سوال های مرتبط

مامان ویهان* مامان ویهان* ۱ ماهگی
سلام
زایمان طبیعی
پارت یک: من ۳۸ هفته و ۴ روز که سونو دادم گفتن آب دور جنین اومده ۷، و چون طبیعی بودم و هنوز هیچ دردی نداشتم باید تا هفته‌ی چهل قشنگ می‌موندم که دکترم گفت سه تا سرم رو سه روز پشت سر هم بزن تا آب دور جنین بیاد بالا، زدم و سونو دادم خداروشکر اومد بالا و ۱۰ شد. من خوشحال و خندان رفتم خونه تا بمونم و منتظر دردهایی باشم که واقعا قرار نبود بیان. هر چقدر که لگن درد داشتم و به زور ورزشامو انجام میدادم یعنی از ۳۶ هفته ورزش شروع کرده بودم: پله نوردی، پیاده روی، اسکات، حرکت پروانه، گربه، دمنوش، رابطه زود بدون جلوگیری، شیاف گل مغربی و همه‌ی این‌ها ولی دریغ از یک درد زیر دل. دیگه مدام nst و سونو میدادم و وضعیت بچه چک میشد فقط یادمه ۳۹ هفته چهار روز که بودم سرم سبک شد یکم گیج میرفت و بچه هم حرکت نمیکرد زیاد. که فرداییش رفتم دکتر nst، سونو که خوب بودن. من از هفته ۳۸ معاینه میشدم سر بچه پایین بود دهانه رحم نرم بود لگنم میگفتن فوق‌العاده‌ست ولی نیم فینگر باز بودم. کلی معاینه تحریکی شدم ولی همچنان همون نیم فینگر. دیگه با دکترم صحبت کردم و به صلاح دیدشون قرار شد چهارشنبه یعنی ۷ آبان ساعت ۸ صبح بستری بشم و با آمپول فشار زایمان کنم چون آخرین سونوم باز آب دور جنین داشت میومد پایین. منم دیگه چهل هفته رو پر کرده بودم.
مامان مهرو🥰 مامان مهرو🥰 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🟣
پارت دوم

رفتیم زایشگاه و ازم nst گرفتن و مجدد معاینه کردن. هنوز همون ۲ فینگر بودم اما سر بچه اومده بود پایین و انقباضمم زیاد بود اما نامنظم. به دکترم زنگ زدن و ایشون گفتم بفرستینش سونو بیوفیزیکال و بیاره جوابشو همون زایشگاه. خلاصه من درد نداشتم اما انقباضام هی شدید تر میشد . رفتیم سونو و دکتر گفت یه دور بند ناف شل دور گردنشه و بقیه چیزا اکیه.دیگه رفتم زایشگاه و سونو رو دیدن و به دکتر گفتن و دکتر گفته بدون دوباره nst بگیرین و معاینه کنین که با اجازتون گفتن ۴سانتی و انقباض های بسیار شدید و منظم. حالا قیافه من کلا پوکر فیس بود🤣🤣🤣 میگفتم چجور ۴سانتی اک مه اصلا درد ندارم 🫠🫠🫠 وقتی گفتم بهشون از خاکشیر و اناناس و خرما گفتن دهانه رحمت خیلی نرم و عالی شده واسه همین تا الان اذیت نشدی :)))
همسرمو صدا زدن و گفتن که خانومتون کارتون دارن😀
اومد و دید من با لباس بستری ام و کلا مات نگاهم کرد چرا؟! چون فرداش تولد خودش بود🤣 و اینکه زودم بود هنوز !!!
ادامه پارت بعدی
مامان بردیا مامان بردیا روزهای ابتدایی تولد
#تجربه_زایمان
پارت اول
بریم که ماجرای زایمانمو براتون بگم شاید یکی شرایطش مثل من بود و به دردش خورد👀
اگه منو از قبل بشناسید میدونید که قرار بود بچم طبیعی به دنیا بیاد و من تا لحظه آخر از همه نظر چه روحی چه جسمی خودمو واسه زایمان طبیعی آماده کرده بودم ولی هر چی ورزش میکردم یا از خوراکی هایی که القای زایمان طبیعی میکنن خورده بودم هیچ کدوم اثر نداشت و تا ۴۰ هفته و ۲ روز هیچی دردم نگرفت و روی دو سانت دهانه رحمم مونده بود تا اینکه دکتر برام سونو نوشت که برم انجام بدم پریروز رفتم سونو همینکه روی تخت خوابیدم تا سونو رو انجام بدم دکتر سونوگرافی گفت من ندیده میگم بچت بالای ۴ کیلوئه😅
سونو هم که کرد گفت وزنش ۴ ونیمه و نمیتونی طبیعی دنیا بیاریش و باید سزارین کنی، من روز دیروز نوبت داشتم ولی دکتر سونوگرافی گفت همون روز برم پیش دکترم تا نامه بده واسه سزارین چون هفته ام هم بالا بود و ریسک بود نگه داشتن بچه، خلاصه عصر رفتم مطب و دکتر خودش هم شکمم رو معاینه کرد و گفت ظاهرش میگه که باید درشت باشه و نامه سزارینمو داد و شب رفتم بیمارستان و تشکیل پرونده دادم و گفتن برم خونه فردا صبحش بیام واسه عمل، دیروز از موقعی که بیدار شدم حس کردم کیسه آبم نشتی پیدا کرده چون تند تند خیس میشدم ،ساعت ۶ صبح اومدم بیمارستان، اینجا گفتم که کیسه آبم سوراخ شده گفتن بخوابم که از بچه نوار قلب بگیرن و به دکترم هم خبر دادن، نوار قلب که گرفتم همین که پاشدم کلا خیس شدم و کیسه آبم کامل پاره شد، دیگه سریع فرستادنم اتاق عمل و دکتر اومد و یه ربع به نه بچه رو دنیا آورد.
اتفاقات اتاق عمل رو تو پارت بعد میگم