۱۵ پاسخ

مامان آیهان جان ان شالله بلا دوره ...
حتمن عقیقه کن..حرف مادرشوهر عفریته گوش نکن و خوبه که شوهرتون جوابش داده...
مادرشوهر بد ...بد هست هیچوقت هم خوب نمیشه.سعی کن دیگه یجورایی جواب بدی همون لحظه.

اصلا نباید این تصمیماتو جلو اونا بیان کرد منم میخاسم بچمو عقیقه کنم زودتر گوسفند خرید خودش کشت نفهمیدیم گوشتش کجا رف گف دادم ب نیازمند دیگ عقیقه نکنین شوهرمم گف باشه

سلام عزیزم هر روز براش اول صبح صدقه بذار بلایای بد ازش دور بشه

عقیقه کن قربونی ساده نکن بده به آدمی که کارش این عقیقه کن تمام بلاها از بچه به دور میشه اگه خواستی بگو برات توصیح بدم

الهی بگردم سفرو زهرمارتون کرده که

بجای گوسفند خروس قربونی کن چه اشکال داره

عجب مادرشوهری داری😂خدا نصیب نکنه

مثل مادر شوهرمن کرمی لعنتی

جوابشو میدادی میگفتی بخاطر بی فکری و خود خواهی شما بچم مریض شد بعدم حتماً براش قربونی کن عقیقه بچت کردی؟

چ حوصله ای داری میشینی تا نظر بده
ب شخصه خودم قبلا هیچی نمیگفتم نظراتشون تا جایی رسید ک حتی سنگ توالت خونم هم اونا انتخاب کردن بعد توقع شون بالا رفت زیااااااد
بنظرم رو نده
همون موقع ک گفت باید میگفتی وا چ ربطی داره چی از سلامتی بچم مهم تر تازه من خواستم بگم دوتا گوسفند بکشیم

حرف بدی نزده گفته جای قربانی میتونید خرج دیگه‌ای کنید. در ضمن در شان حاج‌خانم‌ها نیست که با این ادبیاتی که شما دارید صحبت می‌کنید صحبت کنند😉
البته پسرت مریضه، خسته‌ای حق داری ناراحت باشی

حرف بدی ک نزده ولی کلا اگ مادرشوهرا اگ دخالت نکنن حرف نزنن فکر میکنن لالم قربونی کردن خیلی خوبی بلا از بچه دور میشه ولی اگ هزینشو داری سختت نیس انجام بده

