۳ پاسخ

چرا شب حمومش میکنی روز حمومش کن بهتره

ای جان
اروم باش هیچی نمیشه

اخی عزیزم
کاملا درکت میکنم

سوال های مرتبط

مامان شازده کوچولو💎 مامان شازده کوچولو💎 ۱۰ ماهگی
داستان حقیقی یکی از شما
سارا
پارت ۲۹

پلیس اومد و نسبت ما رو پرسید که گفتم پرستارشم.
به طالبی زنگ زدم، دعوام کرد...
بدش اومد، گفت چرا بدون اجازه من بردیدش دکتر؟
گفتم خب چیکار میکردم؟ صبر میکردم بچه بمیره؟ گفت اره!!!!
اونجا بود که فهمیدم این میخواسته بچه یه چیزیش بشه، بندازه گردن ما.
خودشم خلاص شه از دست بچه!!!
خلاصه اون بیمارستان قبولش نکردن و سریع انتقالش دادن تهران.
چون ما ساکن کاشان بودیم،مامانم همراه بچه رفت.طفل معصوم با اکسیژن نفس میکشید.
اونجا هم دکترها امیدی به موندن بچه نداشتن.
هرچی زنگ میزدم به مامانم که ترو خدا عکسش رو بفرست ببینمش، قبول نمیکرد.
میدونست دلش رو ندارم.
هرچی التماس میکردم بزار منم بیام پیشش میگفت خواهر و برادرت رو به کی بسپارم بعدم بیای که جون دادن بچه رو با چشمت ببینی؟ نمیزاشت که نمیزاشت...
دیگه به بدبختی از طالبی شماره زنش رو گرفتم.
زنگ زدم بهش، حال بچشو توضیح دادم،بهش گفتم داره میمیره تروخدا لجبازیتون رو بزار کنار و بیا دیدن بچه ت.
فقط گریه میکرد میگفت نمیتونم.
بعد توضیح داد که از یه قوم لر هستن.اختیارش دست پدر و برادرهاشه.
اونا هم چون هیز بازیای طالبی رو دیدن گفتن الا و بلا باید طلاقت رو بگیری اونم بدون بچه ت‌.
دیگه شماره زن طالبی رو دادم به مامانم.
کلی مامانم باهاش حرف زد، عکس و فیلم بچه رو فرستاد.اما میگفت اختیارش دست داداشهاش هستش.
مامان ماهان مامان ماهان ۱۰ ماهگی
مامان علیسان و آیلا مامان علیسان و آیلا ۹ ماهگی
امروز از خواب که بیدار شدم حتی ناهار و صبحانه درست حسابی نخوردم مدام درحال کار کردن بودم عصر هم نتونستم بخوابم چون شوهرم رفته مشهد با پدرم من مجبور شدم بیام خونه مامانم چون فردا می‌خوام علیسان رو ببرم مهد
خلاصه از ساعت هشت که اومدم انقد علیسان من و بچه رو اذیت کرد که روانی شدم دوباره فهمید باباش رفته مشهد کلی جیغ و داد و گریه که منم میخواستم برم هرچقدر با ملایمت و مهربونی حرف زدم فایده نداشت نیم ساعت داد و هوار و گریه طول کشید
ساعت یازده آیلا رو خوابوندم انقد با برادر نادونم سر و صدا راه انداخت بیدارش کرد جایی که برا آیلا پهن کرده بودم بهم زد شلوار منو خیس کرد پاهای آیلا رو می‌گرفت میکشید رو زمین سر شیشه رو رو فرش میکشید کثیف کرد لباساشو درآورده بود نمیپوشید از آب سرد کن آب یخ میخورد مامانمو اذیت میکرد منم دستام خیس بود همچین زدنش یه دونه 😂😂😂دوباره هم نمی‌دونم چیکار کرد محکم زدمش دیگه آروم شد بچه پرو یه هفته مهد نرفته میومد خونه مامانم خیلی روش زیاد شده هزار بار گفتم غلط کردم اومدم اینجا 🤕🤕🤕