خب بریم سراغ سزارین...
منو بردن برای سزارین و از اینجا به بعدش خیلی پرسرعت انجام شد. تنها تفاوتم با بقیه این بود که چون فشارم بالا بود، قبل زایمان چندتا قرص بهم دادن و گفتن ممکنه یکم لرز بگیری. از عوارض قرص هست. چشمتون روز بد نبینه که من لرز نگرفتم رسما زلزله تو تنم راه افتاد و کل عمل و بعد از عمل به شدت بسیار زیادی دست و سرم می‌لرزید و به شدت حال خرابی داشتم. فقط التماس خدا میکردم این لرز شدید زود دست از سرم برداره. بعد از عمل برام وارمر آوردن و حسابی روم پتو انداختن که باعث شد لرزم کمتر شه. بعد از عمل هم بیشتر از بقیه تو ریکاوری بودم چون فشارم پایین نمیومد. بچه رو هم دیرتر آوردن چون گفتن محض احتیاط و اینکه ۳۷ هفته هستی و کیسه آب هم ۱۶ ساعت پاره شده بوده دو ساعت می‌بریم nicu
بعدش بچه رو آوردن و شیر دادم و فشارم که پایینتر اومد رفتیم بخش و تا الان هم هنوز بیمارستانم چون فشارم هنوز گاهی بالا پایین میشه و میگن تا کاملا نرمال نشه مرخص نمیشی. فعلا چون چند دفعه آخری روی ۱۲ بوده و سرم های فشار رو قطع کردن، میگن احتمالا فردا مرخص میشی.
الهی قسمت همگی تون یه زایمان راحت باشه و به زودی نینی های خشگلتونو بغل بگیرید😍😘

۱۲ پاسخ

به سلامتی مبارکه، منم بعد از زایمان تو ریکاوری نیم ساعت لرز داشتم فشار خون هم نداشتم . کلا میگن این لرز بخاطر جدا شدن جفت و کاهش هورمون هاست.

انشاءالله فردا مرخص میشید و با دل خوش میرید خونه❤️

الهی امین❤️

منم ۳۶ هفته و ۴ روز سزارین شدم
ب خاطر مسمومیت بارداری و فشار خون بالا
و الان دارو و قلب استفاده میکنم
ولی دکتر من گفت باید طبیعی زایمان کنی با آمپول فشار ولی من قبول نکردم پول دادم ک‌سزارین اختیاری بشم
البته دکتر من فقط پول میخواست و می‌دونست ک‌ من نمیتونم طبیعی زایمان کنم

عزیزززدلم مبارک باشه

بسلامتی .قدمش خیر باشه.
شما نمک زیاد میخوردید رعایت نمیکردید ک فشارتون رفت بالا؟چطوره؟ک میره بالا

مبارک باشه بسلامتی ودل خوشی🩷🌸

عزیزدلم مبارکه چقدر فشار بالا سخته🥹♥️

منم که عادی بودم لرز داشتم بعد سه روزم بستری بودم

انشالله قدمش پر از خیرو برکت باشه 🙏💐

مبارک باشه قدمش پر خیر و برکت باشه براتون❤️

مبارکه عزیزم 😍
انشالله زودتر مرخص میشه

سوال های مرتبط

مامان فینگیل 🌼 مامان فینگیل 🌼 ۳ ماهگی
تحربه زایمان پارت ۶ :


