۱۷ پاسخ

روزاي اول و ماه هاي اول تولدش بيشتر عكس دونفره باهاش ميگًرفتم
حتي الانم خيلي عكس با دخترم ندارم😢

فکر میکنم تا اینجا چیزی‌نبوده که بخام بگم کم کاری کردم، قطعا که کامل نبودم اما از خودم راضیم تلاشمو کردم.تنها چیزی که همیشه غصشو میخورم و عذاب وجدان دارم براش اینکه سامیار زود بدنیا اومد همیشه میگم کاش تونسته بودم بیشتر نگهش دارم تو دلم تا بچم انقدر اذیت نمیشد 😔😔

هرجور که شده سعی میکردم شیر خودمو بدم
متاسفانه اصلا شیر خودمو ندادم به پسرم

پسر منم دقیقااا همین پتو رو با همین رنگ و همین طرح بافت داره😄😄

تصویر

اصلا پستونک بهش نمی‌دادم به اجبار مادر شوهرم بهش پستونک داد به خاطر پستونک شیشه شیر به سختی میگیره

سرش داد نمیزدم بخاطر خستگی 😪

کاش شیر خودمو میدادم رفلاکس لعنتی

من انحصاری با شیر خودم تغذیه نمیکردم، بشدت بهم وابسته شده و فرصت نفس کشیدن نمیده. از اول شیرخشک نخورد منم بیخیال شدم و تست نکردم الان انگار تو قفسم، حتی پستونکم خیلی کوتاه گرفت

دیرتر بچه میاوردم😂

شیر خودمو میدم

اصلا بهش شیر خشک نمی دادم فقط سینه خودم کاشکی می شد برگردم

مهمونی بودیم امشب سرش محکم خورد به میز..ازش جدا نمیشدم تو مهمونی..

همین مامان میموندم سعی کردم تا الان مادر خوبی باشم

هیچوقت مامان کاملی نبودم اما خداروشکر از خودم راضیم در لحظه هرچی در توان داشتم چ روحی چ جسمی انجام دادم اگرم جایی بد بودم همون توانم بوده ب هرحال جدا از مادر بودن منم انسانم

وقتی تازه دنیااومده بود نمیترسیدم و یکم ترنجبین و همینطور شیر خشک میدادم ک زردیش بالا نره و بستری نشه و کلی خاطره و حس بد بمونه ک الانم یادم بیفته گریم بگیره

مامان یک سوال دارم

سرش داد نمیزدم🥲همین چند روز پیش خونه تکونی داشتم اینقدر خسته بودم و دست تنها اعصابم خورد شد سرش داد زدم

سوال های مرتبط