عزیزم اونم حرف بدی نگفته
ولی قربانی کنینن

میگه برای بچه خرج کن حرف بدی نمیزنه الان شما حساسی ولش کن

عزیزم قربانی کردن خوبه رفع بلا اگه واقعا شوهرت داره هزینش قربانی کن

سوال های مرتبط

مامان پنبه مامان پنبه ۴ سالگی
سلام خانمای گل بیاین براتون درد دل کنم در قالب یه داستان یعنی داستان زایمانم که یکم طولانی من برای زایمانم دو روز از شنبه صبح که رفتم بیمارستان تا یک شنبه شب درد کشیدم آب دور بچه کم بود دردم تو شکمم نبود تو کلیه هام بود دهانه رحمم با کلی دارو و آمپول فشار دوسانت کلا باز شد بیمارستان صدوقی بودم و پرستاران مدام معاینه میکردن افتضاح دکترمم علامه بود که خدا ازش نگذره که جون بچه و مادر براش مهم نیس اصلا به شکمم یه دستگاهی وصل کردن مال قلب بچه یهو دستگاه صدای بوق میداد انکار قلب بچه وایمیستاد یه امپولایی تو رگم میزدم انکار رگامو باد میکرد خیلی درد داشت برا بچم گریه میکردم برا دردا خودم گریه میکردم و دکتر ...می‌گفت حتما طبیعی حتی نیمددبالاسزم اصلا .....دیگه ساعت یازده شب از درد زیاد از ضربان قلب بچم از اینکه فقط میلرزیدم و حالامیکم واقعا لرز مرگ بود بخدا از همه جا قطع امید کردم حتی پرستاران هم دلشون برام می‌سوخت بعدساعت یازده شب با کلی ناامیدی و درد گفتم بلند بلند مامان اگه میخای به دنیا بیای برا خودت تلاش کن اگه نمیخای بیای توروخدا جفتمونو راحت کن من سختم و بخدا من اینو گفتم چند لحظه بعد یه دکتر یه فرشته من میگم اومده بود مریضشو کورتاژ کنه تا منو دید سریع بردم اتاق عمل و حتی نذاشت نامه سزریان امضا بشه من به حدی میلرزیدم که چهارتا پرستار گرفتنم تا دکتر بتونه آمپول بی حسی رو بزنه و بچمم تو کانال زایمان گیر کرده بود و کبود کبود بود از بی اکسیژنی ولی خدارو شکر گذاشتمش دستگاه خوب شد و عمم می‌گفت عمه بخدا اون لحظه که دکتر درو باز کرد اومد تو من انکار یه ملک یه فرشته پر نور دیدم اومد تو و می‌گفت پرستاران داشتن میگفتن قبلش که بچه دیگه فایده نداره بذار حداقل مادرو نجات بدیم
مامان ماکان 🧿💜 مامان ماکان 🧿💜 ۴ سالگی
مامانا خیای سردرگمم پسرم که پارک میره کسی میزنتش بهش میگم از خودت دفاع کن بزنش این که میزنه دیگه بزن بزن تموم نمیشه از طرفی چندبار پیش اومد کسی زدش این فقط نگاهش به من بود دفاع نکرد از خودش
وقتی هم میگم بزن توهم دیگه دست از زدن برنمیداره بعد میگم ماکان زدن بده دوباره میگم کسی زد بزنش انگار اینم گیج شده
اخه یبار وایسادنگاه کرد بچه چندتا زد تو سربچم منم دیدم بچم واکنش نداشت فقط به من گفت مامان با گریه بعد من به بچه گفتم خیلی کارت بدبود زدی مامانش اومد گفت خوب کرده زده حقش بوده سر راه سرسره وایساده باید میزده منم دعوام شد باهاش تو پارک بنظرشما چیکارکنم تو این مورد توپارک خیلی داستان پیش میاد مثلا یه بچه یهو بی دلیل شکم بچمو گازگرفت یه هلش میدن دستشو میکشن من همیشه بهش تذکر میدم اصلا نه کسیو هل بده نه بزنه نه لباس بکشه وقتی دیدم همه با بچم اینکارو میکنن اینم وایمیسه گریه میکنه منم دائم میگم بزن توهم حالا که داره میزنه دوباره میگم ن نزن زدن بده خل شدم
مامان آروین مامان آروین ۴ سالگی
شب بخیر بچه ها لطفاً راهنماییم کنید

پسرم دو سه روزی هست ک دوره ویروس اسهال استفراغ رو تموم کرده و خداروشکر خوب شده بعد داداش بزرگش ک از مدرسه اومد گلاب ب روتون اسهال بود من بهش دارو دادم خداروشکر رو ب راه شد ....حالا از اونور پسر برادر شوهرم هم زودتر از آروین مریض شده بود و بستری شد و تازه امروز مرخص شده بود اونم همین ویروس اسهال استفراغ رو گرفته بود حالا بچه اسهال استفراغش خوب شده فق الان بیحاله خوب غذا نمیخوره در واقع میل ب غذا ندارع بعد امشب برادر شوهرم زنگ زد کف ک نیومدی پیش بچه ک شاید بچه هارو دید اشتهاش یکم باز شه بخاطر بچه ها ی چیزی بگو بعد بهم گفت فردا حتما بیایی خونمون منم گفتم باشه نگفتم ک میترسم بیام بچه ها دوباره مریض شن الان بنظرتون چیکا کنم برم یا نه یا بپیچونم یا اگه برم امکانش هست دوباره بچه ها مریض شن الان من پسر بزرگم رو نمی‌دونم این ویروس رو گرفت یا نه اون اسهالش بابت چی بود البته دو هفته پیش پسرم از مدرسه اومد صداش گرفته بود گف سرم درد می‌کنه و تب شد و روز دوم یبار فق بالا آورد بع سرم زد دکتر خداروشکر خوب الان با این تفاسیر تکلیف من چیه