تیغ زدن هاش و حس میکردم ولی دردی نداشت تا اینکه انگار یه چیزی تو شکمم تزریق کرد که دردم گرفت و گفتم من درد دارم ، من دارم حس میکنم
متخصص بیهوشی اومد و یه آرام بخش تو رگم تزریق کرد و اینجا بود که من بعد دوروز بی خوابی خوابم برد و دیگه هیچی نفهمیدم
وقتی از خواب بیدار شدم تو سالن قبل از اتاق ریکاوری بودم و گیج و منگ بودم و خیلی لرز داشتم و برام پتو آوردن
اونجا از دور دخترم و بهم نشون دادن و من شروع کردم به گریه کردن ازشون خواستم بچه رو بیارن تا از نزدیک ببینمش
آوردنش کنار صورتم و من بوسش کردم و قربون صدقش رفتم
بعدش رفتم تو سالن ریکاوری که حدود ۱۵ تا تخت اونجا بود ، بهم سرم وصل کردن و چون لرز شدید داشتم برام وارمر گذاشتن که حسابی گرم شدم و لرزم از بین رفت
حدود ۲ ساعت تو سالن ریکاوری بودم و همونجا آوردن بچه رو شیر هم دادم و بعدش اومدن من و ببرن بخش ، قبل از بردن به بخش پرستار اومد ماساژ رحمی بده و دردی نداشت چون هنوز اثرات بی حسی بود
من و بردن بخش و تو راهرو مامان و شوهرم اومدن بالاسرم و هی حالم و میپرسیدن و از بچه خبر میگرفتن چون هنوز ندیده بودنش
من و بردن تو اتاق و دو تا بهیار اومدن لباس هام و عوض کنن و هی من و ازین پهلو به اون پهلو میکردن و اینجاش یکم برام دردناک بود و ازم خواستن خودم و بکشم رو تخت اتاق و تا ۱۲ ساعت ناشتایی کامل داشتم تا ۲ ساعت نباید بالشت زیر سرم میذاشتم و در کل خیلی حرف نزدم و سرم و تکون ندادم همینکار ها باعث شد سردرد نشم
مامان لیانا♥️ مامان لیانا♥️ ۶ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۳
بعد بی حسی، دکتر ازم پرسید پاهات گرم شده گفتم اره، کم کم شروع کردن به بتادین زدن و برش. ساعت ۱:۱۷ ظهر صدای دخترم رو شنیدم، به دکتر فقط میگفتم دارم بیهوش میشم و قفسه سینه ام سنگین شده که گفت نگران نباش تخت رو میارن بالا که سرت بالا بیاد حالت بهتر میشه که همینطورم شد. موقع درآوردن بچه فشاری که به بالای شکم اوردن و تکونم میدادن رو متوجه شدم، بقیه کارا مثل بخیه اینا دیگه چیزی نفهمیدم. ساعت ۲ بردن منو ریکاوری، تا ساعت ۳ اونجا بودم و چند بار ماساژ رحمی انجام شد که اصلا درد نداشت. بچه رو اوردن شیر دادم و بعدش منو بردن بخش. به فاصله های کم مسکن میزدن داخل سرم و واقعا دردی نداشتم، ۸ ساعت بعد زایمان گفتن اول چای عسل بخور، بعدش نسکافه، خرما، میوه کمپوت انجیر و گلابی. خداروشکر نه حالت تهوع گرفتم نه سردرد. تو این فاصله صحبت میکردم، سرم رو به چپ و راست تکون میدادم فقط سرم رو بالا نیاوردم. ۱۲ ساعت بعد زایمان سوند رو دراوردن که درد نداشت و از تخت منو اوردن پایین که اونم سخت نبود، فقط اولش حتما لب تخت باید نشست چون سرگیجه هست بعدش میشه بلند شد.
مامان هامین 👶💙 مامان هامین 👶💙 ۴ ماهگی
*پارت ششم*


منو بردن ریکاوری و به شدت اونجا چون سرد بود با اینکه پتو هم داشتم لرز کرده بودم...
بعد یه خانم اومد حالمو پرسید و یکم شروع کرد شکممو تا اونجا که میتونست چلوند و ماساژ داد در حد چند ثانیه.. چون هنوز بی حس بودم چیزی زیاد درد حس نکردم..

بعد دوتا نوزاد انگار تو ریکاوری بودن صدای یکی آرومتر بود صدای یکی جیغ وحشتناک که فهمیدم اون جیغ جیغو بچه منه🤣🤣

آوردن گذاشتنش رو سینم و سینمو یکم مک زد و یکم آروم شد بعد دوباره بردش...

