دیروز و امشب حرفایی از پسرم شنیدم ک قلبم رو لرزوندن

دیروز صبح خیلی آشفته بودم بابت اتفاقات دو هفته گذشته، با پدرم حرف میزدم و گله از همه چی
پسرم درحال بازی بود
با بغض و حرص ب پدرم گفتم اصلا بمیرم بهتره
در کسری از ثانیه پسرم سرش رو بلند کرد و با همون خنده وسط بازیش گفت یعنی من بدون مامان بشم؟
ی لحظه تمام وجودم خالی شد
ای وای ک من چرا حواسم نیست ک این کوچولوی من با ذره بین تمام رفتار و گفتار من رو بررسی میکنه
امشب ک داشتم میخوابوندمش طبق عادت و رفتار همیشگیش تند تند شروع کرد ب سوال پرسیدن و حرف زدن
یهو گفت چرا دیشب نبودی و مامان پری(مامان من) فقط بود
اصلا دیشب چنین اتفاقی نیوفتاده بود...
بعد کلی بالا پایین و سوال یهو گفت همون موقع ک بیمارستان بودی
باز دوزاریم نیوفتاد
دوباره گفت تو دیشب سرکار بودی بیمارستان
یهو جوری حالش بد شد و بهم ریخت .. بغض و گریه با صدای بلند
ایلیای من از شروع سه ماهگیش پرستار داشته
عاشق خاله مریم بود و هنوز هست
تو نقاشیش خاله مریم کنار ماست
ولی یعنی چقدر خلا نبود من رو حس کرده ک تو سه سال و نیمگی اینو میگه؟!
همیشه این موضوع برام درد بود الان دردش سنگین ترم شد...

۳ پاسخ

چه بچه پر احساسی خوبه که درک داره از اطرافش و میتونه بگه بچه هس زیاد اهمیت نمیده متوجه نمیشه

الهییییی می‌دونی هیچ کس برای بچه مامان نمیشه

الهی بگردم‌ عزیزم چه میشه کرد نمیشه که کارتو ول کنی لحظاتی که باهم هستین وبراش خاطره ساز کن گلم

سوال های مرتبط

مامان آراد 🫀🧒 مامان آراد 🫀🧒 ۳ سالگی
میدونید بچه هام چندساله هستن دیگه. امروز هم مثل هرروز بردمشون پارک ، البته با اعمال شاقه🥲 رسیدیم پارک پسرم گفت جیش دارم. شومبول به دست میگفت داره جیشم میریزه. دیگه کلی گشتم یه کوچه خلوت پیدا کردم. طفلی بچم چقدددرم جیش داشت.
اومدیم باز گفت وای پی پی دارم داره میریزه.😐 دخترمم از اونطرف گریه گریه ک میخوام تاب بازی کنم. پیادش کردم بردمشون فروشگاه جانبو بغل پارک. با کلی عذرخواهی گفتم سرویس بهداشتی دارید؟ پسرم دلیپجه گرفته. گفت اره برو اون ته فروشگاه هست.
خلاصه رفتیم کارشو انجام داد بچم.
اومدیم
دخترم رفت تاب بازی. پسرم گیر داد من هولش بدم. یهو اومد از وسط تاپ بیاد جلو ک از جلو هولش بده، تاب بغلی محکم خورد تو سرش افتاد زمین😥 پریدم تاب رو محکم گرفتم ک دوباره نخوره تو سر پسرم😥 انقدر بچم گریه کرد ک خدا میدونه. دست و روشو شستم سرشو ماساژ دادم خوراکی دادم بغلش کردم تا اروم شد. و اینم درنظر داشته باشید ک دخترم همزمان گریه میکرد ک بریم تاب بازی😐🥲

و هرروز همین داستانارو داریم
و باز فردا تیپ میزنیم شاد و خندان میریم پارک
له و داغان برمیگردیم خونه🙂