نی‌نی اینطوریه که حس میکنی یه تخم مرغ شانسی اون تو داری که نمیدونی چه شکلیه چطوریه و هر روز ذوقت به زمان دیدارش بیشتر میشه🫠🎁

اون موقع ها داغی نمیفهمی ولی دلت برای تک‌تک لگد زدناش، شب خوابیدن صبح با لگد هاش اعلام بیداری کردناش دلت ضعف میره...

الکی که نیس ۹ ماه تماااام ۲ تا قلب اون تو داره میتپه! معلومه سنگین تری به زور راه میری حتی عین فلج ها میشی😂🥴

حالا از اون روزا مدت ها گذشته و انگار همین دیروز بود که پاهای کوچولوت رو گذاشتی تو این دنیا و قلب مارو پر از عشق و خوشبختی کردی🥹

نقل کوچولوی پنبه ای من؛ صدای برخورد چهار دست و پا رفتنت رو سرامیک مثل صدای نم بارون بهاریه😌🌧️

تو صاحب تفی ترین بوس دنیایی و انگار آب که آدم رو میبره🌊😃 اما وقتی حواسم نیست و واسه اینکه توجه بخری یه بوس آبدار تحویلم میدی یعنی دنیا هنوزم قشنگیاش رو داره🥹

لکه دستای کوچیکت عین یه رد پا همه جا پخش شدن و دیگه حتی دستمال و شیشه پاک کن ۲۴ ساعته ام پاسخگو نیست🤧

تو به من یاد دادی کار نشد نداره!
از هرجایی واسه هدفت میتونی بگیری و از نو بلند بشی😁
میخواد پاهای مامان حین آشپزی باشه یا در ماشین لباس شویی🧼

خلاصه میخوام بگم مبارک مون باشه؛ صدای شنیدن قدم هات وقتی مبل و میزهارو میگیری و با یه لبخند خاص قال مون میذاری😬🥰

ماهگردت مبارک🥳


#زمزمه_مادرانه

@halee_khob

تصویر
۳ پاسخ

ای جانم مبارک

ای جونم🥰🥰😍😍😍چقدر با احساس
اما کاش تاریخم بزنی که بمونه به یادگار

چه خوشگل نوشتی مبارک باشه عزیزم

سوال های مرتبط

مامان حلما مامان حلما ۱۷ ماهگی
#ارسالی_شما

پیامی
برای
تو
که قصد داری...

برای تو، که ایستادی سرِ دو راهیِ …

اون چیزی که توی شکمته، فقط یه توده سلولی نیست؛
یه "جان"ه...
یه چیزی که داره کم‌کم شکل تو رو می‌گیره، تو رو مادر می‌کنه.
اون، اولین نفریه که صدای قلبت رو از درون شنیده. اولین کسی که قبل از اسمش، حسش کردی. قبل از اینکه دنیا ببینه‌ش، تو فهمیدی وجود داره.

می‌دونم که شاید هیچ‌کس کنار تو نیست. شاید مادر، خواهر، حتی پدر بچه همه بار رو روی دوشت گذاشتن.
می‌دونم... ولی یه چیز هست که فقط مال خودته:
صدای قلب اون بچه که الان، همین الان، داره توی بدنت می‌کوبه، حتی اگه هنوز نشنیدیش.

سقط، فقط پایانِ یه بارداری نیست. پایانِ یه بخشی از خودته.

یه بخشی که شاید سال‌ها بعد، بی‌هوا، نصفه شب، وقتی همه خوابن، بیاد توی فکرت و بگه: «اگه بودم چی؟»

هیچ‌کس نمی‌دونه تو چی کشیدی. هیچ‌کس حق نداره قضاوتت کنه.
ولی یه چیز رو بدون:
تو مادر شدی، حتی اگر کسی بهت نگه. حتی اگه کسی نباشه بچه رو بغل کنه، تو همین الان مادر شدی.
حتی اگه این چندمین فرزند تو هست، یه بچه‌ی تکراری نیست. این یه جان جدیده. یه نقطه‌ شروعِ تازه.

