مامانا چون خیلی ازم سوال کردین براتون مینویسم
‌خیلی کوتاهه تجربه زایمانم
ساعت ۷وارد بیمارستان شدم‌،۳۹ هفته کامل بودم‌،بشدت فوبیای فضای بسته و بی‌حسی‌‌ دارم ،مردم و‌زنده شدم‌تا نوبت عملم رسید ،وقتی اومدن منو بردن ‌اتاق عمل فقط گریه کردم فقط
رسیدیم‌‌جلوب‌درب اتاق عمل ی‌خانمذ‌‌مهربون آرومم‌کرد و بهم‌دلداری داد ،انژیو زدن و‌ازمایش‌ گرفتن‌ و‌ رفتم ‌اتاق‌ بعدی‌برای عکاسی‌ و فیلم برداری ،بعدش‌وارد اتاق‌‌ عمل اصلی شدم ،تمام‌‌ وجودم استرس بود
اونجا اماده شدم ‌برای‌ زدن‌ امپول بی حسی ،ببینید بخدا بخدا اصلا دردی نفهمیدم‌‌،۳۰ثانیه بعد از‌اینکه‌‌ دکتر پشت سرم بود بهم‌گفت بخواب و پاهام‌ گرم شد ،به‌دقیقه نکشید ،تاکید میکنم اصلا درد نداشت توروخدا نترسید مثل من
بعدش‌ دکترم ‌اومد بالاسرم و تا اومدم‌ بهش بگم چرا انقدر‌زود سر شدم‌ و‌میترسم دیدم صدای‌‌ گریه پسرم اومد ،ینی‌ درست ۱۰دقیقه بعد از امپول بی حسی ،اصلا هاج ‌و واج مونده بودم ،کلا ۱۵ دقیقه طول کشید که‌ دکتر‌شروع کرد و بعدش خداحافظی‌‌‌ کرد ازم‌،بعدشم برام‌‌ پمپ‌ درد گذاشتن و بردن ریکاوری ،اخلاق‌خوب‌ پرسنل باعث شد اولین تجربه سزارینم بهترین و‌ قشنگ ترین‌ روز زندگیم‌ باشه ،هیچ‌دردی‌تاکید ‌میکنم هیچ‌دردی‌ تا الان‌ حس نکردم ،جز چند دقیقه پیش که اومدن دنبالم‌ راه بریم
تعویض پوشک خودم و زدن شیاف هم با پرسنل بیمارستان بود ،سوند هم‌هروقت‌ بیحس‌ شدم‌‌ برام‌ زدن
بخدا هیچیش‌‌ نه ترس داشت نه درد خیالتون راحت
خیلی الکی‌‌استرس کشیدم ،البته دعاهای شما دوستان هم‌خیلی کمکم کرد
از‌همتون ممنونم

تصویر
۱۵ پاسخ

مبارک باشه عزیزم شادی هاشو ببینی، ولی خب بهترین هزینه و بهترین بیمارستان رفتی منکه قراره دولتی برم چی تازه تجربه یکم بدم دارم ازشون ولی خب هزینه شخصی هم بالاس

الان ك دارم تايپ ميكنم اشكام داره مياد چندروز ديگه سزارين ميشم و خيلي ميترسم حتي از امپول و سرم هم ميترسم اصلا نميتونم ب روز عمل فك نكنم حالم خيلي بده استرس اينكه وقتي بي حسم ميكنم ولي ميدونم دارن شكمم پاره ميكنن خيلي حال بدي هست نميدونم چيكار كنم الان ك پنج روز مونده ب سزارينم حالم خيلي بده

تبریک میگم عزیزم مبارک باشه قدم نو رسیده
کدوم بیمارستان بودی

منم بهترین تجربه بود برام 😍
خوشحالم که تجربه خوبی بوده برات قدم نو رسیده مبارک😁❤️

