۲۸ پاسخ

به سلامتی عزیزم، خوش قدم باشه

مبارک باشه عزیزم کدوم بیمارستان زایمان کردین

ای جوووونم عزیزدلم مبارکه باشه♥️🧿🥹😍

الهیییی...مبارکه گلم برای منم دعاکن طبیعی باشم ازسزوحشت دارم بشدت

عزیییزم😘🥰
مبارک باشه گلمم 😘😘😘

مبارکه

مارم دعا کن ب سلامتی تموم کنی این روزارو

خیلی مبارک باشه خدا حفظش کنه برات ❤😍
خیلی کامل توضیح دادی ممنون

عزیزم ماشاالله قدم نو رسیده مبارک🥰🧿

عزیزم قدم نو رسیده مبارک 😍♥️

قدمش مبارررررک😍😍😍

مبارکه عزیزم
خدا حفظش کنه براتون♥🥰

بسلامتی عزیزم قدمش خیر باشه براتون♥️ و اینکه شیر خودتون رو میدین؟

اوخدا چ نازه مبارك باشه گلم قدمش پر خير و بركت باشه تو زندگيتون عزيزم ♥🥰

عزیزم مبار‌که ایشالله منم این روزو ببینم بچم سلامت دنیا بیاد خیلی سختی کشیدم 🥹

انشالله خوش قدم باشه

اخ نَنِه بگردممممم مبارک باشههه الهی همه مامانا نی نی هاشونو بغل بگیرن 😍😍😍

خودت خاسی از کمر بی حس بشی؟

ای جان مبارک باشه چند هفته بودید و چند کیلو بود نی نی؟

ای جانم چشم بد ازتون دور باشه😍😍..واسه ما هم دعا کنید بچه هامون رو سالم با دل خوش بغل بگیریم 🙏

عزيزم به سلامتي و دِل خوشي قدم كوچولوت🥹👼🏻
دفع لخته از چي بوجود مياد ؟طبيعيه؟

مبارکه♥️ خدا حفظش کنه

مبارکتون باشه عزیزم،،انشالله با سلامتی و تندرستی بزرگ و موفق بشه،،و خدانگهدار خودت بابت این همه اذیتی که برا مادرشدن شدی❣️❤️🥰🤩

