۶ پاسخ

من ک دخترم از هفت شب بیدار بود هی شیر میخاس تا چهار صبح🥲😅 صبح هم تا ۱۱ مرخص شدم

مبارکه عزیزم

شما چیکارا کردین قبلش که براتون زیاد سخت نبوده سزارین
من خیلی میترسم ؟

مبارکه ولی من که بس درد داشتم میگفتم با شیاف قابل کنترل نیس دردی نبود بشه کنترل کنی امروز ده روزه هنوز درد دارم

چشمت روشن عزیزم

مبارک عزیزم

سوال های مرتبط

مامان shahan💙 مامان shahan💙 ۲ ماهگی
مامان حامی مامان حامی ۳ ماهگی
تجربه من لز زایمان سزارین اینو زود مینویسم که کامل بتونم با تمام حس هام بنویسن فقط لطفا توروخدا دعا کنید یکم مراقبت خیلی خیلی سخته الان ۳ ۴ ساعته تازه عمل کردم
صبح ساعت ۷ اومدم بیمارستان ۸ و نیم اینا بود بستری شدم دو تا سرم زدن خون گرفتن ۳ تا سزارین قبل من بودن بخاطر همین تا ۱۱و نیم اینا خوابیدم
یه نوار قلب و فشار هم گرفتن
بعدش اومدن سوندو بزنن حقیقتش اون لحظه سخت بود خیلی ولی بعدش چیزی حس نکردم مگه وقتی که راه رفتم
۱۲ اینا بود بردنم اتاق عمل
اونجا یهو گریه کردم دکترای بیهوشی اینا اومدن دلداری دادن که چیزی نیست
حقیقتش خیلی خیلی راحت بود چه آمپول چه عمل
فقط موقع عمل انگار میخواستم از هوش برم یه حالتی بودم ولی اکسیژن داشتم
تا یک ساعت اصلا سرمو تکون ندادم بچه رو هم یادشون رفت حتی نشونم بدن
آوردن بخش ۱ ساعت اول هیچ دردی نداشتم
بعدش کم کم درد شکمم شروع شد
به زور دوتا شیاف گذاشتیم الان درد خیلی خفیف دارم قابل تحمله
ولی مثل جنازه افتادم یه گوشه تازه سرمو تکون میدم نمیدونم اشتباه میکنم یا نه
بچه رو هم بقیه کمک میکنن شیر میدم کلا یکی باید باشه خیلی خیلی کمکتون کنه
فعلا نشستن و راه رفتن و...‌ رو تجربه نکردم
مامان هیرمان🩵 مامان هیرمان🩵 روزهای ابتدایی تولد
✔️تجربه زایمان سزارین✔️
✔️پارت دوم✔️

