پارسال تابستون ماشین شارژی نیکانو بردیم پارک یه پسربچه دیگه دید و شروع کرد به گریه کردن میخواست سوار بشه نیکانم سریع پیاده شد وماشینشو بهش داد ولی بازم موقع پیاده شدن گریه کرد ونیکان خیلی حالش بد شد این گوشه ذهنش موند
از اون موقع دیگه ماشینشو بیرون نمیبره حتی تو حیاط مجتمع میگه نه بچه ها شاید دلشون بخواد ناراحت بشن
از این همه دل رحم بودنش یه وقتایی میترسم دلم نمیخواد همش بفکر دیگران باشه بچه های این سنی اکثرا خودخواهن همه چیو واسه خودشون میخوان پسر من اصلا اینجوری نیست حتی خوراکی مورد علاقشو به همه میده

بعضی بچه ها مهربونن دست خودشون نیست من الان پسرم اینجوره میگه خوراکی به دوستم دادم چون خوراکی نیاورده بود .اونروز دوستش تو مدرسه میگفت خاله .پرهام با همه مهربونه .مهربونی هم از یکی به ارث برده

حالا برعکس دختر من خیلی قاطع میگه نه وسایلشو به هیشکی نمی‌ده

آخی عزیزکم چقدر مهربونه. بر عکس رزا که همه جیزو برای خودش میخواد و طبیعتا خوب نیست. شاید اصلی ترین دلیلی که مهد گذاشتمش همین انحصار طلبیش بود. ازین به بعد هروقت ازش کسی درخواستی داشت بپرس دوست داری بهش قرض بدی؟ دوست داری کمکش کنی؟ دوست داری از فلان وسیله ات استفاده کنه؟ اینطوری یاد میگیره اول به احساس خودش توجه کنه.

به نظرم سعی نکن مهربونیشو تغییر بدی . اون داره مطابق قلب مهربونش و روح خودش عمل می کنه .‌تشویقش کنهاما می تونی جهت بدی البته کمی که بزرگتر شد .
پسرعموی منم اینجوری بود بچگی . مامانش خیلی سیاست مداره . الان با این که دانشجو هست خیلی زرنگه . با اعتماد به نفسی که مامانش بهش داده تو دانشگاه چندتا سمت دانشجویی و مربوط به دانشجویان . پژوهش و نشریه و کنفرانس علمی و چندین مورد دیگه فعاله و هی جایزه ست بهش می دن . کتابم نوشته . کلا مغزشو به سمت علم برده . با اینکه هنوزم مهربونه ولی اینقدر تو جامعه بوده دیگه کلی زرنگ شده . تازه پسرعموم هوشش معمولی بود .
خلاصه خواستم بگم نگرانش نباش و اصلا هم تشویقش نکن خلاف میلش عمل کنه . فقط بزرگتر میشه تشویقش کن که راهشو پیدا کنه .
انشالله که همیشه موفق باشه

وای دختر منم تو خانه بازی رفت توپ بیاره یه بچه کوچیکتر هی گفت توپ اینم برد داد بهش میگم چرا میدی ،میگه اخه دلش میخواست🤐 نهایتا بچه شبیه پدر مادرش میشه دیگه توی ماها ندیده بی رحمیو

عزیز دلم چ دل بزرگی داره🥺❤️❤️❤️

حالا پسر من برعکس
با ماشینش چندبار رفتیم پارک تابستون
بچه ها میخواستن اینم میگفت الا و بلا نمیدم
بچه ها گریه میکردن این انگار نه انگار دلش نمیسوخت
من ناراحت میشدم
گفتم اگر دلت نمیخواد ماشینتو به کسی بدی اصلا پارک نیارش لااقل بچه ها گریه نکنن گناه دارن
ظاهراً که بچه ها خیلی متفاوتند من راستش دوست ندارم پسرم آنقدر خودخواه باشه

من امروز داشتم با هانا سر همین موضوع حرف میزدم که چرا وقتی یکی میگه ناراحت شدم سریع وسیله مورد علاقشو میده یا چیزی که ازش خواسته‌رو انجام میده... میگفتم مهم نیست ناراحت بشن تو نباید به خواسته اونا گوش کنی وقتی خودت دوست نداری