آخی بسلامتی دیدی گفتم هیچ ترسی نداره استرس بیخود نداشته باش

عزیزمممم خداروشکررر
باعث دلگرمیم شد انرژی مثبتت
منم خیلی فوبیای عمل دارم
انشاالله مثل تو‌راحت زایمان کنم🥹❤️❤️❤️

سلام عزیزم تبریک میگم ان شاءالله قدمش پر از خیر و برکت باشه
منم هیچ دردی حس نکردم خداروشکر

مبارکه عزیزم خوش قدم باشه🩵

عزیزم تبریک میگم بهت
قدم نو رسیده مبارک
امیدوارم که زندگی تون پر از خیر و برکت بشه😍🤍

منم این هفته سزارین میشم انشالله عمل منم اینجوری که میگید راحت باشه خیلی استرس دارم

تبریک میگم قدمش مبارک باشه خدارو شکر جفتتون سالمین منم سزارینیم به شدت میترسم از اتاق عمل و پاره شدن شکمم راستی شما لاغربن چون من شکم دارم میترسم بخیه هام جوش نخوره همه میگن چربیه جوش نمبخوره خودتو بدبخت میکنی بدتر میترسم

کدوم بیمارستان بودی‌گلم ؟

مبارکه.خوش قدم باشه.برای ماهم که توی مسیریم دعا کن فرزندمونو صحیح و سلامت بغل بگیریم و بزرگ کنیم🥹

عزیزم تبریک میگم خدا قوت بهت 🩵🩵🩵🩵😍😍😍😍 خداروشکر که صحیح و سالم زایمان کردی

خداروشکر ❤️❤️

سوال های مرتبط

مامان الارا مامان الارا ۵ ماهگی
تجربه سزارین دوم بیمارستان دولتی ۲۹ بهمن
پارت سوم

