۱۹ پاسخ

من حتی پنج دقیقه هم با مادرشوهرم اینا تنه‌اش نمیزارم تو چه دل و جراتی داری میفرستی بره خونه همسایه بگو بیان خونت یا اینکه وقت چی خواستن ببرن خودتم باهاش برو

بچه ۴ ماهه اخه چرا میان میبرن
خیلب مستقیم بگو خیلی کوچولوعه استرس میگیرم
من نمیدم خواهرم ببرتش حتا

عزیزم همون بار اول نباید میذاشتی
ما خودمون چهارچشمی مراقب بگه این بازم هزارتا اتفاق میوفته
بگو باباش متوجه شده ناراحت شده و اجازه نمیده....

بگو باباش فهمیده نمیزارع
اگه از دستشون بیوفته اگه بلایی سرش بیاد چکار می‌کنی خواهر

اینبار اومد درو باز نکن
یا اگه باز کردی یواش حرف بزن بگو خوابه

بگو شوهرم خیلی دعوام کرد گفت دیگه بچه نده به کسی. یا خودتم باش برو. یکیو میشناسم بچشو میزاشت پیش همسایشون و خیلی اعتماد داشت بهش. دهن بچش پر قارچ شد و مریض شد بعد فهمیدن شوهر همسایه با بچه رابطه برقرار کرده

خیلی راحت حرفت رو بزن ولی موذبانه
تو حق داری
یه وقت یه چیزی به بچت بشه چی میخوای بکنی 😑😑😑

من شوهرم میبره طبقه پایین پیش مادرشوهرم استرس میگیرم همش دعوامونه چجور نیفرستی خونه همسایه

هیچ اشکالی نداره....حل میشه....خودت باهاش برو خونه شون....
یا اینکه
بهشون بگو: میدونم خیلی دوسش دارین،مرسی از محبتتون،ولی هر بار که بچه رو میدم دست بقیه استرس میگیرم....باهم باشین راحترم،منم میام....
بعد برو....بعد از ۵ دقیقه یه چیز رو بهونه کن برگرد خونه😁

وای خدا خیلی ممنون ک این سوال پرسیدی ماهم این صابخونمون خیلی پیله اس هربار زنگ میزنه جواب نمیدم میاد پشت درمون یه بار بچه رو تازه از حمموم آورده بودم اومد گفتم تازه از حموم آوردم گفت اشکال نداره من مواظب تو رودربایستی دادم بچه رو بچه سرما خورده الان یک ماهه چ عطسه و سرفه داره دماغش هم کیپه دکتر هم بردم هی بهش دارو میدم پررو پررو باز میاد میگه دومادمون عاشق بچه کوچیک هاس تو عقده دخترش چن بار گوشی رو جواب ندادم بازم پررو پررو میاد گفتم شوهرم گفته بچه رو تنها نذار هرلحظه شیر میخاد رو بچه حساسه شوهرم ولی بازم از رو نمیره الان عروسش زنگ میزنه پشت سر هم

دفعه بعدی بگو عزیزم مادر شوهرم بهم حرف میزنه یا شوهرم بهم چیز میگه اجازه ندارم تازه بیاد خونه ببینه نیست بهم چیز‌میگه هرکی‌میخواد ببینش بیاد خونه.خدایی نکرده زبونم لال ادم‌حسود زیاد پیدا میشه دعا میکنن برا زندگیتون یا.....هواست ب بچت باشه یه چیزی بشه فردا میگن‌مادرش مراقبش نبود همسرت خانوادت همه از چشم تو میبینن

منم همسایمون میاد من میگم امروز خیلی بهونه گیر پیش شما واینمیسته یامیگم میریم جایی

دفعه بعدی بگو عزیزم مادر شوهرم بهم حرف میزنه یا شوهرم بهم چیز میگه اجازه ندارم تازه بیاد خونه ببینه نیست بهم چیز‌میگه هرکی‌میخواد ببینش بیاد خونه.خدایی نکرده زبونم لال ادم‌حسود زیاد پیدا میشه دعا میکنن برا زندگیتون یا.....هواست ب بچت باشه یه چیزی بشه فردا میگن‌مادرش مراقبش نبود همسرت خانوادت همه از چشم تو میبینن

وای از اول ببخشیدا اشتباه کردی اعتماد کردی، هیچکس مث اعضای خونواده قابل اعتماد نیست.

