۱۱ پاسخ

پارت۵

تو بخش ک رفتم پرسیدم بچم کجاس گفتن بردنش برای چکاپ حالشون خوب باشه میارندشون
و لحظه ای ک خانمه اومد گف لباسا بچه هارو بدین ک بیارنشون بهترین حاااال دنیا رو داشتم چون فقط از اول تا آخر بارداریم ناراحتیم این بود دستگاه نرن
و چند دقیقه بعد اوردنشون،انشالله تمومتون این حس اون لحظه منو پیدا کنین،خییییلی خوب بود صدبار گفتم خدایا شکرت،و دیگه بچه هام پیشم بودن وفردا دکتر اومد دیدشونو گف همچیشون خوبه و مرخصن،و من دیروز عصر با بچه هام مرخص شدم

پارت۶

یکیشون۲۵۰۰وزنشون بود،یکیشون۲۱۰۰
درصورتی که تو بیمارستان۳شنبه هر کدوم ۲۶۰۰بودن،و چهارشنبه دوباره سونو رفته بودم گفتن۲۵۰۰و۲۳۰۰،ولی وزناشون این بود
دخترم قل اول۲۵۰۰بود موقع شیر خشک خوردن خلط بالا میاورد گفتن یکم ترشح خورده موقع زایمان و چیزی نیس
ولی همچنان ادامه داشت ک گفتن شیر گیگوز بهش می‌دیم اینجا ک نمیسازه شما نان۱بخرین،ک خداروشکر با اون خوب شد
شیر خودمو نمیخورن ندارم ک بخورن ولی شیر خشک میخورن

پارت۴

چشامو باز کردم تو ریکاوری بودم،اول ک نمیتونسم حرف بزنم سعی میکردم بتونم همه جارو ببینم ک زود هوشیاریم بدست بیاد،چند بار خانم خانم کردم کسی صدامو نمی‌شنید غیر از خودم،بعد از چند لحظه اومدن بالاسرم،پرسیدم گفتم بچه هام خوبن گف بله حالشون خوبه،خیالم راحت شد
ی ده دقیقه ی ربع گذشت و اومدن منو بردن تو بخش

پارت۳

تا اومدن کارا منو بکنن دکترم زودتر رفاه بود تو اتاق عمل منتظر من بود،خدا خیرش بده سر هر سه تا عملی ک باهاش داشتم همیشه زودتر از خودم آماده بود اونجا
دوتا رگ ازم گرفتن و سرم زدن،گفتن ی رگ واسه اینکه یموقع تو اتاق عمل خونریزی کردی داشته باشی
وای اندازه معاینه ک درد داره سوند گذاشتن هم درد داش،ولی خب چند لحظه ای تموم میشه زود
آماده شدم و رفتم اتاق عمل،ی آقای مهربونی مسئول بیهوشیم بود گف کی غذا خوردی گفتم ساعت۲ونیم ناهار خوردم،گفتن پس باید از کمر بی حس بشی،پرده رو کشیدن جلوم ولی بعد برداشتن گف نفس عمیق بکش یهو دیدم چشام داره یجوری میشه و بیهوش شدم

پارت۲
مادر شوهرم گف اینجوری نبودیا یموقع درد زایمانت گرفته گفتم نه کمرم از بیمارستان گرفته،ناهارمو چندتا لقمه خوردم دیدم وای نمیتونم،پدر شوهرم زنگ زد ک شوهرم بیاد بریم بیمارستان
تا اومدم برم ساعت۳ونیم شد
بیمارستان ازم آن اس تی گرفتن در حد چند دقیقه ک شد گف پاشو،رف ب دکترم زنگ زد گف همچیش خوبه ولی خودش ناله می‌کنه گف یبار دیگه ازش بگیر و کامل،بعد ک گرف دوباره زنگ زد ب دکترم گفت دو جا انقباض داره رو۴۲ گف سریع کاراشو بکنید اورژانسی بفرسینش اتاق عمل منم دارم میام

عزیزم بسلامتی 😍 چشمتون روشن
دکترتون کی بود؟

مبارکه عزیزم
خدا حفظشون کنه
قدمشون پر خیر و برکت
عکسشون بفرست

مبارک باشه عزیزم خیلی خوشحال شدم برات 😘😘😘😘😘😘
انشالا یروزی این خوشحالی نصیب من هم بشه برام دعا کن 🥺🥺🙏🙏🙏

عزیزم بسلامتی مبارک باشه😍
کدوم بیمارستان؟؟

بازم خداروشکر دستگاه نرفتن بچه ها
آمپول ریه زده بودین؟طبیعی یا سز...میدونم دوقلوای ولی بعضیارو دیدم میگن دوقلو طبیعی آوردیم ترسیدم😬😬

