زایمان طبیعی
پارت پنجم: بعد سجده موندن که ۴۰ دقیقه طول کشید آخرین دردی که حین سجده منو گرفت، سریع پرستارم اومد در همون حالت سجده معاینه‌م کرد و گفت هنوز همون ۴ سانتی. دیگه دردها هی زیااااادتر شدن وای دیروز چون تاریخ رندی داشت ۱۰ نفر تو صف بودن برای سزارین یعنی باور کنید بیمارستان به اون بزرگی ( نیکان غرب ) ینفرم برای طبیعی بجز من نبودن اونا بیرون اتاقی که من بودم آماده میشدن و میرفتن اتاق عمل اون ۱۰ نفر همه عمل شدن و من همچنان تا شب چهارشنبه فقط درد میکشیدم و دهانه رحمم بیشتر باز نمیشد. شب شد بالاخره و من گشنگی هم داشتم می‌مردم چون احتمال سزارین بود پرستارای قبلی گفتن چیزی جز سوپ نخورم ولی پرستار جدیدم که آخری بود گفت غذا بخور جون بگیری، پس چجوری سزارین اورژانسی پیش میاد عمل میکنن مادر که ناشتا نیست تو شرایط اضطراری آخ دستش درد نکنه منم شروع کردم به خوردن برام شام آوردن اولین بار که نخوردم ولی خود پرستاره رفت گفت دوباره برام غذای گرم آوردن و خوردم نفسم بالا اومد. دیگه اومد و قطره‌های آمپول فشار رو دو برابر کرد هی معاینه میکرد بین دردم که تحریک بشم و بیشتر باز بشه شاید دیروز نزدیک به ۳۰ بار تا شب معاینه شدم دیگه انقدر داد میزدم خدا رو صدا میزدم هر چی که فکر کنید میگفتم به غلط کردن افتاده بودم ولی چون آخرین بار دیگه بزور ۵ونیم تا ۶ سانت باز بودم نمیشد منو ببرن سزارین گیر کرده بودم توی ۶ سانت و انقدر درد داشتم استخونام داشت میترکید. دردهام قوی و منظم شده بود و میگفتن اگر ببریم سزارینت باید یکی بچه رو از پایین هل بده به سمت شکم و واقعا خطرناکه الآن بچه توی لگنته تحمل کن این چهار سانتو تموم بشه.

۳ پاسخ

من ۱۰ سانت باز شدم منو بردن سزارین چون بچه قلبش افت کرد ‌ .. منم رنگم مثل گچ سفید شد و بی حال شدم جوری که نمیتونستم حرف بزنم از بی حالی.. آخر سزارین شدم ...

وای واسه همین چیزا میگم درد بخیه قابل تحمل تر هست
باید قبل ایکه بیاد تو. کانل، ببینن روند باز شدن کمه و بگن سزارین
مادر طفلی جونی براش نمیمونه

