شوهرم الکی خیلی منو می‌زنه بدون اینکه جوابشو بدم یا سر به سرش بزارم
اعتیاد داره
ظهر از سر کار اومد و الکی هی گرفت برای من غرغر کرد و یا مثلاً موهامو می‌کشید من خب جوابشو نمی‌دادم یا مشت می‌زد تو بازوهام یا سرم داد می‌زد
بعد که داد زدناش خیلی بیشتر شد همسایه‌مون از دیوار اومد این طرف که صداش زد
اینم فهمید اون رو حیاطه شروع کرد به بیشتر زدن من و جوری مشت تو سرم زد که من اصلاً هیچی نمی‌فهمیدم فقط ضربه‌هاشو حس می‌کردم چشام تار شده بود
مثل یه شیشه‌ای که بخار گرفته باشه همچین حالتی شده بود چشمام
انقدر تو سرم زد با تو کمرم و لگد توی شکمم توی جای بخیه‌هام زد که من الان بدنم درد می‌کنه و درمم قفل کرده رفته
اجازه نمیده هیچ برنامه‌ای داشته باشم و با کسی در ارتباط باشم که نگم منو کتک می‌زنه
دوست دارم خودمو بکشم
گاهی هم به سرم می‌زنه که تا دو ماه سه ماه دیگه توی زمستون لوله بخاری جدا کنم و خودم و دخترم بریم توی اتاق بخوابیم درو ببندیم و شوهرم با گاز خفه بشه بمیره
خیلی اذیتم کرده و من نمی‌دونم چیکار کنم چون دائم داخلم و دارم بسته است پولیم بهم نمیده

۲۰ پاسخ

واقعا چطور تونستی تا الان تحمل کنی؟
من بودم ی روزم پیشش نمیموندم

تنهاراهت طلاقه ازش جداشو

عزیزم زنگ بزن کلانتری همین الان بیان ازش شکایت کن

عزیزم چرا بکشیش و یه قتل بیاد گردنت
اطلاعات و آگاهی اینقد زرنگن میفهمن قتل عمدی بود.
طلاق بگیر خودتو راحت کن
از این زندگی جهنمی.
طلاق. طلاق. طلاق

الهی بگردم دستش بشکنع🥲

الان ک رفته زنگ بزن پلیس بگو امنیت جانی نداری
تو همین دعوا ها و کتک کاری اگه اتفاقی برات بیفته کی بچتو جموجوش میکنه

عزیزم جلو دخترت میزنتت؟

عزیزم توروخدا خودتو نجات بده نسوز پای این ادم حیف عمر و جوونیت .وقتی زدت انقد جیغ میزدی که صدات همه جا بپیچه اروم نباش توروخدا.اورژانس اجتماعی زنگ بزن بگو در و روم قفل کرده زدتم حتما همین الان زنگ بزن عزیزم

عزیزه من من هیچ راهکاری نمیتونم بهت بدم فقط و فقط ناراحت شدم و نمیتونم هیچ قضاوتی هم بکنم
فقط میتونم بهت بگم زنگ بزن همکده تو نت سرچ کن خیلی مشاوره های خوبی میده و کمکت می‌کنه

یک راهی پیدا کن خودتو و دخترتو نجات بده و زندگی جدید بساز

چه جوری الان با گوشی داری پیغام میدی ؟
لااقل به یکی ( همسایه ای ، دوستی ، فامیلی و ... ) بگو مشکلت را که حواسشون بهت باشه .

یا امام زمان
دختر زنگ بزن پلیس

چی مصرف میکنه

توچراباین وضعیت بچه اوردی🫨😳😳بروخونوادت بگوطللق بگیر واا

به خانوادت زنگ بزن یا پلیسی چیزی

عزیزم چرا به خانوادت نمیگی خطرناکه یه شب بکشتتون چیکار میکنین

مگه میشه بری توی اتاق و فقط گاز تو هال بپیچه نکنی این کار رو خودتو بچتم دور از جون بیچاره میشین

چرا جدانمیشی

عزیزم😭چرا اخه

فکر خوبی کردی بنظرم....بزن بکشش و همه رو راحت کن....

