تجربه من لز زایمان سزارین اینو زود مینویسم که کامل بتونم با تمام حس هام بنویسن فقط لطفا توروخدا دعا کنید یکم مراقبت خیلی خیلی سخته الان ۳ ۴ ساعته تازه عمل کردم
صبح ساعت ۷ اومدم بیمارستان ۸ و نیم اینا بود بستری شدم دو تا سرم زدن خون گرفتن ۳ تا سزارین قبل من بودن بخاطر همین تا ۱۱و نیم اینا خوابیدم
یه نوار قلب و فشار هم گرفتن
بعدش اومدن سوندو بزنن حقیقتش اون لحظه سخت بود خیلی ولی بعدش چیزی حس نکردم مگه وقتی که راه رفتم
۱۲ اینا بود بردنم اتاق عمل
اونجا یهو گریه کردم دکترای بیهوشی اینا اومدن دلداری دادن که چیزی نیست
حقیقتش خیلی خیلی راحت بود چه آمپول چه عمل
فقط موقع عمل انگار میخواستم از هوش برم یه حالتی بودم ولی اکسیژن داشتم
تا یک ساعت اصلا سرمو تکون ندادم بچه رو هم یادشون رفت حتی نشونم بدن
آوردن بخش ۱ ساعت اول هیچ دردی نداشتم
بعدش کم کم درد شکمم شروع شد
به زور دوتا شیاف گذاشتیم الان درد خیلی خفیف دارم قابل تحمله
ولی مثل جنازه افتادم یه گوشه تازه سرمو تکون میدم نمیدونم اشتباه میکنم یا نه
بچه رو هم بقیه کمک میکنن شیر میدم کلا یکی باید باشه خیلی خیلی کمکتون کنه
فعلا نشستن و راه رفتن و...‌ رو تجربه نکردم

۴ پاسخ

مبارک باشه عزیزم به نظرم سخترین لحظه لحظه ایه که میگن بلند شو از جات دوفدم راه برو اونجا درد داره وبعدشم میای خونه تا ده روز رد بخیه حس سوزش داره واذییت میکنه