اصلا خجالت نکش بهش با کمال احترام بگو وقتی میبرین استرس میگیرم و خیالم راحت نیست

سر بچت با هیچ احدی رودرواسی نکن عزیزم ... بچه خط قرمز آدمه .... بچه من رو حتی اگر بابابزرگش یا عموش تا دم در بخوان ببرن خودم هم میرم باهاش

وااای دختر چطور اجازه میدی
چرا زشت باشه کامل تو روش وایسا بگو پدرش راضی نیست خوشش نمیاد یا به شوهرت بگو تو روش وایسه

آره والا تو این دوره زمونه گرگی ب نزدیکترین فردم ادم میترسه اعتماد کنه

نه چه زشتی بگو اگه می‌خواین ببینین بیاین خونمون ببینین
اگه خدایی نکرده یه اتفاقی افتاد کی پاسخ گوعه

سوال های مرتبط

مامان ریحانه جونم 😘 مامان ریحانه جونم 😘 ۵ ماهگی
دیشب خیلی شب بدی بود خدا قسمت هیچ مادری نکنه که بچه اش مریض باشه و کاری از دستش برنیاد..دیشب بعد اینکه ۴ نفر نتونستن رگ گیری کنن یکی صدا زدن اومد با یکم تلاش پیدا کرد و سرم زد تا آخر سرم پای دخترم دستم بود چون تکون میداد و سرم قطع میشد ..سرم تموم شد و تب دخترم اومد رو ۳۷ خوشحال شدم کمی بعد دوبار یهویی بی‌قراری کرد تب شو گرفتم دیدم ۳۸.۵ هست پرستار صدا زدم اومد یک سرم دیگه هم زد و گفت باید آزمایش کشت ادرار بدی ..کیسه رو آوردن منم که دفعه اولم بود بلد نبودم وصل کردم در رفت و نتونستم ادرار شو بگیرم .‌این حرف به تخت بغلم گفتم اونم گفت من بلد برای دخترم وصل میکردم ..خدا خیر شیده وصل کرد ولی دوباره دخترم زیاد تکون خورد . چسب اونم باز شد ..با یه خانم دیگه که تخت بغلم بود گفتم گفت صبر کن الان من کیسه رو بلدم بزنم اونم زد و آخر نتونستم ادرار بگیرم به دکترش گفتم قبول نکرد گفت باید آزمایش بده ببینم خدای نکرده عفونت نداره بعد مرخصش کنیم ..بعد برای چهارمین بار کیسه خریدم و خودم با دقت وصل کردم و دیدم درست چسبوندمش ..
باید گذشت و دکتر اومد گفت هنوز نتونستی بگیری گفتم نه ادرار نکرده و دوباره اومد دیدم همسرم صدا زد بعد ۲ ساعت از شب منتظر ادرارش بودن که آزمایش بگیرن ...وقتی دیدن نشد همسرم صدا زدن و گفتن برو سونت بخر .. وقتی دیدم همسرم یا سونت اومد خیلی ناراحت شدم گفتم بچه به این کوچکی سونت میخواد چیکار ..بعد خیلی دعا و التماس از خدا خواستم تا پرستار نیاد سونت بزار من پوشکش باز کنم ببینم ادرار شو کرده ...
و قربون خدا برم که حرف مو شنیدم .‌‌..یعنی نمی‌دونید که چه حالی داشتم وقتی سونت دیدم خودم تو زایمان کشیدم درد داره چه برسه به بچه ۵ ماهه
مامان شكوفه گيلاس مامان شكوفه گيلاس ۷ ماهگی
اعصابم خيلي خورده
واقعا ما ادم ها كِي ميخوايم حرف زدن يادبگيريم؟كي بايد شعور بزرگتريمونو خرج كنيم؟
ما اومديم مسافرت شهر همسرم،ديشب زن عموي همسرم اومدن ديدن بچه و من بچم توي اتاق خواب بود گفتم بيدار بشه ميارم ببينيد
بعد دخترمو با ذوقو شوق دادم بغلش خودمم نشستم كنارشون و با لبخند نگاه ميكردم
همين كه بچرو گرفت برگشت بهم گفت نتونستي خوب بزرگش كني اين بچه خيلي ريزه

(من دخترم٢/٧٠٠به دنيا اومد و الان نزديك٦كيلوإ و بهداشت و دكترش هربار ميگن خيلي خوب داره رشد ميكنه و وزن گرفته)
بهش گفتم زن عمو من دخترم ريز به دنيا اومده و دكترش از وزنش راضيه
گفت دختر منم ٢خورده اي بود الان از همه بچه هام بزرگتره
خب ززززززن حسابي وقتي خودت بچت اينطوري بود چراااااا به يه مادر ميگي نتونستي خوب بزرگش كني؟
بعد من دخترم شير خودمو ميخوره و ديشب كه داشتن حرف ميزدن من متوجه نشدم(عروس تركام)
بعد به همسرم گفتم زن عموت بهم گفت نتونستي بچرو خوب بزرگ كني
گفت چي بگم والا اينجا همه ميگن درسته مامانش شير داره اما شيرش جون نداره😭😭😭
اخه به بقيه چه ربطي داره كه راجعبه شير و سايز بچم حرف ميزنن؟بابا اومدي ديدن بچه تبريكتو بگو نازش بده كادوتم بده و برو كه به خداااا كادوتم نميخوام