و اگه این بچه زنده بمونه، یه روزی شاید بشه همون کسی که بغلت می‌کنه و می‌گه: "ممنون که نگهم داشتی."

تو قرار نیست بی‌نقص باشی. فقط قراره مهربون باشی.

اگه فقط یه درصد احتمال می‌دی که یه زندگی پشت این دو‌راهی خوابیده، همون یه درصد کافیه.
چون زندگی همیشه از همون یه ذره شروع می‌شه...

@hejrat_kon

#سقط
#فریاد_بیصدا
#مادر
مامان هديه خدا(ستیا😍) مامان هديه خدا(ستیا😍) ۱۱ ماهگی
گذاشتمش روی مبل کنار خودم بشینه عروسک جوجشو که دوسش داره گذاشتم روی دسته مبل تلاش کرد بگیرش و در نهایت تونست بلند شه🥹😍خدایا شکرت 😍😍😍

این دختر تا میبینه من از چیزی نگرانم انگار متوجه میشه و تلاش میکنه منو از نگرانی در بیاره حتی وقتی تو شکمم بود یه وقتی که تکون نمیخورد و نگران میشدم صداش میکردم میگفتم ستیا عشق مامان حالت خوبه مامان نگران سلامتیته بعد چند دقیقه میدیدم یه کشو قوسی به خودش داده 🥹 حتی وقتی میخواسم سرکلاژ شم خیلییی نگران بودم از صبح که بیدار شدیم بریم بیمارستان انگار متوجه نگرانیم شده بود و یه سره تو دلم وول میخورد ،حتی واسه سونو انتی چون بارداری قبلیم قلب بچم وایستاده بود قبل از انتی برای ستیا هم حالم بد بود میترسیدم قلبش نزنه یه روز مونده به انتی شکمم لرزید وقتی به دکترم گفتم گفت متوجه حالت شده اینجوری خودنمایی کرده ☺️قربووونت برم من دختر قشنگم که حال منو میفهمی خدا تو رو برای من و من رو برای تو حفظ کنه عزیزترینم
مامان پناه👶 مامان پناه👶 ۱۲ ماهگی
شنبه، ۸ شهریور ۱۴۰۴
امروز قلبم پر از شوق شد… پناه کوچولوم برای اولین بار با دنیای تازه‌ای آشنا شد؛ دنیای چهاردست‌وپا رفتن. 🥹✨
دیدن اون دستای کوچیک که روی زمین می‌ذاره و با تردید اما پر از انگیزه جلو میره، یعنی دیدن رویش زندگی جلوی چشمام.

سه قدم بیشتر نبود… اما برای من یعنی سه قدم به سمت آینده، سه قدم به سمت قد کشیدنش، سه قدم به سمت دختری که هر روز قوی‌تر و مستقل‌تر میشه. 💕
خدایا شکرت برای این لحظه، برای این معجزه‌ای که هر روز کنارم قد می‌کشه.

پناه ۱۰ ماه و ۱۵ روزه بود که چهاردست‌وپا رفت. 😍
البته از اردیبهشت خیلی حرفه‌ای سینه‌خیز می‌رفت و دلش با چهاردست‌وپا نبود. هنوزم بیشتر وقتا سه چهار قدم میره و دوباره برمی‌گرده به سینه‌خیز. خیلی وقته گارد چهاردست‌وپا رو می‌گرفت ولی نمی‌رفت؛ عشق سینه خیزه 😂❤️‍🩹.