بردنش روی تخت کنارم تمیز کردن و اوردن کنار صورتم یه عروسک سفید برفی بود نمیدونم چی زدن تو سرمم ولی اینجا ها داشتم خواب میرفتم خلاصه بیدارشدم دیدم عملم تموم شده بخیه هامم زده بود دکترم و خدافظی کرد رفت. منو بردن تو ریکاوری حدود ۳۰ دقیقه اونجا بودم و بعدش منتقل کردنم به بخش. ماساژ رحمی هم همونجا تو اتاق عمل انجام دادن اصلا توی ریکاوری و بخش انجام ندادن. توی بخش که اومدم تا ۳ ساعت بعدش بی حس بودم بعد کم کم بی حسی رفت و کم کم دردا میومد سراغم اومدن مسکن زدن پمپ درد هم نگرفتم حقیقتا فراموش کردم. دردش زیاد بود خودم از خونه شیاف برده بودم همسرم گذاشت برام ۲ تا. من ۱۲ ظهر از اتاق عمل اومدم بیرون تا اخر شب ساعت ۱۲شب اومدن گفتن باید بلند شی راه بری سوند هم بکشیم کشیدن سوند هم مثل وصل کردنش در حد یه سوزش ریز بود و با کمک پرستار بلند شدم برعکس یسریا که میگفتن اولین راه رفتن سخت بود برای من اصلا سخت نبود یکم درد داشت ولی قابل تحمل بود اصلا اون چیزی که میگفتن نبود چند قدم راه رفتم و اومدم روی تخت اذیتی من بیشتر از این پهلو به اون پهلو شدن بود. بعد راه رفتن شکر خدا دردام کم شد تاساعت های ۳ شب درد داشتم بعدش دیگه خیلی کم شد دردم و صبح اصلا درد زیادی نداشتم قابل تحمل بود اینم بگم من خودم شیاف برده بودم و هر ۵ ساعت دوتا برام میذاشت همسرم و مادرم. صبحونه و شام هم ندادن بهم گفتن فقط چای نبات و مایعات بخور یکم گرسنگی بد بود برای منِ شکمو.
مامان نورا✨🥹😍 مامان نورا✨🥹😍 ۲ ماهگی
مامانا تجربمو از زایمان سزارین خاسته بودین گفتم بگم..من از اولش طبیعی میخاستم ولی هفته ۳۶ نظرم عوض شد یکم انقباض داشتم چن ساعت نتونستم تحمل کنم بخاطر همین رفتم سزارین اختیاری.صب ساعت ۸ بردنم اتاق عمل رضایت شخصی پمپ بی دردی رو ازم گرفتن و من با تموم استرس راهی اتاق شدم🙂از امپول بی حسی خیلییییی میترسیدم بدنم افتاده بود ب لرزه ولی واقعاااااااااااا درد نداشت اصلا حسش نکردم زود پاهام بی حس شدن بعدش دکتر اومد اصلا هیچی حس نمیکردم ساعت ۸ و ۲۰ دقیقه دخترم ب دنیا اومد همون لحظه همه رو دعا کردم خبلی قشنگه ب تموم درداش می ارزید 🥹و دکتر مشغول بخیه زدن شد بعدش بردنم ریکاوری 🥲فعلا درد نداشتم فقط میلرزیدم و سردم بود بعدش ک رفتم بخش بعد دو ساعت دردام شروع شد با وجود پمپ غیر قابل تحمل بود دردا خیلیییی درد داشتم شیاف نمیدادن میگفتن پمپ باید تموم شه تا تموم شدن اون ساعت شد ۱۲ شب و من فقط درد میکشیدم...شیاف گذاشتم یکم بهتر شدم واییییی امان از اولین راه رفتن🤦‍♀️مردم زنده شدم خیلی بده حس میکردم الان میمیرم💔بعد سع چهار بار راه رفتن همون دردا بود بعدش کم شد فقط ب زور شیاف موندم خیلی ارومم میکرد..ولی بازم برگردم عقب انتخابم سزارینه دردش همون دو روز
اول بود بعدش خیلی اوکی میشی الان بهترم خدارو شکر..هزینه کل عملم شد ۳۵ تومن.الانم خداروشکر هم من خوبم هم دخملم🤲🏼😍فقط دخترم یکم زردی داره گذاشتیم دستگاه ایشالله بره🥲
مامان بردیا مامان بردیا روزهای ابتدایی تولد
#تجربه_زایمان
پارت دوم _ اتاق عمل
اول که وارد اتاق عمل شدم گفتن روی تخت بخواب به یه دستم دستگاه فشارخون وصل کردن و اون یکی دستم سرم بعد گفت خودتو شب بگیر سوند بهت وصل کنم، من خیلی از سوند ترس داشتم فکر میکردم کلی درد داشته باشه ولی یه سوزش یه لحظه ای خیلی کم داشت که اونم اگه شل بگیری و نفس عمیق بکشید اصلا نمی‌فهمی، من داشتم تند تند نفس عمیق میکشیدم پرستاره گفت خیلی وقته تموم شده چقدر نفس میکشی😂
