۴ پاسخ

من شوهرم چ خانواده شوهر این مدلیناز بس طبعشون گرمه
ینی کوچیکترین کار تیغه بینی همه جاشون خیس عرق میشه
من ک شوهرم از سرکار بیاد ی راس تو حموم

و بعلههههههههههه من اینقدررررر روی بو دهان حساسم بدووون رودربایستی به طرفی که توحلقم اومده و صحبت میکنه میگم که اگه خودش متوجه نمیشه که میشه البته میگم که واقعا بوی دهنت داره اذیتم میکنه
واونایی که بو میدن جلو بینیم رو میگیرم بلکه متوجه بشن
ما زمااااان عهدبوق که نیستیم
مام
اسپری
بادی اسپلش
ادکلن
ای خدا عصبی شدمممم

وااااای من یکی از فامیلای نزدیکمون نه تنها بوی بدنش بلکه بوی دهنش آدمو واقعا آزار میده آدم روش نمیشه بهش بگه.من وقتی میبینمش خودش میفهمه ازش با فاصله میشینم .واقعا خجالت داره واسه درمان اقدام نمیکنن

بعضیا بدنشون بوی بدمیده
عرقشون
یکی ازبستگان مااینطوریه بنده خدا ..
تایکم عرق کنه بوی بدی میده تنش
هی میخوام بگم بهش روم نمیشه
ساکت میشم
حس میکنم بقیه هم همین حسودارن ولی روشون نمیشه بگن..

سوال های مرتبط

مامان هاناخانوم🎀 مامان هاناخانوم🎀 ۱ سالگی
فردای اون روزی که به همسرم گفتم باردارم، با یه بسته‌ی کادوپیچ‌شده اومد خونه. تو دلم گفتم: آخ جووون، حتماً یه چیز خوشگل و گرون برام خریده! 😍 کادو رو باز کردم… دیدم چند جلد کتاب درباره‌ی فرزند پروریه 😐📘 باخودم گفتم: «آخه چرا باید تو این شرایط کتاب هدیه بگیرم؟!» انگار ذهنمو خوند… بدون اینکه چیزی بگم، با لبخند آرومش گفت: «تو فقط یه زن نیستی… تو مادر آینده‌ای. قراره یه انسان رو بزرگ کنی… داری قدم‌به‌قدم یه آدم می‌سازی. اگه می‌خوای بچه‌مون آگاه و موفق باشه، باید اول خودمون آگاه باشیم. بچه‌ها از کاری که می‌کنیم یاد می‌گیرن، نه فقط از حرف‌هامون.» 🧠💛 همون‌جا یه چیزی تو دلم تکون خورد. فهمیدم مادر بودن فقط به دنیا آوردن یه بچه نیست… یعنی رشد کردن، ساختن، آگاه شدن… یعنی تو قوی‌تر بشی تا اون، یه قدم جلوتر از نسل خودش باشه. ✋🏻 خیلی وقتا مامانایی رو می‌بینم که فکر می‌کنن «بچه خوب» یعنی بچه‌ای که فقط صداش درنیاد و یه گوشه بشینه... ولی تربیت، فقط ساکت نگه‌داشتن بچه نیست. تربیت یعنی اینکه کمکش کنی خودش رو بشناسه، بلد باشه احساساتش رو مدیریت کنه، فکر کنه، انتخاب کنه… یعنی همراهی، نه فقط کنترل. 🌱 بچه‌های فردا، نتیجه‌ی مامان‌های آگاهِ امروزن. بیایم قبل از اینکه فقط یه مادر باشیم، یه آدمِ یادگیرنده و بامعرفت باشیم.
مامان امیرعلی جانم♥️ مامان امیرعلی جانم♥️ ۱ سالگی
مامانا پسرمن تادوماه پیش هر موقع پوشکشو میخاستم عوض کنم دست میزد به بدنش، هرکاری کردم نتونستم این عادت رو ازسرش بندازم،الان یک‌ماهه دیگه بزور پوشکشو درمیاره کلا، مدام به بدنش دست میزنه، چندروز پیش اومدم خونه خواهرم قرار بود فقط یشب بمونم باخودم ده تا پوشک بردم، خواهرم به زور سه روز نگهم داشت،گفت نمی‌زارم بری، امروز پوشک بچم تموم شد گفتم امروز دیگه میرم خونه ، تو خونه پوشک داشتم، بعد بچم پوشکشو درآورد بدنشو دستمالی میکرد ،خواهرم گفت ولش کن بزار بچه راحت باشه گفتم آخه میترسم جیش کنه، چند دقیقه نشد دیدم بو میاد، نگو آقا پی پی کرده بود، خجالتی آب شدم، به خواهرم گفتم باید فرشتو بشورم، گفت اصلا حرفشو نزن فدای سر بچت خودم بعدن میشورم،بخدا از ابجیم شوهرش خجالت کشیدم، آخه بچه این چه کاریه شلوارشو خودش بلده درمیاره بعد به زور پوشکشو درمیاره که فقط به اون قسمت از بدنش دست بزنه، انگار خوشش میاد، من چجوری این عادت رو از سرش بندازم، والا خجالت میکشم، تازه میاد جلو تک تکمون تیشرتشو میزنه بالا به همون نشون میده، اگر راهکاری دارید بگید من چیکار کنم از یادش بره یا این عادتشو بزاره کنار