۹ پاسخ

خودت بچت و جایی میری کنترل کن که کسی بهش چیزی نگه .. اگرم میتونی نرو کلا خونه همیچین ادم هایی

نه عزیزم بچه اسمش روش
مگه ربات که براش برنامه بچینیم اونم بگه چشم
همه بچه فضولی خاص خودشون دارن
من اگر بودم اصلا نمی‌رفتم جایی که با بچم اینجور رفتار بشه

🥲🫂💔چقد سخته توی این دوره زمونه بچه بزرگ کردن
غصه هزارن چیزو باید بخوریم

خداروشکر اطرافیان من زیاد گیر نمیدن
ولی خودم مراقبم جایی میریم چیزی رو خراب نکنه یه وقت
باز خونه پدر شوهرم از همه جا راحت ترم چون اونا دیگه خیلی به این موضوع اهمیت میدن که بچه باید بچگی کنه

خوب تو این سن گوشم که بدن بازم دست میزنن چون دوست دارن کشف کنند
به قول دکتر هلاکویی بچه تا سه سال باید هرکاری که دوست داره بکنه مگه اینکه اون کار به خودش یا اطرافیان آسیب برسونه و خطرناک باشه در غیر این صورت بزارید تا می‌تونه بچگی و شیطنت کنه


من جات باشم نمی‌رم جایی که کسی جرات کنه ب بچم حرف بزنه تاثیر این حرفا که اینا میزنن بیشتر تاثیر داره رو تربیتی تا شیطنت‌های خودش

من خانواده خودم اینجوریه همش میگن نکن
در عوض خانواده شوهرم ذوق میکنن میگن برو دست بزن
اصلا موندم بین این دوتا

منم این مشکل رو دارم مامانم اصلاااا نمیذاره دخترم دست ب چیزی بزنه خودش دوتا پسر داره ۴ سالشونه اونا دختر منو کتک بزنن اشکال نذاره ولی دختر من حق نداره ب پسراش اسباب بازی نده🫤

بخدا که گوش نمیده تازه بدتر دست می زنه این رفتار مامانت کاملا اشتباهه بعدا که بوت بزرگتر بشه ممکنه اعتماد بنفسش بیاد پایین بگو اگه اینجوریه من دیگه کم میام یا نمیام

دختر من بهش بگم این کارو نکن گریه می‌کنه ..اصلا نباید بهش چیزی بگن .اون بچس و کنجکاو ..میخواد محیط اطرافش و بشناسه باید تا حد ممکن آزادش بزارین بجز مواردی ک خطر داره براش

سوال های مرتبط

مامان سهراب👶 مامان سهراب👶 ۲ سالگی
سلام مامانا ظهرتون بخیر 🤗
یه مسئله مهم هس در مورد تربیت بچه هامون گفتم باهاتون به اشتراک بزارم
پس حتما وقت بزارین بخونین ممنون😘

حدودا یه پنج ماهی میشه من برای تربیت سهراب و افسردگی خودم میرم پیش مشاور و خب چیزای خیلی مفیدی یادگرفتم دلم خواست با شما هم اشتراک بزارم
یکی از مهم چیزایی که گفته و من اجرا میکنم نگفتن کلمه ( نه و نکن ) هست که با مامانا توی روز خیلی تکرار میکنیم و همین دوتا کلمه باعث کلی چیزای مخرب میشه که حالا براتون مثال میزنم و میگم چرا نگیم
و اینکه میگن وسایل خونه رو جمع نکنین تا بچه عادت کنه دست نزنه مشاور میگفت این کاملا اشتباهه چون ذاتا بچه ها کنجکاو هستن دلشون میخواد به همه چی دست بزنن وقتی وسیله ها باشه مطمئنا همش باید بگی دست نزنی نکن میشکنه برای جلوگیری از اینا بهتره که وسیله های خطرناک جمع بشه

حالا چرا به بچه نگیم نه :

پایین میزارم حتما بخونین

کلی مبحث دیگه هم هس تو تاپیک های بعدی میزارم
حالا بیاین باهم درموردش بحث کنیم

عکسم خودم گرفتم توی حیاط خونه مامانم افتابگردون کاشتن خیلی نازه🌻
مامان امیرعلی و نورا مامان امیرعلی و نورا ۱ سالگی
احساس میکنم خیلی بی عرضه ام یه پسر ۳ سال ۸ماهه دارم اصلا یه مدلیه ناخن میخوره پوست کنار ناخن با دندوناش میکنه انقدر ناراحت میشم اینجوری میکنه از این بابت مقصر خودم نتونستم بیشتر بهش محبت کنم سرش داد میزنم آخه یه سری خصوصیات داره کم میارم واقعا مثلا بیرون می‌ریم انقدر باید بهش خوراکی بخرم نازه میخرم گوش نمیده که نگه دار توخونه بخور درجا میخوره یعنی من خودم میگم این انگار چند سال خوراکی نمیخوره فقط خوراکی غذا اصلا درست حسابی نمیخوره ساعت ۱۱ ظهر بیدار میشه میشینه شبکه پویا نگاه میکنه سفره باز میشه نمیاد صبحانه بخوره بعد میره واسه خودم یخچال باز میکنه یدونه نون برمی‌داره خالی زمین پر نون میکنه اصلا گوش نمیده چیزی باز کنم نریزه زمین بعد میریم جایی سفره نوشابه سس باشه یعنی این تا ته نوشابه رو باید بخوره سالاد الکی میریزه سس پر میکنه میخوره خونه بخاطر این اصلا نوشابه نمیخریم بعد اصلا به حرف کسی گوش نمیده نه بغل کسی میره نه بغل من میاد فقط از بازی کردن هیجان دوست داره یکی بیاد بیفتن دنیال هم بازی کنن همین میریم خونه مامانم یا خونه مادرشوهرم یه قندون قند این میخوره من هرچی بگم گوش میده مگه انقدر ناراحتم اصلا تربیت نداره میره خونه مامانم قندون خالی میکنه چیزی میگم میشینه گریه میکنه
مامان علی اصغر مامان علی اصغر ۲ سالگی
پسرم می‌ره کوچه. فوتبال بازی میکنن یعنی کوچه ما هفت هشت نفر پسر هستن سه نفرم از اون یکی کوچه میان بازی در واقع من دوست ندارم پسرم با اونایی که از کوچه دیگه میان بازی کنه اونا ده یازده سالشونه پسرم تازه رفته نه سالگی هر چقدرم میگم نرو با اونا بازی نکن میگه میرم باباشم میگه تو گیر نده گیرمیدی بچه بدتر می‌کنه خودشم چیزی نمیگه منم دیروز قهر کردم گفتم اگه این بچه بچه ی منه باید حرف منو گوش کنه اگه نه منم میرم خونه بابام شوهرم پسرم و دعوا کرد گفت دیگه نرو منم نمیزاشت برم خلاصه سرشون گرم شد رفتم خونه ابجیم بعدا با داداشم اینا برم خونه بابام مامانم هم خونه داداشم بود رفتم اونجا برعکس همه فهمیدن دعوام کردن گفتن ما خونه نمیزاریمت😂بچه تو ول کردی بلاخره بچه باید بازی کنه حالا شما جای من چیکار میکنید یعنی من حساسم روبچه ام با هاشون قهر بودم دیروز تولدمم بود شب زود خوابیدم دیدم در گوش هم پیچ پیچ میکنن نگو همسرم به پسرم میگه به خاله اینا زنگ بزن بیان کیک اینا خریده بودن که منو خر کنن