۹ پاسخ

بنظرم زیادی حساسی
پدر و مادرا بچه هارو کمتر از ما دوست ندارن
همونطور که ماها بعضی وقتا از کاراشون ناراحت میشیم و حالا با حرف یا کتک تنبیه میکنیم
نباید از مادرت دلخور بشی
خدای نگرده مادرت که عمدی نزده .حتما کاری کرده.بعدشم مطمعن باش در حد تنبیه بوده نه اینکه دردش بگیره.بنظرم چیزی به مادرت نگو چون دلش میشکنه و دیگه حسش نسبت به دخترت عوض میشه

نه چرا زنگ بزنی ..وقتی مادرت انقد زحمت میکشه بچتو‌نگه میداره دوتاهم زده رودستش ..اسمون ک ب زمین نرسیده ..زیاد حساس نشو

ما میگیم هسته ازپوسته عزیزتره منظور نوه ازبچه ادم عزیزتره حالا درحد تنبیه بوده عیبی نداره ولی اگه واقعا اذیته و ردکتک روبدنش هست نزار پیشش

بهش زنگ بزن با احترام زیاددددد
بگو مامان میخام‌برم فلان جا
اگ دخترم اعصابتو خورد نمیکنه میشه چند ساعت پیشت بمونه
بگو‌مطمعنی؟ اخه دیروز هی زدی رو دستش بعد خیلی ناراحت شده بود همش تو خونه میگفت عزیز منو زده
گفتم شاید عبیت کرده یا خسته شدی

زیاد نمون به نظرم ادما بچه هارو شخص بزرگی حساب نمیکنن اون از موندن تو ناراضی بوده رفتارشو با بچه نشون داده من باشم وثتی زنگ زدم میگم اره دخترم شب میگفت عزیز منو زد خیلی ناراحت بود تا روز دندون پزشکیم نرو قبلش هماهنگ کن باهاش بچه رو بذار سریع کارتو انجام بده برگرد بچه رو ببر خونه

اخ اخ یه بار دخترم دستش بیسکویت بود ریخت زمین مامان پیش بود یهو یواش زد رو دستش انگار قلب من تیر کشید منم چیزی نگفتم اما این ذهنیت من شد که خانواده ای من اینجوری کردن وای به حاله جامعه

من باشم خودم چیزی نمیگم ویه مدت کمتر میکنم حتی رفت وامدمو تا خودش متوجه بشه بهت برخورده

مامان من ک سر بچه ام تو خونه خودم داد میزنه وقتی شلوغ میکنه یا توهین میکنه .. خیلی بدم میاد از کارش واسه همین نمیرم خونه اش دگ .. فقط بخاطر بابام میرم ماهی ی بار

ببخشید بابت غلط املایی

سوال های مرتبط

مامان باران و بهار مامان باران و بهار ۳ سالگی
احساس میکنم تو تربیت دخترم اشتباه کردم در صورتیکه فکر میکردم درست ترین کاره،،گاهی با قصه گاهی بازی گاهی توضیح مستقیم بهش گفتم نباید به آدما اعتماد کنه ،اگه کسی تو پارک بهس گفت بیا بریم باید جیغ بزنه و بزنتش و فرار کنه بیاد پیش ما ،از غریبه چیزی نگیره درو واسه هیچ کس جز مامان بابا باز نکنه،بهش گفتم گاهی ادم بدا لباس پلیس می‌پوشن و می‌خوان مارو گول بزنن نباید به حرفشون گوش کنیم و باهاشون بریم،اون روز هم دم فروشگاه که نیمکتش چند قدمی فاصله داشت با دخترم نشسته بودیم همسرم داخل فروشگاه بود گفت برم پیش بابا گفتم اگه بری من نمیتونم داخل فروشگاه رو ببینم بابا هم داره خرید می‌کنه حواسش نیست ممکنه کسی تو رو بدزده،بعد از اون هر آدمی از کنارش رد میشد بدو فرار می‌کرد حتی ازبچه یه ساله فرار میکرد و میترسید ،امروز بردیمش پارک از آدما و بچه ها فراری بود تا جاییکه گریه میکرد و بشدت میترسبد،خیلی اشتباه کردم و الان نمی‌دونم چه کنم ،خب اینا واقعیت های جامعه ست , نباید بهش یاد میدادم؟؟؟یا مثلاً هر کاری که تو خونه بخواد انجام بده اگه خطر داشته باشه براش توضیح میدم که ممکنه این اتفاق بیفته دیگه خودش تصمیم میگیره انجام بده یا. نه که بیشتر مواقع هم گوش می‌کنه ،یا مثلاً سنگ ریزه داره کلیه اش،خیلی جیشش رو نگه میداره گاهی هر چی میگم دستشویی نمیره می‌گم اگه نری سنگ کلیه آن بزرگتر میشه مامان،اونم می‌ره ،به نظرتون زیاده روی کردم؟شما چطور خطر ها رو واسه بچه اتون توضیح دادید؟
مامان نورالزهرا مامان نورالزهرا ۳ سالگی