نقل و نبات و پولک
اومدنش مبارک 🥰🥰


انشاالله زودی سرحال بشی و دردات بره

قدم نو رسیده مبارک 😍😍

بسلامتی عزیزم مبارکه برای منم دعا کن زود. نی نی دنیا بیا

قدم نو رسیده مبارک باشه عزیزم کدوم بیمارستان رفتی؟

اخ خدا شکرت ماشالله

ای خدا 🥹😍
مبارکه عزیزم چشم دلت روشن💛✨

سوال های مرتبط

مامان 🩵 آراد 🎈💌 مامان 🩵 آراد 🎈💌 ۱ ماهگی
مامانا چون خیلی ازم سوال کردین براتون مینویسم
‌خیلی کوتاهه تجربه زایمانم
ساعت ۷وارد بیمارستان شدم‌،۳۹ هفته کامل بودم‌،بشدت فوبیای فضای بسته و بی‌حسی‌‌ دارم ،مردم و‌زنده شدم‌تا نوبت عملم رسید ،وقتی اومدن منو بردن ‌اتاق عمل فقط گریه کردم فقط
رسیدیم‌‌جلوب‌درب اتاق عمل ی‌خانمذ‌‌مهربون آرومم‌کرد و بهم‌دلداری داد ،انژیو زدن و‌ازمایش‌ گرفتن‌ و‌ رفتم ‌اتاق‌ بعدی‌برای عکاسی‌ و فیلم برداری ،بعدش‌وارد اتاق‌‌ عمل اصلی شدم ،تمام‌‌ وجودم استرس بود
اونجا اماده شدم ‌برای‌ زدن‌ امپول بی حسی ،ببینید بخدا بخدا اصلا دردی نفهمیدم‌‌،۳۰ثانیه بعد از‌اینکه‌‌ دکتر پشت سرم بود بهم‌گفت بخواب و پاهام‌ گرم شد ،به‌دقیقه نکشید ،تاکید میکنم اصلا درد نداشت توروخدا نترسید مثل من
بعدش‌ دکترم ‌اومد بالاسرم و تا اومدم‌ بهش بگم چرا انقدر‌زود سر شدم‌ و‌میترسم دیدم صدای‌‌ گریه پسرم اومد ،ینی‌ درست ۱۰دقیقه بعد از امپول بی حسی ،اصلا هاج ‌و واج مونده بودم ،کلا ۱۵ دقیقه طول کشید که‌ دکتر‌شروع کرد و بعدش خداحافظی‌‌‌ کرد ازم‌،بعدشم برام‌‌ پمپ‌ درد گذاشتن و بردن ریکاوری ،اخلاق‌خوب‌ پرسنل باعث شد اولین تجربه سزارینم بهترین و‌ قشنگ ترین‌ روز زندگیم‌ باشه ،هیچ‌دردی‌تاکید ‌میکنم هیچ‌دردی‌ تا الان‌ حس نکردم ،جز چند دقیقه پیش که اومدن دنبالم‌ راه بریم
تعویض پوشک خودم و زدن شیاف هم با پرسنل بیمارستان بود ،سوند هم‌هروقت‌ بیحس‌ شدم‌‌ برام‌ زدن
بخدا هیچیش‌‌ نه ترس داشت نه درد خیالتون راحت
خیلی الکی‌‌استرس کشیدم ،البته دعاهای شما دوستان هم‌خیلی کمکم کرد
از‌همتون ممنونم
مامان آیهان مامان آیهان روزهای ابتدایی تولد
مامان تیارام 🩷 مامان تیارام 🩷 ۱ ماهگی
تجربه سزارین سهه.. خلاصه منتظر موندم تا برم اتاق عمل چون همه چی یهویی شد سریع زنگ زدم شوهرم گفتم من دارن میبرن اتاق عمل اون سریع خودش رسوند خودش منو تا در اتاق عمل برد .. رفتم آمپول بی حسی اصلا. دردی حس نکردم .. گفتن بخاب آروم بعد ده دقیقه صدای دخترمو شنیدم .. تیکه بد داستان اینجا بود ک من می‌شنیدم میگفتن الان مادر جان خودشو از دست میده سریع ی کاری کنین می‌دیدم پشت پرده ده نفر ریختن رو شکمم خون ریزی شدید داشتم بند نمیومد کل اتاق عمل شده بود خون .. خیلی فشار دادن من بی حس بودم .. تا بردن ریکاوری منو .. خیلی درد داشتم خیلی .. یعنی اونجا مرده بودم از درد فقط هوار میزدم .. دیدم س نفر اومدن بالا سرم ماساژ شکمی دادن من از هوش داشتم میرفتم .. بی حسی رفته بود س نفر افتاده بودن رو شکمم خیلی خیلی سخت بود .. بعدش انقد هوار زدم دکتر اومد بالا سرم گفت براش یکی از قوی ترین مسکن ها رو بزنید ک توش مخدر داشت .. اونجا همه میگفتن اصلا اینو برا کسی نمیزنه واقعا دلش سوخته ک برات مسکن زد 🤣خلاصه بعد نیم ساعت منو بردن بخش اونجا هم باز منو ماساژ رحمی دادن خیلی بعد عمل سخته خیلی ... بعدش ک دوسه روز بستری بودم بخاطر خونی ک از دست رفته بود برام کیسه خون وصل کردن و فرداش ب زور بلندم کردن راه رفتم . خلاصه بخام بگم من واقعا زایمانم سخت بود چون ۲۰ روز قبلشم همونجا بستری بودم تا زایمان یهویی ریختن سرم بیمارستان دولتی همینه دیگه آموزشی .. ولی خدارو هزار مرتبه شکر دخترم صحیح سالم با وزن ۴ کیلو آومد تو بغلم😍🫰
مامان آرن مامان آرن روزهای ابتدایی تولد
سلام دوستان من زایمان کردم سزارین میخوام بهتون تجربم و بگم چون خودم خیلی دوست داشتم تجربه دیگران بخونم
من ساعت ۶ونیم صبح اومدم بیمارستان پاستور نو دیگه یه سری فرم و....پر کردم ان اس تی و فشارمو گرفت آنژوکت زد به دستم ازمایش خون ازم کرفتن بعد تو همون بخش سوند برام زدن هنوز بی حس نشده بودم ولی واقعا واقعا اصلا حتی یه کوچولو هم درد نداشت اول بتادین ریخت بعد سوند گذاشتن بعد من و کم کم بردن اتاق عمل بهم سرم و دستگاه فشار و ....زدن کلی باهام حرف زدن شوخی کردن تا دکتر اومد امپول بی حسی و زدن واقعا اونم اصلا اصلا درد نداشت تا اینجا انژوکت که بهم زدن دردش از بقیه چیزا بیشتر بود یعنی اونا هیچ دردی نداشتن بعد هم دراز کشیدم پاهام مثل سنگ شده بود کاملا بی حس بودم ولی قشنگ کشش هایی که رو بدنم انجام میشد و خالی شدن شکمم و حس میکردم یذره درد حس میکردم ولی نمیفهمیدم که کجام فقط میگفتم درد دارم😂😊 بعدش دیگه بهم دارو زدن خوابیدم تا تقریبا ساعت ۱۱ و نیم به هوش اومدم تخت اتاق ریکاوری خیلی سنگ بود کمرم درد میگرفت گفتم یه چیز بزارین وسط گودی کمرم که پارچه اوردن تا الان سخت ترین قسمتش این بود من و از تخت ها جابه جا کردن اوردن تا بخش و تینکه شکمم و سه بار فشار دادن اونم درد داشت