتر استراحت کمتر تنهایی و خلوت داشتن کمتر ...
یه وقتایی به خودم میام میبینم خودمو کلا فراموش کردم انگار که اصلا وجود ندارم و تمام وقتم شده بچه هام
از طرفی همش عذاب وجدان دارم حس میکنم نمیتونم اونجور که باید واسه هرکدوم از بچه هام وقت بذارم پسر بزرگم وابستگیش بیشتر شده و همش دنبال جلب توجهه از طرفی عصبی و پرسروصدا و شلوغ کار و حواس پرت شده مدام میخواد تو دست و پای من باشه کارای شخصیشو مستقل نیست و باید حواسم بهش باشه ولی اونجور که باید نمیتونم یا اگرم بتونم اینقد خسته و بی حوصله ام که بیشتر اوقات سرش داد میزنم و بعدش پشیمون میشم اونقدری که باید نمیتونم باهاش وقت بگذرونم و این مسئله هم منو هم پسرمو آزار میده
دخترم تازه داره دوماهش میشه و کلی چالش پیش رو داره و همش نگرانم مثلا یکی از نگرانی هام واکسن دوماهگیشه از طرفی خیلی مراقبت و مواظبت میخواد همش میخواد بغلم باشه اونم بغل میکنم یا کارام میمونه یا پسرم حساس میشه دوست دارم بیشتر باهاش وقت بگذرونم اما نمیشه آخه نوزادی بچه اولم همش با استرس بخاطر بی تجربگی گذشت حالا که واسه بچه دوم تجربه ام بهتره و استرسم کمتره چالش های دو فرزندی نمیذاره بیشتر حال کنم با نوزادی بچم