۹ پاسخ

تا حد امکان سعی کن فاصله تو باهاش حفظ کنی اجازه ندی به بدنت بدون لباس دست بزنه،دیگه سن تربیت جنسیه ه،به سمت پدرش سوق بده با باباش بیشتر وقت بگذرونه ،وگرنه وابستگی زیاد پسر به مادر و دختر به پدر تو این سنین از جهت تربیت جنسی مشکل آفرین میشه،

واقعا برا منم سواله ک باید چیکار کنم ترک کنه

وای پسرمن بایدسینه هامودست بزنه خیالش راحت شه هست یانه ولی من اصلاهیچی نمیگم قشنگ دراختیارش میزارم دووقیقه دست میزنه بعدبیخیالش میشه آخه نمیزاشتم بیشترحریص ترمیشدفکرمیکردچیه

نیکانم این عادتو داره به چونه و لپم دست میزنه یا ناخون میکشه
من خیلی بدم میاد چندین بارم گفتم این کارو نکن من اذیت میشم ولی ترک نمیکنه

یاسین از کوچولو دستمو میگرفت می‌خوابید فقط دست من

دخترمن از نوزادی ..همه ش گوششو میگیره دستش ..باید با انگشتش ب گوشش ضربه های اروم بزنه تا خابش ببرع ...

سرمن فقط دستمو میگیره یا خودم پشتشو میخارونم حقیقتا اصلا و ابدا نمیخوام حالا حالا ها ترکش بدم دستش باید دستم باشه خواب برم

پسر من یقه لباسمو باید بپیچونه دور دستش و ببره سمت دهنش حتما هم باید تاپ و تیشرتی بپوشم که اون دوست داشته باشه یعنی جوری باشه که راحت بتونه بپیچونه دور دستش
اوایل که میبرد دهنش خیس اب میشد الان دیگه فقط میگیره دست لبش 🫥

عزیزم این عادت بنداز دیگه از سرش هم بزرگ سده براش خوب نیست کم کم دچار مشکل میشه چون میفهمه . و هم اینکه خطر ناکه ناف و اینا عفونتدمیکنه نباید دستکاری کرد . و هم اینکه جلو کسی انجام میده جلوه خوبی نداره .

سوال های مرتبط

مامان ایلیا مامان ایلیا ۳ سالگی
دیروز و امشب حرفایی از پسرم شنیدم ک قلبم رو لرزوندن

دیروز صبح خیلی آشفته بودم بابت اتفاقات دو هفته گذشته، با پدرم حرف میزدم و گله از همه چی
پسرم درحال بازی بود
با بغض و حرص ب پدرم گفتم اصلا بمیرم بهتره
در کسری از ثانیه پسرم سرش رو بلند کرد و با همون خنده وسط بازیش گفت یعنی من بدون مامان بشم؟
ی لحظه تمام وجودم خالی شد
ای وای ک من چرا حواسم نیست ک این کوچولوی من با ذره بین تمام رفتار و گفتار من رو بررسی میکنه
امشب ک داشتم میخوابوندمش طبق عادت و رفتار همیشگیش تند تند شروع کرد ب سوال پرسیدن و حرف زدن
یهو گفت چرا دیشب نبودی و مامان پری(مامان من) فقط بود
اصلا دیشب چنین اتفاقی نیوفتاده بود...
بعد کلی بالا پایین و سوال یهو گفت همون موقع ک بیمارستان بودی
باز دوزاریم نیوفتاد
دوباره گفت تو دیشب سرکار بودی بیمارستان
یهو جوری حالش بد شد و بهم ریخت .. بغض و گریه با صدای بلند
ایلیای من از شروع سه ماهگیش پرستار داشته
عاشق خاله مریم بود و هنوز هست
تو نقاشیش خاله مریم کنار ماست
ولی یعنی چقدر خلا نبود من رو حس کرده ک تو سه سال و نیمگی اینو میگه؟!
همیشه این موضوع برام درد بود الان دردش سنگین ترم شد...