بالاخره ساعت ۱۰ شد و بردنم اتاق عمل
کادر اتاق عمل خییلی بااخلاق بودن اصلا انتظار نداشتم اینقدر مهربون و با خلاق باشن اصلا حس ترس نداشتم تنها حس بدی که بود برای آمپول بی حسی بود
اومدن فوری آمپول بی حسی رو زدن و منو خوابوندن رو تخت کم کم پاهام گرم شد و بی حسی اومد تا بالای معده ام اونموقع بود که احساس حالت تهوع داشتم و حس میکردم شدیدا خوابم میاد
گفتم خوابم میاد گفتن بخواب اشکالی نداره
ولی زود خوب دم و دوباره حس حالت تهوع اومد سراغم بهم آمپول زدن و زود خوب شدم
بعد حدودا ۲۵ دقیقه دخترم بدنیا اومد 😍صداش بهم حس آرامش میداد
یه پرستار اومد بعد تمیز کردنش گذاشت زیر تاپی که تو بسته بستری بود و پوشیده بودم خیییلی حس خوبی داشت با بچه بردنم اتاق ریکاوری اونجا یه پرستار اومد و سینمو گذاشت تو دهن بچه و کمکش کرد تا شیر بخوره
نیم ساعت همونطوری روی شکمم خوابیده بود و شیر می‌خورد البته شیر که نه همون آغوز بود
بعدشم بردنم بخش و همراهم و صدا کردن بیاد منو بزاره روتخت
......
مامان پاشا🧸 مامان پاشا🧸 ۳ ماهگی
تجربه سزارین در بیمارستان صارم
مامانا من ۸ساعت ناشتا بودم از ۶صبح رفتم بیمارستان دنبال کارای پذیرش و فیلمبرداری عکاسی
یک پک کامل واسه قبل عمل و یک پک کامل واسه بعد عمل بهم دادن هزینش ۹۰۰ تومن بود
بعدشم رفتم برای آزمایش ادرار و خون و چک گردن ضربان قلب بچه و فشار خودم ، بعدشم اومدن دنبالم و رفتیم اتاق عمل
بی حسی از کمر بودم و اصلا درد سوزن اسپاینال رو حس نکردم انقدر دستشون سبک بود 🤌🏽 جو اتاق عمل عالی بود و همه حسابی پرانرژی بودن جوری که اصلا استرس نداشتم
گذاشتن و برداشتن سوند هم واقعا دردناک نبود
ساعت ۱۰:۳۰ رفتم اتاق عمل و ساعت ۱۰:۵۵ پسرم به دنیا اومد
همسرم اومد اتاق عمل و بند ناف رو برید تمام لحظه ها هم فیلمبرداری داشتم👀 بعدشم رفتم ریکاوری شکمم رو فشار دادن برای تخلیه خون و جمع شدن رحم که کاملا بی حس بودم و نفهمیدم هیچی
در آخر اومدم تو بخش ، پمپ درد داشتم و تا همین لحظه خداروشکر درد وحشتناکی نداشتم
از رسیدگی بیمارستان و پرسنل خیلی راضیم د به امید خدا فردا مرخص میشم❤
مامان البالو 🍒 مامان البالو 🍒 روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا منم ۱۴۰۴/۹/۱۶ زایمان سزارین شدم 👼
یکم بخوام از تجربه ام بگم از روز زایمان ساعت ۶ روز یکشنبه بستری شدم اول بردن اتاق اماده سازی برای عمل اونجا ان اس تی گرفتن سوند وصل کردن که یکم سخت بود اونجا یکی دوساعت تحت نظرشون بودم بعد بردنم اتاق عمل هر چی از پرسنل بیمارستان بگم واقعا کم‌گفتم بقدری مهربون و خوش اخلاق بودن باعث میشد اصلا استرس نگیرم دکترمم عالی بود من خودم بقدری استرس داشتم مدام فشارم بالا میرفت مرتب دکتر خودم و دکتر بیهوشی کنارم بودن امپول بی حسی اصلا درد نداشت هیچی ادم متوجه نمیشه فقط حس داغی کمر به پایین حس میکنی که اونم اصلا ترسناک نبود اونجوری که بعضی خانوما اینجا گفتن
ساعت ۱۱ ونیم بود که دخترم و گذاشتن تو بغلم از حس اون لحظه هر چی بگم‌کم گفتم چون واقعا قابل توصیف نیس حتی گفتنش خیلی حس قشنگی بود اونجا که بی حسی انجام شد من‌کاملا متوجه میشدم که دارن میبرن شکمو یا بچه رو میارن بیرون ولی واقعا ترسناک نبود چون اصلا حسی نداری فقط در حد کش اومدن شکم بود که وقتی ورزش میکنی داخل خود اتاق عمل از دکترم خواهش کردم که ماساژ شکمی رو انجام بده تا بی حسم که اوناهم چند بار انجام دادن بعد از اتاق عمل مستقیم بردن ریکاوری من ۳ ساعتو ریکاوری بودم به خاطر بالا بودن فشارم اونجا هم چند باری فشار شکمی برام انجام دادن درد داشت نمیگم درد نداشت ولی خب چون پمپ درد داشتم درد کنترل میشد حتما پمپ درد بگیرین چون وافعا حال ادمو خوب میکنه تا بیای بخش فقط اون پمپ درد جواب میده بعد که بیای بخش تازه بهت یه شیاف میزنن به نظر من هر چه قدر پولش باشه ارزش داره بعد که اومدم بخش تا ۸ ساعت اجازه ندادن نه رو بالش سرمو بزارم نه چیزی بخورم