وای خدای من چه سخت🥹😥

سوال های مرتبط

مامان آوا قشنگم مامان آوا قشنگم ۲ ماهگی
تجربه زایمانم که درد طبیعی کشیدم و در اخر سزارین شدم
سلام من ۳۴هفته بودم شب رفتیم بیرون و من با دختر خاله هام بلند شدم رقصیدم بعد شب خیلی سرد بود لباس گرم هم تنم نکردم و تا ساعت ۳صبح بیرون بودیم و من همون شب داستانم شروع شد شب که میخواستیم برگردیم من از درد واژن نمیتونستم توی ماشین بشینم از اون شب هی درد داشتم و نمیتونستم راه برم کل ۳۴ هفته هر شب از درد به خودم پیچیدم هی میرفتم بیمارستان میگفتن انقباض نیست درد داری عزیزم باید تحمل کنی بعد چند روز من حس کردم یک دفع شورتم خیس شد بعد دیگه اون روز پیام دادم به دکترم گفت گفت بیا پیش من ۳۴هفته ۵روز داشتم رفتم پیش دکتر دکترم گفت زود برو بیمارستان شاید کیسه ابت باشه رفتم بیمارستان گفتن کیسه ابت نیست همه چی اوکی بود تا اینکه فشارم رو گرفت گفت ۱۵روی ۹هستش باید بستری بشی چون یک زایمان توی ۳۶هفته داشتم بخاطر فشار بالا پسر اول زود دنیا اومد بعد منو بستری کردن اون شب تا ۳۵هفته ۳روز شدم میخواستن مرخصی کنن که اومدن دوباره فشارم رو چک کنن که مرخصمم کنن بعد یک دفعه دکتر گفت فشارت خیلی رفته بالا سریع برو زایشگاه رفتم توی زایشگاه تا شب بودم بهم هی قرص دادن خوردم ساعت ۴بود یکی از ماما ها اومد منو نگاه کرد گفت چهار سانت شدی زود به ماما همراهت بگو بیاد من به ماما همراهم زنگ زدم اومد و هی میومدن منو چک میکردن وای چه دردی داشت تا ساعت ۱۱ماما همراه گفت بیاین چک کنین بعد دوباره که چک کردن دیدین دهانه رحمم همون چهار سانته با همون دردی که هی میگرفت ول میکرد دیگه دکتر اومد گفت باز نمیشه دهانه رحمش چهار سانت بیشتر باز نشده برای بچه خطرناکه ببرینش سزارین بچه اولشم باید سزارین میشده و اون شب منو سزارین کردن
مامان ویهان* مامان ویهان* روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی
پارت سه: خلاصه آخرین پرستار شیفتی که اومد برام شد فرشته نجات، تا قبلش من و همسرم میگفتیم واقعا اگر طبیعی نمیشه منو ببرن سزارین برای اینکه امکان داشت هر لحظه منو ببرن اتاق عمل مجبور بودم توی غذا خوردن مراعات کنم فقط سوپ میخوردم یه روز قبل زایمان هم غذای سبک خورده بودم و شب قبل بستری هم سوپ خورده بودم واقعا توانم همونجا داشت تموم میشد دکترم که رفت منم تغییری نکرده بودم تصمیم گرفتم خبر بدم به دکترم که شب بیاد و منو ببره سزارین. آخرین پرستاره که اومد باهام صحبت کرد و کلی تغییر توی وضعیت من ایجاد کرد. اول اینکه قطره‌های آمپول فشارو زیاد کرد، خداروشکر کار بلد بود جوری انجامش داد که ضربان بچه افت یا شدت نگرفت.بهم گفت تا نیفتادی توی فاز فعال حق نداری ورزش کنی، چون خسته میشی و هیچ قوتی برای زور زدن و درد کشیدن نمی‌مونه برات. ناخنش معمولی بود و واقعا معاینه که میکردن یعنی من خداروشکر میکردم چون دردی نداشت. من ولی چون میدیدم خیلی تغییر نکردم دیگه پشیمون شدم از طبیعی بهش گفتم به دکترم بگو بیاد منو ببره سزارین کنه. بنده خدا برام حرف توضیح داد گفت ببین تا اینجا با دو تا پرستار و ماما جلو رفتی و تغییری نکردی اینبارم با من بیا اگر تغییری نکردی برو سزارین شو. منم گفتم باشه. دیگه با اونکه شروع کردم ساعت ۷ غروب بود دردها اومدن سراغم دردهای ریز و بعدش دردهای بزرگ. من از نیم فینگر شدم دو سانت. ولیییی تا ۱۰ شب همچنان همین بودم کیسه آبمو به توصیه دکترم زدن خیلی دردناک نبود یه آب گرمی ازم ریخت و بعدش دردم زیادتر شد. یکم بعد اون شدم ۴ سانت. دردها هی بیشتر میشدن. و واقعا کم‌کم بی‌قرار میشدم.
مامان ویهان* مامان ویهان* روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی
پارت ششم: یعنی تمام پرسنل میومدن بالا سرم تمام خدماتی‌ها دلشون برام سوخته بود و همسرم دیگه طاقت نداشت منو ببینه داد زد گفت ببرینش سزارین هر چی شد به رضایت خودم که پرستار و دکتر گفتن خطرناکه نمیشه ببریم باید تحمل کنه این ۴ سانتو تموم میشه. همسرم دیگه داشت به گریه میفتاد حالش بد شد و رفت بیرون من دیگه نمیدونستم چیکار کنم فقط هر یک دقیقه که درد میومد سراغم داد میزدمااااا انقدر داد زده بودم صدام گرفته بود و گلوم میسوخت. دیگه چشمتون روز بد نبینه من از ۹ صبح بستری شدم تااااااا طرفای صبح پنجشنبه ساعت ۵ دکترم دوباره اومد بیمارستان. من دو بار رفتم توی وان اولین باری که رفتم عملا هیچ کاری نمیتونستم بکنم و فقط درد میکشیدم. یکم برام بهتر بود ولی اونجا چون ۶ سانت بودم بااااید یکم حرکت میزدم سر بچه میومد پایین تر که نمیتونستم یک ساعت تو وان موندم بعدش اومدم بیرون سر گیجه گرفتم سرم زدن دو تا سرم بهم وصل بود دیگه دکترم اینجا بالاسرم بود منتش کردم تو روخدا یچیزی بزنید دردم آروم بشه دیگه شیاف گذاشتن برام و توی سرم مخدر ریختن من منگ شدم بین درد خواب میرفتم و چشمام باز نمیشد. پرستارم گفت اینطوری پیش بری سه روز باید درد بکشی مسکن نخواه تحمل کن تموم بشه. من نمیتونستم دیگه اجازه نمیدادم معاینه کنن دیگه حس میکردم دارم می‌میرم و فقط نگران بچه بودم که اذیت نشه آخه خودم توی عذاب بودم پرستارم تقریبا همسن خودم بود دیگه انقدر بیچاره با من راه میومد من همه چی بهش میگفتم دیگه نزدیک بود بزن بزن کنیم😂 با اینکه از دکترمم برام بهتر بود.
مامان 🩷👧🏻ronisa مامان 🩷👧🏻ronisa ۷ ماهگی
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید
مامان 💙دوتا گل پسر💙 مامان 💙دوتا گل پسر💙 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی

پارت چهارم

دیگه اومدن معاینه کردن گفتن سه سانت باز شدی اخ که درد داشت بلند شدم یکم ورزش مردم اسکات میزدم دردم میگرفت حالت رقص کمر میرفتم از بس درد داشتم عرق سرد کردم و همینجوری پشت سر هم درد تو پنج دقیقه شده بود دوتا یکم پیادع روی و رفتم دستشویی روی توالت فرنگی ابگرم رو گرفتم روی شکمم تا ۱۰ دقیقه دردم بهتر شد بلند که شدم یهو احساس مدفوع و فشار داشتم به پرستارا گفتم همه دویدن و اومدن و معاینه کردن دیدن ۵ سانت باز شده بعدش بهشون گفتم دیگه نمیتونم تحمل کنم معاینه تحریکی کنین و معاینه تحریکی کرد منم از درد داشتم میمردم هی داد میزدم هی نفس عمیق میکشیدم و بلند شدم روز تخت حالت سجده رفتم لگنم رو تکون میدادم که زود تر زایمان کنم یهو دیگه سرم گیج رفت و چون قند داشتم قندم افتاده بود و احساس سرما تو پاهام و دستام داشتم که دیگه یه چیزی خوردم. و دیگه حالت مدفوع زیاد شد مادر دیگه نمیتونستم تحمل کنم اومدن معاینه کردن گفتن ۸ سانت باز شدی و ویلچر اوردن
مامان بردیا مامان بردیا ۵ ماهگی
پارت ،2دیگه هیچی معاینه کرد گفت یک سانت باز شده من درد نداشتم دیگه تا وقتی کارامو انجام داد کاغذ بازی اینا شد همون 2دیگه باز معاینه کرد گفت بریم زایشگاه باهمون یک سانت دیگه مادرم رفت تو استراحت گاه منم باماماخودم رفتم تو زایشگاه شانس خودم مامام همون شب شیفت بیمارستان بود دیگه هیچی رفتیم تو زایشگاه من رفتم تو اتاق مامامم رفت گفت تا 4 سانت باز بشه میام رفت بیرون اتاق ولی همونجا بود دیگه یه ماما دیگی اومد سرمو وصل کرد قلب بچه رو ازاون چیزا گذاشت که همجوری بزنه دیگه رفت من همجوری که دراز کشیده بودم هی درد داشتم کم دیگه تا ساعت 3ونیم بعد اومد دوباره معاینه کرد گفت شدی 3 سانت گفت رحمت خیلی خوبه نرم عالی دیگه رفت شد ساعت 4,20دقیقه اومد یه سرم زد گفت توش داروی آمپول فشار چون کیسه آب پاره باید زودتر زایمان کنی دیگه دیگه رفت من موندم با آمپول فشاردیگه کم کم هی درد می‌آمد فقط شکم سفت میشد کمرم درد میکرد تو کشام اینا فشار می‌آمد دیگه مامام اومد معاینه کرد گفت شدی 4 سانت دیگه بود نرفت دیگه منم هی دردا زیاد میشد تا ساعت 6
مامان نفس🐣🩷 مامان نفس🐣🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی (پارت۳)
❌❌❌❌❌❌
دردم از بین رفته بود تقریبا که برام توپ اوردن که بشینم روش و حرکات اسکات و نرمش انجام بدم برای کامل باز شدن دهانه رحمم ،ساعت نزدیک ۶بعدظهر شد که دردم دوباره شروع شد ولی اینسری بخاطر این بود که بچه داشت میومد تو لگن برای زایمان
خیلی خیلی درد داشتم و دوباره حرکات سجده ای ماما گفت بزنم که خیلی درد داشت ،دردام اینقدر زیاد بود که دوباره اپیدورال یه دوز تزریق کردن ولی اونقدر تاثیری نداشت ،ماما خودش گفت اپیدورال بزنیم درد باز شدن دهانه رحم رو متوجه نمیشی ولی درد اینکه بچه میاد تو لگن رو متوجه میشی
هر وقت ماما معاینه میکرد اصلا درد رو بخاطر اپیدورال متوجه نمیشدم