دستگاه نرفتن بچها؟؟سوزن ریه نزده بودی؟

سوال های مرتبط

مامان گیلاس مامان گیلاس ۲ ماهگی
تجربه زایمانم 🙂💕

بعضی از خانوما میدونن ک هر کاری کردم ک زودتر زایمانم ولی نمیشد

من از اول شروع ۹ماهگی ۳۵هفته دکتر گف انقباض داری ممکنه زودرس بشی و واقعا هم درد میکشیدم تا روز زایمانم هر هفته میرفتم بیمارستان برا چک دهانه رحم و آن اس تی از دردی ک داشتم هر لحظه میگفتم الان زایمان میکنم خلاصه ۳۷ هفته ۱سانت شدم و من فقط درد میکشیدم و زایمان نمیکردم و هیچ ورزشی،پیاده روی زیاد ،پله ،دمنوش ،بخور هیچی نمونده بود ک انجام ندادم ولی هیچ اثری نداشت از ۳۸ هفته ترشحات موکوسی سفید قهوه ای و رگ خونی داشتم
صبح ۳۹هفته و ۳روزم خونه مامانم بودم و ۱۰بار حساب کردم ک پله طبقه بالا پایین کردم یعنی ۱۰بار بالا و ۱۰ بار پایین رفتم و پیاده روی نیم ساعت انجام دادم بدون توقف از بس پاهام درد گرف دیگ نتونستم ادامه بیشتری بدم 🤕بعد شب ک داشتم شام میخوردم یهو حس کردم اب داغی اندازه نصف استکان ازم افتاد و کمر درد شدید گرفتم ولی بعد ۱ساعت همچی مخفی شد و خوب شدم😣💔
مامان جان جان مامان جان جان ۴ ماهگی
من واقعا دارم از درد زایمان طبیعی میترسم ،من از دیروز صبح انقباض داشتم از هر ۱۲ دقیقه ساعت ۲ نصفه شب به ۵ دقیقه رسید و رفتم بیمارستان و معاینه شدم و گفت هنوز همون یک سانتی و خیلی کم رشد کرده درحدی که نمیشه بهش گفت دو سانت ولی بیشتر از یک سانته ، ازم ان اس تی گرفتن اولی خوب نبود گفت برو پایین محوطه راه برو پله بالا پایین کن صبحانه بخور دوباره بیا ان اس تی بگیرم ازت رفتم اینکاررو کردم و دوباره رفتم ان اس تی گرفتم ولی بازم خوب نبود بهم دستور بستری دادن تا تحت مراقبت باشم ، دوباره برای آخرین بار ازم ان اس تی گرفتن خوب بود دکترا که جمع شدن دیدن نتایجو از بستری کردنم پشیمون شدن و گفتن لازم نیست بستری شی یه سونو بیوفیزیکال می‌نویسیم اگر خوب بود میتونی بری فقط یک روز درمیون بیا ان اس تی بده و من تو کل این مدت انقباض داشتم و درد میکشیدم اما چیزی که داخل ان اس تی ثبت میشد یه درد معمولی بود نه درد زیاد ،خلاصه من ساعت۱ ظهر بعد اینکه سونو شدم و خوب بود اومدم خونه ولی دردام بدتر شده یعنی وقتی میگیره شدت و تایمش از دیروز بیشتر شده ولی هیچ کدوم از اینا درد زایمان نیست خیلی کلافه شدم از نظر روحی و جسمی خستم هر روزم سر ان اس تی بهم استرس میدن دلم میخواد دنیا بیاد و بغل بگیرمش ...
کسی مثل من بوده چیکار کنم دردای واقعی بیاد سراغم
من پیاده روی دارم ورزش رو توپ و ورزشای لگنی دارم و...
مامان آیلین🩷 مامان آیلین🩷 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
من از روز اول ک باردار شدم میگفتم باید طبیعی زایمان کنم و همونطور بود ک بچم سفالیک بود و لگنمم برای زایمان طبیعی خوب بود روز جمعه با درد از خواب بیدار شدم فهمیدم دردام مث دردای قبلا نیست زیر شکمم درد داشتم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم بیرون ترشح خونی ازم اومد مطمئن شدم دیگه باید برم بیمارستان ساعت ۳بعدازظهر بود ک رفتم بیمارستان وقتی معاینه داخلی کردن گفتن دردت درد زایمان ولی فعلا دو سانت رحمت بازه برو بگرد راه برو دو ساعت دیگه بیا منم رفتم بعد دو ساعت ک اومدم هنوز دو سانت بودم و دردام شدیدتر میشدن فاصله بین دردام هم کم تر میشد ولی هربار معاینه میشدم فقط دو سانت بودم اخرش دیگه به گریه افتادم من درد شدید داشتم ولی اینا میگفتن ما با این دردا بستری نمی‌کنیم حداقل باید ۴یا۵سانت رحمت باز بشه ک بستریت کنیم خلاصه ساعت ۱۱ شب بود ک با درد زیاد رفتم واسه معاینه گفت تازه رحمت ۳ سانت باز شده گفت برو بگردم رفتم دو ساعت دیگه گشتم وقتی اومدم هنوزم سه سانت بود با درد های شدیدتر بلاخره ساعت ۳شب یکی از ماماها گفت من معاینه تحریکی میکنم تا ۳ سانتت حداقل یشه ۴سانت ک بستری بشی بعد معاینه تحریکی شدم ۴ سانت کیسه آبمم پاره کرد و لباس تنم کردم رفتم تو یکی از اتاق های زایمان از ساعت ۴تا ۶ صبح همون ۴سانت بودم بعد ساعت ۶با معاینه های تحریکی شدم ۷سانت دیگه از درد زیاد به هیچ جا بند نبودم اینقد حالم بد بود ن میتونستم بشینم ن پاشم ن دراز بکشم فقط همه جا رو چنگ مینداختم