حدود ۱ ساعت تو بخش ریکاوری بودیم که بعد اومدن و منو دیگه ببرن بخش..
همون قسمت خروجی دوباره یه خانم دیگه اومد منو ماساژ رحمی داد که دروغ نگم اون وحشتناک درد داشت چون بی حسی رفته بود
البته از اتاق عمل پمپ درد هم داشتم دردی حس نمیکردم تا اینکه شکممو ماساژ دادن..

بعد بچه رو روی سینم گذاشتن و من اونجا تازه اشک شوق ریختم که واقعا این بچه و زحمات ۹ ماهه ی منه روی سینمه🥹🥹🥹

همینطور که منو میبردن یهو همسرم و مامانمو و بابامو بالا سرم دیدن و کلی مبارک باشه و قربون صدقه منو بچه رفتن منم هم میخندیدم هم اشک میریختم😅

دیگه منو بردن تو اتاقم و بچه رو هم گذاشتن توی تخت شیشه ای کنارم که هر از گاهی بهش شیر بدم..

منم هی نگاهش میکردم باورم نمیشد این فسقلی از شکم من درومده🥹🥹

خلاصه هی پرستارا میومدن بهم سر میزدن، یکی برام غذا میاورد، یکی سرم میزدم، یکی کارهای لازم بعد عمل اومد بهم گفت، یکی کمکم می‌کرد راه برم...
از برخورد پرسنل واقعا راضی بودم و رسیدگیشون خیلی خوب بود🌸🌸
مامان گل پسر مامان گل پسر ۱ ماهگی
پارت ۵
کل عمل شاید نیم ساعت یا چهل دقیقه شد.تو قسمت ریکاوری لرز شدیدی اومد سراغم که اونم بخاطر عوارض بی حسی بود.فقط گفتن تحمل کن پمپ درد هم برام گذاشتن.پتو روم انداختن خوب نشدم.ماساژ شکمی هم ۲ بار انجام دادن که چون سر بودم هیچی نفهمیدم. چون فشارم بالا بود گفتن باید یه شب بری آی سی یو.اونجا تا رفتم مامانم اومد دیدنم و همسرم.اکسیژن و اینا بهم وصل کردن،همچنان لرز داشتم و نزدیک صبح خوب شدم.دکتر گفته بود بهم اصلا سرت رو بلند نکن و زیاد تکوم نده وگرنه سردرد باهات میمونه،منم خیلی رعایت کردم.نصفه شب سِری از بین رفت و دردای بخیه‌م شروع شد.زیاد بود ولی قابل تحمل.صبح که شد بهم گفتن باید پاشی راه بری و کمکم کردن.لعنت به سزارین🤦🏻‍♀️درد عجیب و بدی بود که به غلط کردن افتادم!چند ساعت یکبار هم برام امپول های مختلف توی سرمم میزدن و شیاف میزاشتن.ظهر بردنم بخش و تحت مراقبت بودم.بچه رو هم در حد همون ۲ دقیقه سر عمل دیدم و دیگه بعدش بردنش.سراغش رو گرفتم و گفتن چون نفسش تند میزده همون یه شب تو دستگاه ان ای سی یو رفته،ولی همزمان با خودم یعنی نزدیک ظهر روز جمعه رفته تحت مراقبت های ویژه نوزادان،دیگه دستگاه بهش وصل نیس خدا رو شکر.وزن بچه هم ۲/۵۸۵ بود.
مامان نینی 🩵 مامان نینی 🩵 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
پارت ۷
دیگه پرستارم یه چند ثانیه بچه رو چسبوند به صورتم و بچه رو برد تقریباً میشه گفت ساعت ۲ اینطورا وارد اتاق عمل شدم تا ساعت دو و نیم بچه به دنیا اومد و ۲:۴۵ ۳ از اتاق عمل بیرون اومدم و منو ببخش انتقال دادن و حدود یک ساعت و نیم بعد هم بچه رو آوردن ساعت ۴:۳۰ بچه را آوردن و همسرم هم بچه رو دید و یه حدود یه ساعت بعد هم رفت بعد دیگه پرستار اومد و توضیحات شیردهی و اینا رو