مامان ایلیا مامان ایلیا ۳ ماهگی
تجربه سزارین اول: من بیمارستان بوعلی همدان عمل شدم و حدود یکسال تحت نظر دکتر عظیمی بودم که خودشم عملم کرد هزینه بیمارستان حدود ۴۲ ۴۳ تومنی شد و ۶ تومنم دکتر به عنوان دستمزد گرفت. من صبح ساعت ۶ رفتم بیمارستان که یخورده زود و خود پرسنل هم نیومده بودن ولی از شش ونیم چنتا دیگه مامان هم برای عمل اومدن که من چون زودتر از همه رفته بودم نوبتمم برای عمل زودتر شد. اول رفتم بخش زایمان اونجا مدارک و تحویل دادم و سرم برام وصل کردن و سوند.هیچی از وصل کردن سوند نفهمیدم و اصلا درد نداشت ولی بعدش حس خوبی نداشت و احساس میکردم ادرارم میریزه که دوبار پرستار اومد چک کرد و تاکید کرد هیچ مشکلی نداره و فقط بخاطره شستشو فکر میکنم سوند شله . من از اتاق عمل هیچ ترسی نداشتم و ساعت نه رفتم اتاق عمل اونجا با دکترم صحبت کردم ولی از لحظه ای که آمپول بی حسی و بهم زدن و پرده رو کشیدن جلو چشمم استرس تمام وجودمو گرفت و به دکترم میگفتم من میترسم اونام همش باهام صحبت کردن و گفتن نفس عمیق بکش که بهترشدم همون پنج دقیقه اول کوچولو به دنیا اومد و بهم نشونش دادن که همه استرسم رفت ولی چون رو سینم احساس سنگینی میکردم و از استرس خیلی صحبت کردم و سرمو تکون داده بودم تهوع گرفتم و تو اتاق عمل مقدار کمی بالا اوردم که به اون وحشتناکی که فکر میکردم نبود و تو اتاق عمل همه چیز برای هراتفاقی مهیا بود بعد نیم ساعت بخیه زدن تموم شد و انتقالم دادن ریکاوری اونجا بچه رو اوردن بهش شیر دادم البته من بی حس بودم و همه کارارو پرستار کرد بهم گفتن تا یازده تو ریکاوری میمونم ولی فقط یه ربع موندم و انتقالم دادن اتاقی که بهم داده بودن ، عصر باوجودپمپ درد احساس درد کردم ک برام شیاف گذاشتن و بهتر شدم
مامان shahan💙 مامان shahan💙 ۱ ماهگی
مامان آیسا💖✨ مامان آیسا💖✨ ۵ ماهگی
تجربه زایمان #2✨
دیگه دکتر رسید از اتاق عمل زنگ زدن سریع بیارینش ،، منو با ویلچر بردن اتاق عمل تو تریاژ برام سوند وصل کرده بودن که اونم درد داشت،، دیگه رفتم رو تخت نشستم بهم گفت خم شو برا آمپول ،، ببینید اصلاااا بخدا درد نداشت دردش مثل همون آمپول معمولیه شما هیچی نمیفهمین ،، آمپول ک زد من دراز کشیدم بعد چند ثانیه پاهام سر و سنگین شد که نمیشد تکونشون بدی،، دکتر با دستیار عمل شروع کردن بعد ۵ دقیقه صدا دخترم پیچید تو اتاق ساعت ۱ و نیم به دنیا امد،، هم دکتر هم پرسنل اتاق عمل میگفتن دخترت خیلی واسه تاریخ ۴.۴.۴ عجله داشته نتونست ازش بگذره 😂😂
دیگه چون خونریزی داشتم یکم پروسه بخیه اینا طول کشید ،، حالت تهوع ام داشتم ،، فشارمم یهو بالا پایین میشد هی حالم بد میشد بهم انواع سرم و آمپول میزدن ..تا اینکه تموم شد و رفتیم ریکاوری.. ماساژ رحمی تو اتاق عمل انجام شد .. تو ریکاوری ام دوبار فشار دادن ک من متوجه نشدم بعد یه ساعت تقریبا ساعت ۳ شب رفتیم بخش،، اینم بگم من پمپ دردم داشتم..بخایی حساب کنی تا ساعتا ۱ ظهر من هنوز بی حس بودم دردی متوجه نمیشدم
بعد اونم با پمپ درد و شیاف واقعا قابل تحمل بود ،، موقع راه رفتنم نمیگم خیلییی راحت بود
ولی خب اونقدر سخت نبود که نشه تحملش کرد..