ماساژ ندادن رحمتو

به سلامتی عزیزم .
چرا بیهوش مگ بی حسی نبود

😭😭😣😣خدا بخیر کنه واسمون

سوال های مرتبط

مامان shahan💙 مامان shahan💙 روزهای ابتدایی تولد
مامان شاهان مامان شاهان ۵ ماهگی
"پارت۳ اتاق عمل"
اومدن با ویلچر بردن بخش عمل اونجا چن تا سوال پرسیدن و بعدش نیم ساعت منتظر نشستم و اومدن بردن اتاق عمل، تا اتاق عمل کلی شوخی کردن باهام تو اتاق عمل روی تخت دراز کشیدم توی سرم آمپول زدن نشستم و به کمرم آمپول رو زدن و خیلی زود دراز کشیدم ولی بی حس نشدم بعد8دیقه بهم گفتن پاهاتو تکون بده ولی نتونستم تکون بدم سنگین شده بودن
بعدش دکترم اومد که عمل رو شروع کنه دونفر هم بالا سرم داشتن باهام حرف میزدن و سرگرمم میکردن ولی همینکه دکتر چاقو رو به شکمم زد قشنگ حس کردم ولی چیزی نگفتم و درد تا آخرین لحظه تحمل کردم ولی همینکه دکتر گفت پاهای بچه تو لگنه و در نمیاد من دردم بیشتر شد جوریکه انگار واژنم رو داشتن با دریل میسابیدن، بعدش دکتر یه وسیله مث انبر بود اونو گذاشت زیر شکمم و شکممو داد بالا که راحت بچه رو در بیاره که انگار من از درد مردمو زنده شدم که داشتم از درد داد میزدم ولی دکتر بیهوشی گفت چن دیقه تحمل کن بچه رو بردارن بعدش بیهوشت کنم، تا آخرین لحظه درد رو تحمل کردم و پسرم بدنیا اومد و گریه کرد بالا سرم و من بیهوش شدم...
مامان حامی مامان حامی ۱ ماهگی
تجربه سزارینم پارت اول
اول توروخدا دعا کنید عوارضی نیاد سراغم و زود سر پا بشم
من چند روز پیش یهویی غروب رفتم نامه سزارین گرفتم نامه داد واسه فردا صبح وقت داد
صبح زود رفتم بیمارستان ساعت ۷ تا ۸ و نیم اینا کارهای بستری طول کشید
یکم استرس هم داشتم و هر لحظه بیشتر شد
چندتا مریض دیگه بود ولی به من زودتر گفتن بیا تو اتاق واسه سوند و ....
آنقدر ترسیده بودم که حد نداشت
با صلوات و .... رو تخت خوابیدم
خدمه آورد با ژیلت دوباره جای عمل رو شیو کرد خودم شب قبل شیو کرده بودم
بعدش اومدن سرم وصل کردن نوار قلب گرفتن خون گرفتن و.... اینقدر طولش دادن که میگفتم چرا نمیان سراغ من
و چند بار هم چرت زدم ساعت ۱۱ و نیم اینا بود اومدن واسه گذاشتن سوند
شنیده بودم درد داره بخاطر همین میترسیدم
یه عالمه بتادین ریختن بعد سوند گذاشتن نمیگم راحت بود نه میگم سخت بود کسی که بتونه خودشو شل کنه واسش مثل آب خوردنه من نمیتونستم با این حال وحشتناک نبود اصلا
ولی با همون سوند گفت راه برو بیا رو ویلچر خیلی حس یجوری داشت انگار یچیزی ازت آویزونه یه مدلی ها
خلاصه راهی اتاق عمل شدیم
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۷ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان نورا✨🥹😍 مامان نورا✨🥹😍 ۱ ماهگی
مامانا تجربمو از زایمان سزارین خاسته بودین گفتم بگم..من از اولش طبیعی میخاستم ولی هفته ۳۶ نظرم عوض شد یکم انقباض داشتم چن ساعت نتونستم تحمل کنم بخاطر همین رفتم سزارین اختیاری.صب ساعت ۸ بردنم اتاق عمل رضایت شخصی پمپ بی دردی رو ازم گرفتن و من با تموم استرس راهی اتاق شدم🙂از امپول بی حسی خیلییییی میترسیدم بدنم افتاده بود ب لرزه ولی واقعاااااااااااا درد نداشت اصلا حسش نکردم زود پاهام بی حس شدن بعدش دکتر اومد اصلا هیچی حس نمیکردم ساعت ۸ و ۲۰ دقیقه دخترم ب دنیا اومد همون لحظه همه رو دعا کردم خبلی قشنگه ب تموم درداش می ارزید 🥹و دکتر مشغول بخیه زدن شد بعدش بردنم ریکاوری 🥲فعلا درد نداشتم فقط میلرزیدم و سردم بود بعدش ک رفتم بخش بعد دو ساعت دردام شروع شد با وجود پمپ غیر قابل تحمل بود دردا خیلیییی درد داشتم شیاف نمیدادن میگفتن پمپ باید تموم شه تا تموم شدن اون ساعت شد ۱۲ شب و من فقط درد میکشیدم...شیاف گذاشتم یکم بهتر شدم واییییی امان از اولین راه رفتن🤦‍♀️مردم زنده شدم خیلی بده حس میکردم الان میمیرم💔بعد سع چهار بار راه رفتن همون دردا بود بعدش کم شد فقط ب زور شیاف موندم خیلی ارومم میکرد..ولی بازم برگردم عقب انتخابم سزارینه دردش همون دو روز
اول بود بعدش خیلی اوکی میشی الان بهترم خدارو شکر..هزینه کل عملم شد ۳۵ تومن.الانم خداروشکر هم من خوبم هم دخملم🤲🏼😍فقط دخترم یکم زردی داره گذاشتیم دستگاه ایشالله بره🥲
مامان حامی مامان حامی روزهای ابتدایی تولد
پارت ۳ زلیمان
خلاصه دوتا دانشجو نابلد اومدن سوند بزارن منم از درد نمیتونستم دراز بکشم ایناهم هی میکردن تو در میاوردن تا اینکه سرشون داد زدم و نزاشتم ادامه بدن تا یه ماما اوند انجام داد سوند درد زیادی نداره ولی چون من خیلی درد داشتم برام عذاب اور بود...خلاصه گذاشتنم رو تخت و صدای داد من بود که کل بیمارستان و گرفته بود ماما ها بهم میگفتن خدا رحمش کنه رحمش داره میترکه...و بردنم اتاق عمل رو تخت عمل نشستم خم شدم که امپول بی حسی بزنه تا خم شدم کیسه ابم ترکید و خون اب بود که همینجور میرفت منم لرز کردم فشارمو گرفتن ۱۷ بود امپول بی حسی اصلا اصلا درد نداشت هیچی متوجه نشدم دراز کشیدم پاهام یخ کردن ولی هنوز هم تکون میدادمشون هم حس میکردم بتادین زدن و پرده رو کشیدن من میگفتم خانم من حس دارم هنوزا گف صبر میکنم یهو یکی از پرسنل اتاق عمل گف دکتر بچه داره از دست میره که تیغو کشید... همه ی دردشو فهمیدم جیغم رفت هوا درد وحشتناکی بود که دکتر گفت مخدر بزنین تا زدن من دیگه خوابم برد بیدار شدم داشتن ماساژ رحمی میدادن تو اتاق عمل و من گفتم بچم کجاست گفتن توی کانال زایمان گیر کرده بوده و اصلا تنفسش خوب نیست دیگه بردیمش دستگاه و تو ی ریکاوری هم شکممو ماساژ داد با اینکه بی حس بود پاهام خیلی دردم گرفت و بردنم بخش تا شب هی شیاف و مسکن زدن که دردام قابل تحمل بود تا امروز ساعت ۱۰ که گفتن راه برو خیلی سخت بود ولی به خاطر بچم بلند شدم و راه رفتم و رفتم شیر دوشیدم فقط ۲ سیسی شد کل شیرم بردم برا بچم دیدمش ولی هنوز حس نمیکنم که مال منه ....خلاصه اگه برمیگشتم عقب فقط فقط سزارین رو انتخاب میکذدم چون دردای بعدش با مسکن قابل تحمله ولی زایمان طبیعی خیلی سخته خیلی....