همه تلاشمو کردم شوهرجان مثل خودم بشه
به خودم اومدم دیدم من دارم مثل اون میشم!
🔞..
ببخشید رک تر از دفعات قبلم صحبت میکنم
چون واقعا بی حوصله ام..
من بشدت آدم گرمی هستم و اوشون سردتر از من بود از همون اوایل..
قبل بارداری همه تلاشمو کردم توی هفته چندین مرتبه ..داشته باشیم
تا اومد یکم بهتر بشه، باردار شدم ، و توی بارداری هم اوایل من خیلیی سرد شدم و نسبت به اینکار حساس‌تر شدم و بدم میومد، اما از همون موقع انگار دوباره برگشت به حالت اصلیش، ماه های بعدش ک بهتر شدم و ویارام رفت ، اون دیگ میل چندانی نداشت، منم حسابی فکر و خیال اینکه آی چقد زشت شدم و فلان شدم اینا همش تو کلم میچرخید..
بعد زایمانم برعکس همه کسایی ک میگن آی شوهرم خیلی گرم تر بود و منتطر این بود زایمان کنم تا فلان کنه و بهمان کنه😂، من هیچ خبری نبود از سمتم..
بعد زایمان حساابی کلافه تر شدم از این شرایط، چندین بار میرفتم نزدیکش بخاطر کارش و خستگی اینا فاصله میگرفت، منم که بعد از چله پریودام شروع شد و همش تو حالت بعد پریود و قبل پریود بودم و بی اعصابیاش

خلاصه اش کنم که، یه روزی اینقد فکر و خیال اذیتم کرد نشوندمش بهش گفتم که چقد اینکارش اذیتم میکنه و سختمه..
گفت سعیمو میکنم و تو حق داری و این حرفا
اما ..
باورتون میشه از بعد اون موقع انگار همه میلم از بین رفت🥲😂
دیگ هیچ حسی بهش ندارم
حوصله اش هم ندارم
نشستم حساب کردم دیدم، دقیق از بعد زایمانم با زور ، ماهی یبار ...داریم
اونم نه نمیگه و بیخیال تر شده، با اینکه منم سردتر شدم، اما این بی تفاوتیش و اینکه نمیبینه منو آزارم میده، دیگ انگیزه اینکه بخوام خیلی کارا کنم رو ندارم..
امیدوارم هیچکس مثل من اینطوری نباشه💔

۱۹ پاسخ

عزیزم همه همینن .کلا مشکلات زندگی آدمارو داغون میکنه. ی طنز میگه اونایی ک مجردن فک میکنن متاهلا هرشب عشق و حال و فلان این چیزا ولی ن از این خبرا نیست متاهلا فقط قسط میدن قسط .
شرایط همه همینن شده مایی زایمان کردیم ی بچه کوچیک کلیییییی چالش

واااای دقیقا اینا حرفای منه... منم از بس خواستم و نشد دیگه سرد شدیم دوتامون
و این خییلی ناراحتم میکنه کلا باعث شده از هم دور باشیم وگاهی بهش فکر میکنم که چقد دلم رابطه میخواد اما غرورم نمیزاره بگم دیگه

جفتتون خسته اید. خسته از بچه داری. بنظرم طبیعیه. اما، سعی کن غلبه کنی به مزاج سردت. بقول خودت رفته رفته بهتر میشی🌸

بغض داره خفم میکنه و دقیقا منم تو همین وضعیتم
قبل بارداری یک شب درمیون رابطه داشتیم
اما وقتی از فهمیدیم باردارم دیگه رابطه نداشتیم تا ب اصرار من ۵۰ روز بعد زایمان
الانم ۱۰ روز یه بار اونم فک کنم چون احساس تکلیف میکنه
انقد دراین مورد باهاش حرف زدم و هربار گف خستم خوابم میاد بچه بیدار میشه دیگه روم نمیشه اصن چیزی بگم❤️‍🩹
کاملا هم ازش مطمئنم ولی کاریش نمیتونم بکنم فعلا ک دارم میسوزم و میسازم

وای فکر میکردم تنها کسیم که این مشکلو دارم
دقیقا انگار حرفای منو زدین همه
مثل خواهرو برادریم تو خونه
کاش یه راه حلی بود 😔

ببین مطمئنی خیانت نمیکنه؟
مطمئنی دوست داره؟

خدایی خیلی سخته👌🏻

وای منم اینطور شدم
خییییلی سرد شدم
هییییچ حسی ندارم دیگه
البته اینم بگم که پریود نشدم بعداززایمان
همش بخاطر پریود نشدنه
همش خداخدا میکنم که نیاد سمتم
اونم خیلی سرد شده
منم فکرم درگیر میشه
شغلش هم رانندگیه😑

منم این مشکلو با شوهرم دارم بارها تصمیم گرفتم ازش جدا بشم اما وقتی ب بچهام نگاه میکنم دلم میسوزع یعنی چه یه مرد رابطه نخواد مگ میشه تو نمیخوای زن ک میخواد من بارها با شوهرم دعوا کردم جا خوابمو جدا کردم احساس خفگی میکنم وقتی پیششم اما هیچ حسی نداره بهم خدا لعنت کنه همچنین مردایی رو ک مارو پیر کردن با خودشون من همیشه ب شوهرم میگم تو بی عرضه ایی ارزع نداری مردونگی خودتو بجا بیار خیلی تا الان دعوا پیش اومد اما هیچکدوم بجایی نرسید و همچنان دوتا غریبه ایم زیر سقف

