اصلاً هم نگو عزیزم خوب نیست درد زایمان رو پخش کنید
خب نگو
جاری منم پاشد اومد به همه گفته بودم راضی به زحمت کسی نیستم نیایید .وقت شیر بچم شد منم هنوز شیرم راه نیوفتاده بود نمیخاستم ببینن که شیرخشک میدم ب همسرم گفت وقت شیر بچه س داره گریه میکنه مادرشوهرم گفت خب شیرش بده گفتم باشه برادرشوهر ک رفت میدم گفت پس ما هم بریم که راحت باشی گفتم لطف میکنید😒 تا آخرین روزی هم ک بچم شیر داشتم نه گذاشتم موقع شیردهی بدنم رو ببینن نه گذاشتم بفهمن بچم آلرژی داره نه گذاشتم شیر خشک خوردنشو ببینن
بچه من ۳۶۰۰دنیا اومد مادر شوهرم گف همییییین؟یعنی میخواستم جرش بدم بعدشم ۶ماه خونه مامانم بودم زیاد اجازه رفت و امد ندادم
وایییییی منم نمیخواستم ولی اومدن حتی دامادشون فک کن از صب بودن تا شب؛ناهار و شام همراه هم اونا خوردن خواهرمم بدبخت نگاه کرد بابام رفت براش غذا گرفت؛شب ساعت۱۲اومدن بیدارم کردن ک ملاقات اومدیم یکی نبود بگه گوه خوردی؛بی حس بودم ب شوهرم گفتم جون جدت ببرشون بیرون من راحت نیستم بی حسم شاید گوزیدم اخه
خوبه شوهرتم بگه نمیخوام خانواده زنم بیان بیمارستان🤔🤔
نگو خب بعدش بگو یهویی شده دردم گرفته فلان
اینطوری نگو طوری ک خانوادع تو دوسدارن باشن خانوادع همسرتم دوستدارن
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.