۱۶ پاسخ

درد مشترک هممونه پس . انگار بچه رو از خونه بابامون اوردیم....

من عصبی میشم ولی چیزی نمیگم میریزم توی خودم چون حوصله ی دعوا و قهرندارم

وای منو بگین بچگه مدرسه دارم اصلا نمی نویسه زدم توسرم گردنم گرفت تایک هفته فقط آنپول می زدم خبری ازغذانبود باباشم اینجا نیست سر کاره ولی همین جا باشه عین خیالشم نیست

من میبرم میزارم بعل باباش
هرچی هم گریه کنه توجه نمیکنم .دیگه خودش گوشیو میزاره کنار

منم گاهی عصبی میشم دیگه از کنترل خارج میشم هرچی گیرم میاد میگم بهش🤣

من اینقدرزوربهم داره.هی بالگدمیزنمش تیکه میندازم بهش.

چرا واقعا عصبی میشم
بعد انگار کر و کور میشه. نه نق بچه رو میشنوه نه میبینه که من کار دارم بچه بهم چسبیده

من از همون اول کار گرفتم شوهر منم زیر بار نمیرفت منم میگفتم اینکار و بکن اون کارو بکن یاد میگیری

الان بچه ی شما بزرگه بعضی موقعها بفرس با باباش بره بیرون

بگو اره چون گشادی

دختر من در حالت عادی بابایی تشریف داره وقتی هست می‌چسبه بهش ولی خوب اگه باباش تحویلش نگیره باز میاد سمت من

من هم چند روز پیش به همین خاطر دعوامون شد

من عصبی میشم.بگو از خونه ی بابام که نیووردمش..توام باباشی باید باهاش وقت بگذرونیم.توام در برابرش مسئولی

همه همینیم🤕

تو‌میتونی بخابونی من بلد نیستم
پوشک گندم شرتیه
بهش میگم مثل یه شرت پاش کن میکه فرار میکنه نمیتونم😕😐
واقعا من دیگه زدم به بیخیالی چون از بحث و غر زدن نتیجه ای نمیگیرم
بخدا از صبح زود مثل خر حمالی میکنم
خونه طی بکش تمیز کن بچه داری کن غذا بپز
غذا بچه رو بده
بعد صبح میره سر ساختمون ساعت ۱۲ میاد
نهارمیخوره تا ۴ میخابه
میگه بچه هم نگه دار سر صدا نکنه من بخابم!!!گاهی بهش میگم بیا جاهامونو عوض کنیم ببینم میتونی نیم ساعت فقط نیم ساعت جای من باشی
دخترم یه دقیقه بغلش گریه میکنه بدو بدو میاد دنبالم ک بگیرش نمیمونه

آره بخدا گل گفتی

احساس کردم یلحظه تو خونه من داری زندگی میکنی
اخه همه حرفا شبیه هم بود🤣🤣🤣

سوال های مرتبط