منم همینطور مامان آقا پسر دقیقا منم همینطور🥲

عزیزم باور کن که بیشتر افراد مثل هم هستیم
جسارت نشه چون نمیدونم شرایطتون چیه کلی میگم
من از قبل ازدواجمون تا مادر شدنم کارمند شرکتهای خصوصی بودم ۹ سال تقریبا
الان که به خاطر دخترمون خونه میمونم تازه دارم حرفهای خانم های خانه دار رو میشنوم
واقعا وقتی آدم بیرون خونه کار میکنه دیگه حوصله نداره،اونم تو این اوضاع الان کشور...
اگه قبل تر میشناختمتون هم میگفتم که برای خودتون سرگرمی پیدا کنید، سرگرمی ای که حداقل ۸ساعتدر روزتون رو پر کنه
بجز آشپزی و خونه داری و اینا
کاری که به خاطرش تعهد کاری داشته باشید
بعدش اصلا اتوماتیک تعداد رابطه کمتر میشه
اما مواظب هم باشید که قطع نشه
با هم خوشگذرونی مشترک داشته باشید

میدونی بعضیا اینقدر منو سیخ میزنن میگن امکان نداره مرد رابطه نخواد صد درصد میره جایی منم میشینم فک میکنم همش بهش میگم تو پولی میری

شوهر من چندین ساله اینطورع ماهی یه بار برا رابطه میومد بعد ۱۷سال نازایی باردار شدم از شبی که باردار شدم نیومده برا رابطه الان ۸ماهه زایمان کردم نیومده منم نسبت بهش بی میل شدم ولی خیییلی ناراحتم جوونیم تباه شد سر این مرد هیچ لذتی از جوونیم نبردم افسردگی هم گرفتم از دسش

من یکی میشناسم از اول ازدواجش اینطوری بوده همسرش. یعنی حتی تا چندین ماه بعد ازدواج هنوز دختر بوده. الانم کلا بیخیال رابطه سده با همسرش

دقیقا همینایی که میگی برای منم شده منم کلا دو سال ازدواج کردیم اوایل بارداریم از رابطه سرد شد میگفت چون تو شکمت بچس حس ندارم بعد زایمان هم که میگه بخاطر بچه راحت نیستم دیگه همینا رو بهانه کرد

با اینکه من اثر اوقات میل به رابطه ندارم
ولی بنظرم اگه مرد میل نداشته باشه کار سخت میشه
حق داری وقتی آدم ببینه طرفش اینطوری هست، اصلا کم کم بیخیال میشه

من دقیقا مث توام و دیگ حسی ندارم من سردتر از خودش شدم

همسرتون چن سالشه

درکت میکنم

سوال های مرتبط

مامان امیرحیدر مامان امیرحیدر ۹ ماهگی
یکی از دوستای همسرم خانومش دیشب رفتیم هیئت اونام اونجا بودن
بعد خب هیئت محلمون یکم جاش کوچیک تر شده نسبت به پارسال و گرم.
امیرحیدر با اینکه خوابونده بودمش و مثل چی سیرش کرده بودم که غر نزنه باز بهونه میاورد و من میدونستم آقا این خوابش میاد و پستونکشم جامونده بود نمیخوابید هیچ جوره...

بعد این خانمش هعی امیرحیدرو از دستم میگرفت
حالا من خودم مادری ام که اصلا حساس نیستم بچمو دست کسی بدم..
من میزاشتم زمین میگفت زهرا بده من سرگرمش کنم یهو بلندش میکرد نمیدونم کلافه میشدم از اینکارش خب من بچه بقلمه یا گذاشتم زمین بازی کنه دیگه بچه گاهی نق میزنه چرا های بلندش می‌کنی
بعد امیرحیدر کلا هرچقدرم بهش بدی بخوره بازم سیرمونی نداره دهنشو دربرابر هرچیزی باز میکنه بعد همه اینجورین که وااای زهرا گشنشه زهرا شیر بده بهش...
خب من میدونم که بچم چجوریه میدونم که سیره و این ازارم میده که هعی بهم میگن.

منم بلند شدم ایستادم امیرحیدر بقلم بود میگفت بده من کمکت کنم منم اینجوری بودم که نه تو بشین خودم نگه داشتم😐
بعد میگفت با من تعارف داری؟
( نه عزیزم چه تعارفی دارم دوست دارم بچه ی خودمو خودم نگه دارم😐)

بعد خواهرشوهرم اونجا بود شماره ی اونو گرفت من خیلی بدم امد چرا تو باید با خانواده همسر من در ارتباط باشی نمیدونم من حساس شدم یا ....
بعد چون خودش از شهر غریب امده اینجا من سعی کردم با بیشتر دوستام اینا آشناش کنم که بنظرم اشتباه کردم بعد دیشب یه حرفی به خنده زد هرچند شوخی من ناراحت شدم گفت من خیلی تنهام گفتم پس من چی ام اینجا گفت به خنده نه دیگه تو تکراری شدی برام😑