میزدم ولی تاثیری نداشت که ماما گفت جوری باید زور بزنم که مدفوع بیاد،منم همون حین واقعا احساس مدفوع داشتم ،که اینقدر زور زدم و واقعا گلاب به روتون مدفوع اومد که سریع بلند شدم رفتم سرویس و وفتی اومدم بیرون دکترم رسید اومد وضعیتمو دید و گفت امادس بریم برای زایمان
مامان علی جــ❤ــانم مامان علی جــ❤ــانم ۶ ماهگی
#پارت ۲
#زایمان طبیعی
ایپدورال که زدم حدود ۵ سانت بود دهانه رحمم، و به طرز عجیبی تا ۹ سانت دیگه هیچی دردی نداشتم، خیلی خوشحال بودم که بدون درد نهایتا حدود یکی دوساعت بعد زایمان میکنم ولی نگو تقدیر برای من طوری دیگه رقم میخوره، وقتی ۱۰ سانت شدم تقریبا داشت اثر بیحسی میرفت و ماماها ازم میخواستن زور بزنم هر چی زور میزدم نمیشد دیگه واقعا حالم بد شد و هیچ انرژی برام باقی نمونده و من از حال میرفتم زمانی که دکتر معاینه کرد گفت بچه سرش نمیاد وارد کانال بشه، موهاشو میدین ولی سرش کرول نمیشد، و ماما و دکترم وقتی معاینه میکردن سری تکون میدادن و میگفتن نمیشه و من حالم بدتر میشد تا بعد ۲ ساعت زور زدن دکتر تصمیم گرفت ببرنم اتا عمل سزارین کنن، من شروع کردم جیغ زدن که من درد طبیعی را تحمل میکنم ولی سزارین نمیشم، نمی تونم دوتا درد تحمل کنم و فقط قصدم اینه زایمان طبیعی داشته باشم ولی دکتر با من صحبت کرد که موافقت کنم، بعد کلی گریه من و فرستادن اتاق عمل....
مامان آوین🎀💖 مامان آوین🎀💖 ۲ ماهگی
تجربه من از زایمان
من قبل اینکه زایمان کنم خیلی دوس داشتم طبیعی زایمان کنم سونو ۳۲ هفته رفتم گفت بچه سفالیکه دیگه سونو نرفتم مامای خصوصی گرفتم بهم ورزش داد و گفت پیاده روی کنم و اینکه دیگه لازم نیست برم پیش دکتر خودش منو معاینه کرد یه بار گفت لگنت خوبه بار دوم گفت بد نیس که کاش میرفتم دکتر هم معاینه می‌کرد سونو هم کاش ۳۷ هفته میرفتم من ورزش ها رو بعضی روزا انجام می‌دادم دیگه وقتی همه کارام رو انجام دادم روز بعد با ورزش و پله نوردی کیسه آبم باز شد رفتم زایشگاه اونجا معاینه کردن گفتن ۱ سانت بازه که مامای خودم آخرین بار گفته بود ۳ سانت بازه زنگ زدم بهش گفتم اونم با پرستارا صحبت کرد قرار شد ۴سانت که باز شد بیاد خلاصه منو بردن لیبر یه ماما اومد منو معاینه کرد هنوز درد نداشتم گفت اگه تا ساعت۱۲ دردات شروع نشن آمپول فشار میزنن دیگه ورزش بهم داد انجام دادم ساعت ۱۰ یا ۱۱ بود آمپول فشار زدن ساعت ۱۲ بود معاینه کردن ۴ سانت باز شده بودم زنگ زدن ماما اومد منم چون آمپول فشار زده بودن دردام شروع شده بود خیلی شدید بودن جوری که نم میتونستم بشینم نه ورزش کنم خلاصه ماما اومد معاینه کرد که من تازه اونجا فهمیدم معاینه چیه😑با هر سختی بود معاینه شدم چند بار ورزش هم خیلی سخت بود انجام دادنش که اونجا پشیمون شدم از انتخاب طبیعی کاش رفته بودم سزارین خیلی بهم گفته بودن نرو طبیعی پشیمون میشی گوش نکردم خلاصه بعد کلی درد کشیدن و معاینه شدن فول شدم که آخر معاینه کردن من چون بچه بجای سرش صورتش تو کانال بود دکتر کشیک اومد منو اورژانسی سزارین کرد اینطور من هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین شدم ولی اگه برمیگشتم عقب اصلا زیر بار زایمان طبیعی نمی‌رفتم خیلی سخته
مامان کایرا مامان کایرا ۱ ماهگی