بعد از اینکه سوند رو وصل کردن کمک کردن بشینم و دکتر بیهوشی اومد یه سوزن زد تو کمرم که اونم مثل این بود که یه لحظه زنبور نیشت بزنه بعدش کم کم پاهام سنگین و بی حس شدن و اومدن یه پرده کشیدن جلوم و دکتر اومد برش داد و بچه رو دنیا آورد من که هیچی حس نمی‌کردم تا جایی که صدای بچه رو شنیدم، همش هم از موقعی بی حسی زدن حالت تهوع داشتم که تند تند بهم ضد تهوع میزدن، فقط یه جا وسطای عمل خیلیییی سردرد شدیدی شدم که دیدم فشارم رفته روی ۱۵ و دوباره بعد چند دقیقه فشارم اومد پایین و سرم خوب شد، بعد از اینکه دکتر بخیه ها رو زد بچه رو آوردن صورتشو چسبوندن به صورتم و بعدش دوتامونو بردن ریکاوری ، تو ریکاوری هم بهش یه کم شیر دادم و بعد آوردنمون بخش،
تا اینجا بی حس بودم و دردی حس نمی‌کردم و تو بخش هم برام مسکن زدن و شیاف گذاشتن بازم زیاد درد خاصی نداشتم فقط موقعی که آوردنم تو بخش پرستار که شکمم رو فشار داد تا لخته خون اگه هست بیاد و رحمم جمع بشه یه لحظه درد بدی گرفت ولی سریع دردش آروم شد،
بلند شدن بعد از دوازده ساعت که سخت ترین قسمتش بود رو تو پارت آخر میگم
مامان الیاس و لیا🍇 مامان الیاس و لیا🍇 روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانای عزیز خسته نباشید
منم به نوبت خودم اومدم از تجربه ی سزارینم بگم البته دومین سزارینمه
خوب من از چند روز قبلش درد لگنم خیلی بیشتر از قبل شده بود و اتقباضات رحمیه شدیدی داشتم و نفخ زیاد از شب تا صبح داشتم
خوب اونروز وقتی که از خواب بیدار شدم به زور می تونستم پامو تکون بدم و راه برم زنگ زدم به شوهرم گفتم درد ناحیه ی لگن دارم و انقباضات رحمیه زیاد به دکترم زنگ بزن چیکار کنم خوب اونم زنگ زد دکترم گفت باید امشب ساعت ۱۲ بستری بشه فردا صبح اورژانسی سزارینش کنم . خوب وسایلامو که از قبل آماده کرده بودم برداشتیم و شب رفتیم ارومیه بستری شدم اون شب بیشتراز ۲ ساعت خوابم نبردخیلی گریه کردم به خاطر یه سری مسائل خودمو خیلی تنها حس کردم و خیلی هم دلتنگ الیاس کوچولوم بودم
خوب صبح شد و سوند اینا بهم وصل کردن درد سوند هم فقط مثل یه آمپول می مونه دردش زیاد نیست مامانا اونایی که می ترسن
بعدش منو بردن یه اتاق با ویلچر اونجا یه کم نشستم و اومدن گفتن بیا اتاق عمل خوب منم بلند شدم و رفتم رو تخت عمل بهم سرم اینا زدن و آمپول بی حسی اونم یه کم درد داشت ولی خیلی زیاد نبود دردش.. بعدشم سر شدم دکتر اومد عملم کرد و دختر نازمو بیرون آوردن و بهم نشونش دادن بوسش کردم دخترم خیلی ریزه وزنش کمه
بعد دخترمو بردن و هنوز من اتاق عمل بودم وکارم تموم نشده بود و عمل منم با لیزر بود خوب بعدش بردنم اتاق ریکاوری و اونجا کم کم سریه بدنم داشت تموم می شد و دردای منم شروع شدن و پمپ درد هم گرفتم بعد ۲ ساعت رفتیم بخش خلاصه ببخشید خانما طولانی شد
دردای منم کم کم شروع شدن و با پمپ درد و شیاف قابل حل بود و کلا دوشب بستری شدم و دیروز هم مرخص شدیم و الانم خونه ی خودمم واقعا خونه ی آدم یه چیز دیگست خدایی 😍😍❤️❤️
مامان آوش💫 مامان آوش💫 ۹ ماهگی
تجربه من از زایمان سزارین
