امشب دخترمو بردم پارک یه تایم طولانی تاب سواری کرد ی بچه دیگ امد تو صف وایساد گفتم مامان پیاده شو من دیگ هلت نمیدم تاپ وایساد بیا پایین
امد پایین اون بچه سوار شد تو راه برگشت خونه گفت اگر خجالت نمیکشیدم با اون بچه ها دعوا میکردم
گفتم چرا؟
گفت چون من دلم میخاست بازم تاب بازی کنم
گفتم عزیزم پارک برای همس پس باید نوبتی بازی کنیم ک همه استفاده کنن
یه مدته همش میگ من خجالت میکشم من احساس خجالت دارم من خجالتیم
چیکار کنم چطور برخورد کنم نمیخام احساسشو سرکوب کنم

البته این ک همش میگه خجالت میکشم بنظرم این حرفو یاد گرفته دوس داره استفاده کنه چون دختر منم یه مدت میگه از فلان چیز میترسم درصورتی ک میدونم اینطوری نیست مثلا تو حالت عادی میره اتاقی ک تاریک باشه ولی اگه حوصله نداشته باشه میگه من نمیره تاریکه میترسم

به نظرم در مورد حسش صحبت کن .‌و سعی کن نقاط مثبتش پر رنگ کنی واسش یا زمانهایی که حواسش هست می‌دونی می‌شنوه یه جوری واسه باباش بگی(آروم که انگار نشونه) مثلا دخترم آنقدر قشنگ حرف میزنه تاثیر مثبت داره

ولی برعکس دخترمن خجالت نمی‌کشی اصلاازهیچکس

بگومامان جان منم اندازه شمابودم یه جاهایی شایدخجالت می‌کشیدم شماحق داری خجالت بکشی ولی باید سعی و تلاش کنی خجالت روبزاری کناربایدقوی کسی که قوی خجالت نمیکشه

چقدر دوست داشتم بچه های منم یکم خجالتی بودن، ابرو برام نذاشتن، تمام حساشونو بروز میدن درسته خوبه ولی ابرو ریزیه جلوی بقیه

بگو بهش همونجا حرف تو به مامان بزن اگه دوستداشتی بازی کنی تو صف وایمیینطم دوباره باز کنی

خوبه خجالت میکشید وگرنه قلدر بازی در میاورد نمیتونستی جمعش کنی😂

سلام عزیزم در رابطه با سوالت اطلاعات درستی ندارم ولی خیلی به فکر دخترت بودم واسه غده پاش بردی ام ار ای بعدش چی شد ؟