داد و گفت که نباید سرمو تکون بدم و خیلی حرف بزنم منم خیلی سرمو تکون ندادم و فقط برای شیر دادن بچه بودش که یه مقدار سرمو جابجا می‌کردم آها راستی یادم رفت بگم توی اتاق عمل وسط عمل یه لحظه خیلی شدید حالت تهوع پیدا کردم ولی بالا نیاوردم ولی به محض اینکه بخش اومدم دوباره حالم بد شد و این بار بالا آوردم من نمی‌دونستم که باید تو اتاق عمل بگم پمپ درد می‌خوام و فکر می‌کردم باید قبلش بگم برای همین پمپ درد نگرفته بودم و بعدش که بی‌حسیم از بین رفت خیلی درد داشتم با وجود اینکه هم بهم مخدر زده بودن هم شیاف گذاشته بودن و هر چقدر می‌گفتم که مسکن بیشتری بزنید می‌گفتن نمی‌شه
مامان نوزاد محمد مامان نوزاد محمد ۳ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۳
خوب بلاخره بستری شدم با کلی استرس یخورده نوار اینا سوند بهم وصل کردن از دفعه های قبل درد این خیلی زیاد بود تحمل کردم بلاخره یه ساعت طول کشید تا دکتورم اومد رفتم اتاق عمل از چیزی که بدم میومد ومیترسیدم همون آمپول که به کمر میزنن بود خیلی دردم داره بعدا یه ساعت طول کشید تا بچه رو دربیارن اینبار نمیدونم چرا طول کشید گفتن سخت ترین سزارین رو داشتی گفت از خاطر همین بوده بچه که اومد گذاشتن رو دلم وبهم گفتن بزار مامانی رو ببینه خوب بچه رو بردن بعدا با من بودن هی نفسم بند میومد هی فشارم بالا می‌رفت قلبم تند تند میشد با کلی وقت از ساعت ۲ رفتم اتاق عمل ساعت شیش و سی بود اومدم گفتن خیلی چسبندگی داری خوی وقت بخیه هامو دوختن آوردن بخش بهم گفتن کجا سونو میرفتی خیلی چسبندگی داشتی که اصلا نمیشد کارش کرد ولی دکتورم همه چی رو اوکی کرد دوباره رحمم رو به حالت قبلی برگردوند وگفت سخت ترین سزارین که داشتم از شما بود گفت خیلی سخت بود گفت خوب از اینا که تموم شدم اتاق آوردن منو چون جراحیم خیلی زیاد بود وسخت بود خیلی درد کشیدم یعنی چه بگم تا الانم اصلا خوب نشدم همش کمرم وبخیه هام درد میکنه اینبارم از کمر بی حسم کردن ولی خداییش خیلی درد دارم الانم به بچه های قبلیم نداشتم چون اینبار چسبندگی داشتم علتش هم همینه ولی فعلا قابل تحمله از روز های اول کرده بهترم فعلا هم ۸ روز میشه زایمان کردم گفتن ۱۰ روزت شد برو بخیه هاتو بیگیر
مامان مهیار🫀 مامان مهیار🫀 ۱ ماهگی
پارت 2 سز اورژانسی
وقتی گریه کرد صداشو شنیدم ب من نشونش ندادن بردن تو ان ای سیو چون وزنش 2400 بود و زود گریه نکرد گفتن حالش خوبه فقط چون یکم وزنش کمه میبریم اونجا وازش مراقبت میکنیم تا دکتر نوزادان فردا معاینه کنه و بهت تحویل میدیم منم ک بعد از ب دنیا اوردن بچم بهم امپول زدن تا فشارم بیاد پایین چون بعد بدنیا اوردنش من فشارم رفت رو 14 و با سرم اینا اوردن روی 12 ومن بردن تو بخش مراقبت ک هی بهم سرم وصل میکردن میومدن سر میزدن وقتی درد داشتم ی بار فقط تو سرم برام بی حسی زدن ک من یکمی اروم شدم بعد اون دوباره دردام میومد میرفت مث دل درد پریودی هی میگرفت ول میکرد بهشون میگفتم درد دارم فقط میگفت شیاف بذار ک من نمیتونستم تکون بخورم