دوس نداره بچم، اما همین چند قدم هم برام یه دنیا شد.
خواستم یادگاری بمونه که ۸ شهریور بود و پناه توی ۱۰ ماه و ۱۵ روزگی برای اولین بار چهاردست‌وپا رفت. سال‌ها بعد هر وقت گهواره رو ببینم، یادم باشه این روز شیرین رو با چه شوقی ثبت کردم. 💫
مامان پِسته🤰😎🧒🧿🫀 مامان پِسته🤰😎🧒🧿🫀 ۱۳ ماهگی
مامانای با تجربه میشه لطفا راهنماییم کنید
میدونم نمودار رشد بچه ها با هم فرق می‌کنه و قرار نیست همه مثل هم باشن
ولی راستش دارم کم کم نگران میشم لطفا همه توضیحاتم بخونید و راهنماییم کنید و راهکار بدید:🙂
من یه مامان اولی هستم و به شدت ترسو
از وقتی که پسرم به دنیا اومد اصلا این بچه رو شکم نزاشتم که بخواد رو شکم بمونه به این سن هم رسیده خیلی رو شکم نمی‌مونه تا میزارم در حده چند دقیقه بعد گریه می‌کنه
یکمم خودم کوتاهی کردم که باهاش تمرین نکردم
و مورده دیگه اینکه نشستن و باهاش دیر تمرین کردم هنوز که هنوزه کامل و قشنگ نمیشینه در حده چند دقیقه اونم گاهی
خودشم علاقه ی نشون نمی ده گریه می‌کنه
از بس بچه رو خوابوندم بیشتر دوست داره بخوابه 🥹🥹🥹
خیلی از هم سن و سال های خودش و دارم میبینم که قشنگ میشینن یا چهاردست و پا میرن،دستشون و میگیرن یه جای بلند میشن و قدم برمیدارن
اما پسره من نه 🥹🥹🥹🥹😭😭😭😭
میدونم اول از همه خودم مقصرم که رو حساب ترس با این بچه خیلی تمرین نکردم احساس میکنم داره دیر میشه
لطفا بهم راه حل بدید که چیکار کنم بهتره چه تمرینی بکنم که پسرم بشینه و رو شکم بمونه که بعدش بخواد چهار و دست پا بره و دستش و بگیره جایی قدم برداره و بلند بشه؟؟؟
مامان معجزه خدا🌱❤ مامان معجزه خدا🌱❤ هفته بیست‌وچهارم بارداری
#درد ودل
تا همین یه ساعت پیش که پسرم بیدار بود از خستگی و شدت خواب واقعا داشتم بیهوش میشدم... در حدی که وقتی شیر میخورد یکی دودقیقه خوابیدم! ولی همین که بالاخره خوابید تازه کارام شروع شد...
جابه جا کردن ظرفای شام، جمع و‌جور کردن ریخت و پاش ها و اسباب بازی که هر گوشه خونه افتاده بودن، روشن کردن لباس شویی و... و....😢
بماند که صبح چقدر کار کردم و هنوزم بخوام کلی کار تو خونه دارم...🤦
ناشکر نیستما، واقعا خداروشکر که پسرم اینقد شیطونه و اینهمه ریخت و پاش داره ولی خستم... از همسری که هیچ کمکی نمیکنه و عین خیالشم نیس حتی ۱۰ دقیقه پسرمو سرگرم کنه تا کارام رو بکنم...🥲🙂
چقدر سخته زن بودن... چقدر سخته مادر شدن... که هر دردی هم داشته باشی، هر چقدر هم که خسته باشی باید بخندی و پر انرژی باشی...🫠
اینموقع ها که میشه از زندگی و خونه و امید داشتن به اینده و‌همه چی خسته میشم و انگار ناامید ترین ادام دنیا میشم... اما صبح که با صدای پسرم بیدار میشم و مبینم داره نگام میکنه و مبخنده تموم خستگی شب میره و انگار نه انگار....🥺
میخوام چند ساعتی برای خودم باشم ولی از طرفی میگم بخوابم که فردا کسل تر نباشم! دلم چای تازه دم میخواد ولی حال اینکه پاشم چای بزارم و حتی منتظر خنک شدنش باشم ندارم...🙃
این روزا انگار حس جدیدی نسبت به پسرم و دارم و چقدر حسش عجیبه...
حس میکنم یه رفیق کوچولو پیدا کردم که محبت و عشقش تو دلم خیلیییی زیاده... کسی که سرگرمم میکنه و کنار هم از خنده غش میکنیم...وقتی میخندم میخنده و سرگرم کار خودش میشه ولی وقتی حالم خوش نیست میاد و میچسبه بهم تا بازی کنم باهاش...🫠
چقدر خوبه که دارمش!🥲
چقدر حس میکنم سبک شدم....
بمونه اینجا از حال و روز این روزها...🙂

۱۰ ماه و ۲۱روز