۱۲ پاسخ

عزیزم منم انقدر ی سره میترسم و استرس دارم ک‌نگو منم چیزی بلد نیستم الان دوروزه آمدم خونه خودم شوهرم شبا زود می‌ره ساعت سه شب رانندست منم از تنهایی میترسم شب پایه شام مادر شوهرم آمدن خونمون گفتم بمونید میترسم نمودن
می‌گفت مگه نمیگفتی خونه جدا می‌خوام حالا تنها بخواب اونا می‌خوام منو ازیت کنند

همیشه یقه لباسو یکم بکش با دستت

عادت میکنی عزیزم لباسی که میگیری کنار یقه یکی دوتا دکمه داشته راحته من همیشه اینجوری میخرم دکمه نبود یقشو با دست گشاد میکنم میپوشونم من روزای اول مامانم میکرد بعد اومدم خونه بلد نبودم چیزی شوهرم همشو میکرد من فقط شیرمیدادم تا خودم عادت کردم یاد گرفتم

من چند بار این اتفاق پیش مادرشوهرم افتاد، دعوام کرد چرا بچه رو گریه میندازی‌ درحالی که من گریه نمینداحتم، الان که خونمم و کسی نیست راحت تر میتونم کارارو مدیریت کنم و استرسم کم شده، شما هم نترس اتفاقی نمیافته، کم کم عادت میکنی

عزیزم لباس که میخوای ازسرش رد کنی با دوتا دستات بکشش گشادش کن ازسرش رد کن

گلم ریزه که انقدر میترسی و اذیت میشی من لباسهای که گشاد نبودن هم خودم هم بچه اذیت میشودو تنش دیگه نمیکردم ولی الان هرچقدرم تنگ باشه مهم نیست گریم کنه با بازی خنده از تنش در میارم یا گریشو مهم نمیگیرم ولی ۱ماه سخته به خودت نگیر

نترس فقط سعی کن خودت آروم باشی همین

سعی کن لباسی که میخری دکمه داشته باشه کنار یقه ش. اگرم نداره خودت با دستت گشاد کن وسرشو رد کن ازش مراقب گوشاش باشی حله... بقیه کاراشم آروم آروم قلقش میاد دستت

از پایین تنش کن که لازم نشه تو سر بره

منم ن بچه دیده بودم نه توی خانوادمون بچه کوچیک داشتیم ولی روز دوم بچم بستری شد و مجبور شدم ۳ روز توی بیمارستان باهاش تمها باشم و خودم کارهاشو کنم . وقتی گریه میکنه هول نشه
واکنش طبیعی بدن نوزاد به هر چیزی گریه کردنه. اروم و ریلکس کارتو بکن . بعدشم خدا خودش حواسش ب نوزادها هست

منم اینطوری ام خیلی سخته درکت میکنم دوست دارم واقعا سرمو بکوبم دیوار

عزیزم یادمیگیری مگه همه از اول مادر بودن
لباس دکمه دار بگیر از این ببعد که راحت تره پوشوندنش وقتیم درمیاری یواش اول گوشاشو دربیار که اذیت نشه ... استرس نداشته باش یادمیگیری تجربه میکنی

سوال های مرتبط