داشتم تو اشپزخونه دسر درست میکردم آهنگ با صدای بلند گذاشتم همزمان میرقصیدم و میخوندم دیدم پسرم داره با عشق خاصی نگام میکنه و میخنده و دستو پا میزنه برام
دلم طاقت نیاورد دوویدم اومدم سمتش بغلش کردم قربون صدقش میرفتم ک متوجه شدم داره سکسکه میکنه...
دلم لرزید یهو...یاد وقتی افتادم ک تو دلم بود و سکسکه میکرد.... یهو بغض گلومو گرفت و اشکام ریخت
محکم فشارش دادم ب خودم تا سکسکه رو کامل حس کنم و انگاری قلبم از بدنم درومده بیرون و من بغلش کرده باشم
دلتنگ وقتی تو دلم بود و شدم و فک کردم ب اینک وقتی بزرگه شه زنش ازم دورش میکنه دلم پر شد کلا😂😂معلومه ازون مادرشوهرا میشما🤣🤣🫢👌

بیچاره عروست هانیه
از الان دلم براش سوخت🤣

خیلی احساساتی شدم

منم دقیقا یاد زمانی افتادم که باردار بودی و شدیداااااا استرسی یعنی رسما سرویسمون میکردی اگه یه دقیقه دیر تکون میخورد😄😄😄😄

یعنی میرسه روزی ک منم ببینم بیرون داره سکسکه میکنه🥹😂

آخی

منم خیلی احساساتی میشم🥲

ولی متن تاپیکت خییلی قشنگ بود😔😔😔😔😔😭😭😢

ولی بیچاره عروست پدرشودرمیازی😂😂😂😂

و منی که با خوندن متن تو چشام اشکی سد

ای جااانم