۱۳ پاسخ

میشه درخواست مو قبول کنی گلم.تو خصوصی می‌خوام یه چیزی بپرسم

با حضرت عباس چه وحشی هایی هستن.والا منم بودم نمیذاشتم بچمو ببره مخصوصا پیش این عموی معتادش.
ولی اگر میدونی مامانبزرگش باهاش خوبه و مهربونه بزار بره
ولی اگ یککککک درصد احتمال میدی بخوان بخاطر اختلافشوندبا تو بچه را کم محلی کنن یا ناراحتش کنن همین نزاری بره بهتره

بچه جای که بهش محبت کنن وخوش بگذره می‌ره رایانم یک سال و نیم هست خونه مادر شوهرم نمیره شوهرم میگه بیا بریم خونه بابا جان میگه اونا بدن دعوا میکنن

یک شب اومد منتظر نباش اون سلام کنه تو سلام کن دعوا زن مرد باید همون روز تمان بشه زنگ‌بزن بهش یکم دیگه

بهبچه ت یادبده بگو مامانی تو برو خونهمامان جونخیلی بهت خوش میگذره اونجا کلی خوراکی خوشمزه برات گرفتن نزار بخاطر این شوهرت بخواد دعوا کنه اصلا سه تایی باهم برید

همین پسر ۳ساله ات گفت مامان منو زدن؟!!

یه شام خوشمزه درست کن یا همون اضاف نهار میتونی یجور خواص بزاری جلوش کم کم عزیزم همه چی درست میشه مردا تمام بار زندگی روسرشون نمیدونم شما خونه دارید یا کرایه هستید بلاخره قصط هست خرج مخارج خونه هست اونا میشینن به اینا فکر میکنن نمیدونن کجا و کی موقعه ش هست همش میریزن توخودشون یهو میشه اینکهدست بلند کنن

ماشالا خب تویی که انقدر قوی هستی و صبوری از این به بعد بیشتر بهش نزدیک شو پیام عاشقانه بفرست الانم به هر دلیلی دعوا شده دیگه کشش نده اومد احترام بزار این بچه اینده میخواد نزار با استرس و ترس بزرگ‌بشه

چند سال ازدواج کردی

ببین عزیزم‌همه مردا مثل هم نیستن سعی کن با مشاور این چیزا رو در میون بزار ی اینجا هرکی یه نظر میده و دیدتو نسبت ب شوهرت عوض میکنه سعی کن برو مشاور همه مشکل داشتن بلاخره زندگیتون شاد میشه نه اونجوری کهومیخوای ولی از اینی که هست بهتر میشه عزیزم توکل کن بخدا و برو مشاوره

برین بهش گوخورده بخاد بزنتون

کی تو رو زده؟

هیچی فقط باهاش حرف نزن و محل سگ نده بهش

سوال های مرتبط

مامان ایلیا مامان ایلیا ۳ سالگی
دیروز و امشب حرفایی از پسرم شنیدم ک قلبم رو لرزوندن

دیروز صبح خیلی آشفته بودم بابت اتفاقات دو هفته گذشته، با پدرم حرف میزدم و گله از همه چی
پسرم درحال بازی بود
با بغض و حرص ب پدرم گفتم اصلا بمیرم بهتره
در کسری از ثانیه پسرم سرش رو بلند کرد و با همون خنده وسط بازیش گفت یعنی من بدون مامان بشم؟
ی لحظه تمام وجودم خالی شد
ای وای ک من چرا حواسم نیست ک این کوچولوی من با ذره بین تمام رفتار و گفتار من رو بررسی میکنه
امشب ک داشتم میخوابوندمش طبق عادت و رفتار همیشگیش تند تند شروع کرد ب سوال پرسیدن و حرف زدن
یهو گفت چرا دیشب نبودی و مامان پری(مامان من) فقط بود
اصلا دیشب چنین اتفاقی نیوفتاده بود...
بعد کلی بالا پایین و سوال یهو گفت همون موقع ک بیمارستان بودی
باز دوزاریم نیوفتاد
دوباره گفت تو دیشب سرکار بودی بیمارستان
یهو جوری حالش بد شد و بهم ریخت .. بغض و گریه با صدای بلند
ایلیای من از شروع سه ماهگیش پرستار داشته
عاشق خاله مریم بود و هنوز هست
تو نقاشیش خاله مریم کنار ماست
ولی یعنی چقدر خلا نبود من رو حس کرده ک تو سه سال و نیمگی اینو میگه؟!
همیشه این موضوع برام درد بود الان دردش سنگین ترم شد...
مامان آراد 🫀🧒 مامان آراد 🫀🧒 ۳ سالگی
میدونید بچه هام چندساله هستن دیگه. امروز هم مثل هرروز بردمشون پارک ، البته با اعمال شاقه🥲 رسیدیم پارک پسرم گفت جیش دارم. شومبول به دست میگفت داره جیشم میریزه. دیگه کلی گشتم یه کوچه خلوت پیدا کردم. طفلی بچم چقدددرم جیش داشت.
اومدیم باز گفت وای پی پی دارم داره میریزه.😐 دخترمم از اونطرف گریه گریه ک میخوام تاب بازی کنم. پیادش کردم بردمشون فروشگاه جانبو بغل پارک. با کلی عذرخواهی گفتم سرویس بهداشتی دارید؟ پسرم دلیپجه گرفته. گفت اره برو اون ته فروشگاه هست.
خلاصه رفتیم کارشو انجام داد بچم.
اومدیم
دخترم رفت تاب بازی. پسرم گیر داد من هولش بدم. یهو اومد از وسط تاپ بیاد جلو ک از جلو هولش بده، تاب بغلی محکم خورد تو سرش افتاد زمین😥 پریدم تاب رو محکم گرفتم ک دوباره نخوره تو سر پسرم😥 انقدر بچم گریه کرد ک خدا میدونه. دست و روشو شستم سرشو ماساژ دادم خوراکی دادم بغلش کردم تا اروم شد. و اینم درنظر داشته باشید ک دخترم همزمان گریه میکرد ک بریم تاب بازی😐🥲

و هرروز همین داستانارو داریم
و باز فردا تیپ میزنیم شاد و خندان میریم پارک
له و داغان برمیگردیم خونه🙂