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۱۵ ماهگی
سلام
دختر من مرداد ماه بدنیا اومد و خب هوا واقعا گرم بود
•من براش پتو کلاه دار خزدار یکی گرفته بودم برای بیمارستان استفاده کردم چون توی اتاق کولر روشن بود(که توی پاییز و زمستون بسیار کار راه انداز بود) بعد که اومدیم خانه ازین پتو های نازک استفاده کردیم و گاهی هم روانداز نخی.
•سوهان برقی و فینگیر و داروخوری واقعا برای من کاربردی بود.
•کریر رو من تقریبا تا ۶ماهگی استفاده کردم تایمی کا توی ماشین بودیم دخترم داخل کریر بود یا موقعی که میخواستیم رستوران یا جایی بریم دخترم توی کریر روی یه صندلی میزاشتیم.
•درباره خرید لباس حتما حتما به فصلی کا بچه بدنیا میاد توجه کنید.
•از خرید بادی دریغ نکنید توی گرما میتونه رکابی یا آستین کوتاه باشه و توی زمستون هم آستین بلند من گاهی رکابی یا آستین کوتاه بادی رو زیر سرهمی یا پیراهن شلوار براش میپوشید تا شکم و پهلوهاش سرما نخوره و حتی توی آراستگی هم تاثیر داره.
•سرهمی های که هر دو طرف پا دکمه یا زیپ دارن خیلی راحت تر هستن برای تعویض پوشک.
•قبل زایمان زیاد پوشک نخرین ممکنه کودک به اون برند حساسئت داشته باشه و از یه سایز به تعداد زیاد هم نخرین بچه ها زود رشد میکنن.
☆من خودم برای سیسمونی زیاد خرید نکردم و بعد به دنیا اومد دخترم با توجه به جثه و فصل براش خرید لباس انجام میدم و حتی سرویس ظروف یا اسباب بازی و خیلی چیزهای دیگه هم باتوجه به نیازش خرید میکنم
مامان آیهان و اِئلمان مامان آیهان و اِئلمان ۱۴ ماهگی
سلام روزتون بخیر دوستان می‌خواستم یه موضوعی رو در ارتباط با اپیک‌های خیلی قبلم که گفته بودم از زندگی گذشتم و اتفاقایی که برامون افتاد تو خانواده بین من و خواهرم الا می‌خواستم یه نظری بدیم در مورد اینکه چه تصمیمی بگیرم درستتره دوستای قدیمی می‌دونن که بین ما چی گذشته خواهر بزرگم الان ۳۸ سالشه و بچه سومش رو بارداره که تقریباً ۳ هفته دیگه مونده به زایمانش ا من نمی‌دونم که وقتی بچه‌اش به دنیا اومد چیکار بکنم برم دیدن بچه‌اش یا نه با توجه به ناراحتی‌هایی که بینمون به وجود اومده بود من از اول امسال کلاً یه بار خواهرمو اونم توی مراسم سالگرد بابام دیدم و باهاش صحبت نکردم اونم وقتی بچه من به دنیا اومد اون تایمی که با هم خوب بودیم اومد پیشم موند چهار پنج روز بیمارستانم کنارم بود اون زمان که بچه من به دنیا اومد هنوز اون اتفاقا و کدورت‌ها پیش نیومده بود بعد از اون اهرم به خاطر همسرش به من بی‌احترامی کرد و ناراحتم کرد دیگه از اون موقع اصلاً با هم صحبت نمی‌کنیم فقط یک بار باهاش صحبت کردم اونم به خاطر مشکل مریضی مامانم فقط تلفنی گه از اون به بعد اون نه به من زنگ می‌زنه نه من با اون حرف می‌زنم تو تایم بارداریمم حتی یک بارم حالمو نپرسید بعد برای من عجیب بود چطور ۹ ماه بارداری من رو حتی تبریکم نگفت ولی برای زایمانم اومده بود ۶ روزم کنارم موند بعد از اون دیگه هیچ وقت اون خونه من نمی‌اومد منم خونه اونا نمی‌رفتم از طرفی تو دوراهی موندم که اون برای دیدن بچه من اومده بود تنهایی
مامان جوجه فلفلی🫑 مامان جوجه فلفلی🫑 ۱۳ ماهگی
سلام در چه حالید من که داغونم اصلا خسته شدم دیگه از بسجنگ اعصاب داشتم با شوهرم .خدایا چرا من انقدر باید بدبختی بکشم اشپزخونه رو‌جاروبرقی کشیدم .دیگه پسرم دیدم پوشاکش پس داده رفتم عوضش کردم شیرش دادم یهوووشوهرم اومد بره تو اشپزخونه پاش خورد به جارو برقی یهووو داد بیداد فوش جاروبرقی رو پرت کرد زمین پسرمم جیغ گریه بچم ترسید سریع بردمش تو اتاق ساکتش کردم با اسباب بازیاش سرگرمش کردم شوهرم دوباره اومد تو اتاق با مشت زد تو اینه شکست همه شیشها پخش زمین شد من فقط داشتم نگاش میکردم بچمو سفت بغل کردم .هی فوش ازت بدم میاد فقط بلدی تو خونه بخوری بخوابی هزارتا فوش دیگه که اره تو خونه بابات پولت نمیدادن حالا تو خونه من انتظار داره پولش بدم من اصلا محلش نمیزاشتم همه هواسم فقط به پسرم بود چون میدونم اگر محل سگ ادم نزاره واق واق میکنه مثل شوهر من.بعدش اومدم پسرمو بخوابونم دیدم رختخواب پسرمو انداخته وسطمون که مثلا من کنارش نخوابم منم از خدام بود دیگه حسی بهش ندارم خیلی وقته اصلا هیچ رابطه ایی هم نداریم به خاطر پسرم مجبورم تحملش کنم چون دلم نمیخواد پسرم جدا از من باشه چون جز خودم‌ هیچ کس هوای بچمو‌نداره الانم پسم محکم به خودم واسش قصه گفتم لالایی گذاشتم‌خوابید .