بعد از چند ساعت گذشتن بهم گفت غذا بخور ژله و مایعات ک از بدنت بره کلا این دارو ها منم چون تحت تاثیر دارو ها بودم نتونستم برم پیش بچم چون حالم خوب نبود کسی هم جز منو همسرم راه نمیدان ک همسرم هم تو راه تهران شیراز بود ک برسه و من تا صبح یعنی روز پنچ شنبه بچمو ندیدم روز پنجشنبه ی ذره حالم خوب شد پاشدم رفتم قسمت نوزادان گفتم نوزاد من کدومه بهم نشون دادن همینکه نزدیکش شدم دیدم ی دستش کلا اتل بندی میگم چی شده دستشو میگه موقع عمل چون او خشکی بوده دستش شکسته میگم چجوری میگه طبیعیه 😭🥲زود خوب میشه نگران نباشین بچس زودتر خوب میشه
بعد همینکه من اومدم بیرون ب همسرم اطلاع دادم ک دست بچه رو شکستن موقع بدنیا اوردن همه گفتن مگه میشه اونم تو سزارین
شوهرم رفته بود دنبال شکایت ولی هرچی میگن میگه طبیعیه این چیزا تو زایمان چون میگه جاش تو خشکی بوده نتونستن درش بیارن اینجوری شده 😭
مامان نِلارا 🧚🏻 مامان نِلارا 🧚🏻 ۵ ماهگی
زایمان-۴
رمانی که اتاق عمل بودم از دکترم شنیدم که به دستیارش میگفت من خیلی نسبت به این دخترم عذاب وجدان دارم چون خودش خیلی دلش میخواست طبیعی بیاره و واقعااا براش تلاش کرد اما وقتی شکم رو باز کردم دیدم که بچه سرش هنوز توی حفره شکمی ش هست و اصلا وارد لگن نشده ضمن اینکه میزان آب امنیوتیک از عدد سونو هم کمتر بود به نظرم پنج بود تا هفت(یه کم هم توی کوش بچه بود که کفتن دو بار باید شنوایی سنجی شه) خدارو شکر کردم بهترین تصمیم بود
بعد از عمل بهم کفت دخترم شما اگه دو هفته دیگم بهت مهلت میدادیم بزا نبودی.
دختذم ساعت ۱۰و ۲۵ دقیقه دنیا اومد و عمل من یک ساعت طول کشید چون دکترم خیلی روی بخیه زدن وسواس داره و باید خیلی ریز ریز بزنه خدایی هم خیلی تمیز زد و اصلا جاش مشخص نیست
عمل که تموم شد یک ساعت تقریبا ریکاوری بودم و تنم میلرزید که کفتن به دلیل شیاف میزوپروستول هست که برای اومدن باقی خون و بافت ها هست و از بین میره. برای اینکه خیلی نلرزم برام گرم کن گذاشتن.
همونجا بچه رو گذاشتن سینه م و اونم خوب سینه رو گرفت😍
بعد هم رفتم بخش که همه منتظرم بودن و کلی و تبریک و گل بود که آوردن بعد نلارا رو آوردن و تا آخر هم پیشم گذاشتن
شب هم دکترم اومد ویزیتم کرد
تا ساعت ده شب هم ناشتا بودم و بعد برامون چای عسل آوردن با سوپ و کفتن باید راه برید که واقعا میترسیدم ازش اما اونقدام سخت نبود باید زمان بدید به خودتون.
امروز مه دارم تایپ می‌کنم رفتم و بخیه مو کشیدم
در کل از عمل دکترم راضی بودم جون از جای بخیه بدم میومد ولی خب انقد حرفه ای زده مشخص نیست.من فردای مرخص شدنم دیکه مسکن یا شیاف نذاشتم چون آستانه تحمل دردم بالاس و تحمل کردم.جوراب واریس هم نپوشیدم.