بابام امروز باید میرفت سونو
از همون سونویی که تو حاملگیم میرفتم براش نوبت گرفته بودم
منو یاسین هم باهاش رفتیم
اینقدر دکترمو دوست داشتم
اصلا صداش ، صورتش ، حتی راه رفتنش بهم آرامش میداد
هرچی حاملگی سخت و استرس آوری داشتم تا پامو تو مطبش میذاشتم آروم میشدم
از همون ۳ ماهگی من خیلی سونو رفتم حداقلش ماهی دوبار بود
گاهی دو روز پشت سرهم آخرا هفته ای یبار 🥴😬
دیگه کامل معرف حضور همه بودم ، نوبت هم نمیگرفتم دیگه 😂
امروزم یاسینو بردم پیشش بغلش کرد گفت بچم چقدر بزرگ شده ، بعد به یاسین گفت ما اون موقع ها که یادت نمیاد خیلی تو رو میدیدیم 😆
البته یبارم یاسین که ۳ ماهش بود با باکس گل و جعبه شیرینی رفتیم دیدنش برای تشکر ولی اون موقع یاسین هنوز چیزی نمیفهمید و خواب بود 😬
اصلا یکی از دلایلی که دوست دارم حامله بشم دوباره اینه که برم پیشش سونو
نمی‌دونم چرا اینقدر دوسش دارممم 😭
مهربون و دوست داشتنی و با حوصله بود خیلییییی❤️❤️

۸ پاسخ

چه جالب من کلا با دکتر وسونو استرس میگیرم با اینکه همیشه همه چی خوبه

ای جانم دقیقا‌من با دکترم ک زایمانم کرد این حسو دارم

مهربون بانو یه سوالی کردم تایپک قبل ممکنه ببینش دکترش خیلی سخت نوبت میده اگه چیز خطرناکی باشه ببرمش دکتر
عذر میخوام واقعا باعث زحمت میشم❤️🥲

منم همه ی سونوهامو پیش دکتر عارف منش رفتم خیلی مهربون بود منم خیلی دوسش داشتم

واقعا منم همینطورم بارداری ب شدت سختی داشتم کلا از ۵ ماهگی هرهفته مطب بودم سونو معاینه نوارقلب جنین ،الان هروقت میرم چکاپ پیش دکترم هوس بارداری میکنم بعد یاد سختیای بارداری میفتم پشیمون میشم

من فکرمیکنم دوران حاملگی خیلی براماحساسه شایدکسی ندونه چی میگیم ولی خوبی ادمابدجوربه دلمون میشینه
منم دکترموهیچوقت یادم نمیره بااینکه بیمارستان میرفتم ویزیت میشدم خیلی حواسش بهم بودپیام میدادم مثل مادرنگران میشدزنگ میزدروززایمانم زودی خودشورسوندوباعث دلگرمیم بود
منم به شوهرم گفتم هیچوقت دیکه باردارنمیشم اگه خواستم بشم فقط وفقط همین دکتر
یکی ازنکته های مثبتشم این بودکه ادم‌پول پرستی نبود

کدوم دکتر عزیزم ؟

مرد هست یا خانم

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۱ سالگی
واقعا بعضی ها چقدر ...!نمی‌دونم چی بگم
دیشب رفتیم پیتزا بخوریم .پسرم پیش من بود .دستش تو دستم بود .رفتم پیتزا سفارش بدم .یکم رفتیم اونور تر .رو صندلی یه مرد نشسته بود .پسرم هم پیشم بود ولی دستمو ول کرده بود .مرده به پسرم گفت چه پسر خوشگلی بیا گوشیمو بگیر .پسرم هم کنجکاو شد .یهو رفت سمتش .رفتم پسرمو بگیرم که بیارمش این طرف .همون موقع دست پسرمو گرفت گفت حالا که اومدی گوشیمو گرفتی یه بوست کنم .صورتشو گرفت تو دست که صورتشو ببوسه ( با اون همه ریش 😐)گفتم نه ممنون صورتشو نبوسید.اصلا هنگ کردم

واقعا جامعه خراب شده .حالا نمیگم مرد بدی بود یا نه ! ولی آدم که از قصد و منظور بقیه خبری نداره! اصلا یه لحظه هم نمیشه چشم از بچه برداشت .گفتم که حواستون به بچه هاتون باشه که کسی یه لحظه هم حتی نگاه بد بهشون نکنه چه برسه چیز دیگه
و اینکه اصلا نذارید غریبه بچتونو ببوسه .به غیر از بحث بهداشتی که معلوم نیست چه مریضی داشته باشن .به حریم بچتون احترام بذارید که خودشون هم بعدا یاد بگیرن 😍🤍
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
سلام دیشب انقدر هلاک بودم خوابیدم مهرابم خوب خوابید البته مهراب داره ۴تا دندون با هم در میاره یکم نق نق زیاد داره این روزا
خب بگم بهتون که این چهارمین مسافرت مهراب بود اولیش ۱۱ ماهگی تهران بود دومی ۱۳ ماهگی یک روزه کاشان و یک سری دیگه ۱۳ ماهگیش رفتیم یاسوج و اینسری هم که طولانی ترین مسیر بود آمل
من هر سری میوه براش خورد میکنم تو ظرف اینسری دوتا ظرف پر میوه خورد کردم براش و لواشک خونگی و اینسری هم کلوچه گرفتم دادم بهش و غذای نونی هم درست میکنم تو مسافرت ها و صبحونه هم سعی می‌کنیم تو خونه بخوریم که مهراب فرنیش رو بخوره بعد هم نون پنیر یا نون مربا و..بعد راه میوفتیم البته یکبار تو راه بهش فرنی دادم ولی برگشت رو معمولا میگم شوهرم از بیرون چیزی بگیره هر سری هم میریم جای مطمئن که می‌شناسیم اونجا میخوریم اینسری هم تو شمال جای خیلی خیلی خوبی رفتیم تو تنکابن برا نهار عالی بود جاتون خالی مهرابم با عشق می‌خورد 😁 برای مسیرهای طولانی باید با میوه و چیزهایی که دوست دارن سرگرمشون کنید مهراب خداروشکر هیچوقت اذیتم نکرده تو مسافرت البته دیشب اون آخری ها یکم نق زد اونم کلافه شده بود و حق داشت و اینکه مهراب رو صندلی و کریر هیچوقت نمونده همش تو بغل خودمه و منم مجبور بودم یه وقتایی صندلی جلو رو بدم عقب دراز بکشم .رو صندلی عقب راحت نیستم مهرابم دوست داره جلو باشه همش و شوهرمم خوب میرفت اصلا بد نمی‌رفت
در مورد اونجا هم بگم انقدر داداشام باهاش بازی میکردن باورتون نمیشه مهراب تلو تلو می‌خورد برا خوابیدن😂
مهرابم یه گربه بدبخت رو اذیت کرده بود و حتی دم گربه رو گرفت و سرش رو هی بالا و پایین میکرده و کلی گربه فلک زده رو اذیت کرده البته شوهرم پیشش بوده کلی شوهرم رو دعوا کردم و مهراب رو بردم حموم .