روز سوم فروردین برای سونوگرافی به بیمارستان رفتم که گفتن آب دور جنین 8.5به دکتر شیفت زنگ زدن و گفت باید عمل بشم چون بچه هم بریچ بود اومدم خونه یه دوش گرفتم و وسایلام جمع کردم و ساعت 3بستری شدم اول nstگرفتن بعد سوند وصل کردن و انژوکت زدن موقع وصل کردن سوند و بعدش خیلی احساس سوزش داشتم بعد رفتم اتاق عمل امپول بی حسی تو نخاعم زدن اصلا درد نداشت بعدش کم کم پاهام سنگین شد و یه پرده جلوی سرم کشیدن پنج دقیقه طول نکشید که صدای گریه بچم شنیدم و دیدمش اشکام جاری شد🥹پسر سفید قند عسلم هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر عزیز باشه،خداروشکر کردم بعدش شروع کردن به کندن جفت و بخیه و ...با اینکه بی حس بودم اما کندن جفت کامل احساس کردم رحمم میکشیدن بیرون، بعد از بیرون آوردن بچه خیلی از قبلش بیشتر طول کشید حدود یک ربع فقط بخیه و کارای بیرون‌اوردن جفت انجام دادن ،یکم بالا اوردم بعد که تموم شد نیم ساعتی توی ریکاوری بودم درخواست پمپ درد کردم ،بعدم که بلندم کردن و رو تخت خوابوندن با اینکه موقع عمل زیاد اه و ناله کردم و حرف زدم ولی سردرد نگرفتم،کم کم دردام شروع میشد پمپ درد خیلی خوب بود هر بار که اذیت بودم فشار میدادم
مامان لیانا♥️ مامان لیانا♥️ ۸ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۳
بعد بی حسی، دکتر ازم پرسید پاهات گرم شده گفتم اره، کم کم شروع کردن به بتادین زدن و برش. ساعت ۱:۱۷ ظهر صدای دخترم رو شنیدم، به دکتر فقط میگفتم دارم بیهوش میشم و قفسه سینه ام سنگین شده که گفت نگران نباش تخت رو میارن بالا که سرت بالا بیاد حالت بهتر میشه که همینطورم شد. موقع درآوردن بچه فشاری که به بالای شکم اوردن و تکونم میدادن رو متوجه شدم، بقیه کارا مثل بخیه اینا دیگه چیزی نفهمیدم. ساعت ۲ بردن منو ریکاوری، تا ساعت ۳ اونجا بودم و چند بار ماساژ رحمی انجام شد که اصلا درد نداشت. بچه رو اوردن شیر دادم و بعدش منو بردن بخش. به فاصله های کم مسکن میزدن داخل سرم و واقعا دردی نداشتم، ۸ ساعت بعد زایمان گفتن اول چای عسل بخور، بعدش نسکافه، خرما، میوه کمپوت انجیر و گلابی. خداروشکر نه حالت تهوع گرفتم نه سردرد. تو این فاصله صحبت میکردم، سرم رو به چپ و راست تکون میدادم فقط سرم رو بالا نیاوردم. ۱۲ ساعت بعد زایمان سوند رو دراوردن که درد نداشت و از تخت منو اوردن پایین که اونم سخت نبود، فقط اولش حتما لب تخت باید نشست چون سرگیجه هست بعدش میشه بلند شد.
مامان دیانا مامان دیانا ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین نیکان غرب پارت ۳
ولی حس خوبی بود که نزدیک هستن) تو اتاق عمل هم همسر اجازه نداره بیاد.
بعد رفتیم داخل و من استرس داشتم، هی اشکم میومد، یکی از پرسنل آقا اومد سمتم و ازم چندتا سوال کرد چندسالته و دارو چی مصرف میکنی، و انقد برخوردش با آرامش و مهربون بود ۶۰ درصد استرسم دود هوا شد 😅 نوبتم شد و وارد اتاق عمل اصلی شدم و دکترم اومد و کلی ازش انرژی گرفتم.. سوزن بی حسی رو زدن تو کمرم، برعکس زایمان قبلیم این اصلا درد نداشت فقط نباید خودتو جمع کنی موقع زدنش و باید رها باشی، بعد یکی دوبار تلاش بالاخره رفت داخل نخاعم و پاهام گرم شد و بی حس شدم
هنوز استرس داشتم و گفتم برام آرامبخش تزریق شد و کمی بهتر شدم. دیگه پروسه زایمان شروع شد و هی تکون تکونای بدنمو احساس میکردم که دارن بچه رو میکشن بیرون اما چیزی حس نمیکردم، یهو صدای گریه ی بلند بچمو شنیدم و منم باهاش گریه کردم..
بچمو بردن اونور و تمیزش کردن و من از دور داشتم میدیدمش و سرگرم نگاه کردنش بودم ک اینور بخیه هامو زدن. یه ربع بیست دقیقه فکر کنم بخیه زدن طول کشید امیدوارم خیلی خوب زده باشه دکترم🙃
بعد بچه رو آوردن دیدم، لپش گرم بود و کلی بوسش کردم و بردنش که به باباش نشون بدن. منم کارای بعد عملم انجام شد و منتقل شدم به یه تخت دیگه و رفتم ریکاوری. اونجا بچمو آوردن کنارم و مامای اتاق عمل که اونم خیلی مهربون بود بچه رو گذاشت رو سینم و بچه سینمو گرفت شیر خورد!