زایمان طبیعی پارت دو✅️
آماده شدم رفتم زایشگاه و دکتر خودمم اونجا بود و معاینه کرد همون دو سانت بودم اما چون دردهام شروع شده بود بهم گفت بستریت میکنم اما زایمانت برای فردا میفته و ساعت ۵ و ربع بستری شدم ، برام سنتو(آمپول فشار) زدن و با اون دردهای من بیشتر شد و شدت گرفت تقریبا تا ساعت ۹ و نیم درد رو تحمل میکردم و آروم ناله میکردم و تو این مدت همش توی دستشویی بودم اصلا نمیتونستم دراز بکشم و بشینم و فقط ادرار داشتم و بعد که یکم صدام بالاتر رفت ماما اومد و معاینه کرد گفت ۴. ۵ سانتی و زنگ زدن به ماما همراهم ، که ساعت ۱۰ اومد و اونجا دوباره معاینه کرد ۶ ، ۷ سانت بودم و تو این مدت همش روی تخت بودم یا سرویس و نمیتونستم ورزش کنم ماماهمراهم هم فقط نقاط فشاری رو کار کرد و بهم میگفت چطور نفس بکشم ، و همون موقع ها من حس زور بهم دست می‌داد که بعد اومدن و کیسه آبم رو پاره کردن فکر کنم اونجا ۸ سانت بودم ، بیشتر دردهام زیر ۵ سانت بود و تحملش خیلی برام سخت بود اما بعد از اون درد میگرفت و ول میکرد که اونجا با تنفس رد میکردم تند تند نفس میکشیدم و موقع انقباض هم زور میزدم