زایمان طبیعی
پارت سه: خلاصه آخرین پرستار شیفتی که اومد برام شد فرشته نجات، تا قبلش من و همسرم میگفتیم واقعا اگر طبیعی نمیشه منو ببرن سزارین برای اینکه امکان داشت هر لحظه منو ببرن اتاق عمل مجبور بودم توی غذا خوردن مراعات کنم فقط سوپ میخوردم یه روز قبل زایمان هم غذای سبک خورده بودم و شب قبل بستری هم سوپ خورده بودم واقعا توانم همونجا داشت تموم میشد دکترم که رفت منم تغییری نکرده بودم تصمیم گرفتم خبر بدم به دکترم که شب بیاد و منو ببره سزارین. آخرین پرستاره که اومد باهام صحبت کرد و کلی تغییر توی وضعیت من ایجاد کرد. اول اینکه قطره‌های آمپول فشارو زیاد کرد، خداروشکر کار بلد بود جوری انجامش داد که ضربان بچه افت یا شدت نگرفت.بهم گفت تا نیفتادی توی فاز فعال حق نداری ورزش کنی، چون خسته میشی و هیچ قوتی برای زور زدن و درد کشیدن نمی‌مونه برات. ناخنش معمولی بود و واقعا معاینه که میکردن یعنی من خداروشکر میکردم چون دردی نداشت. من ولی چون میدیدم خیلی تغییر نکردم دیگه پشیمون شدم از طبیعی بهش گفتم به دکترم بگو بیاد منو ببره سزارین کنه. بنده خدا برام حرف توضیح داد گفت ببین تا اینجا با دو تا پرستار و ماما جلو رفتی و تغییری نکردی اینبارم با من بیا اگر تغییری نکردی برو سزارین شو. منم گفتم باشه. دیگه با اونکه شروع کردم ساعت ۷ غروب بود دردها اومدن سراغم دردهای ریز و بعدش دردهای بزرگ. من از نیم فینگر شدم دو سانت. ولیییی تا ۱۰ شب همچنان همین بودم کیسه آبمو به توصیه دکترم زدن خیلی دردناک نبود یه آب گرمی ازم ریخت و بعدش دردم زیادتر شد. یکم بعد اون شدم ۴ سانت. دردها هی بیشتر میشدن. و واقعا کم‌کم بی‌قرار میشدم.

۳ پاسخ

واقعا خدا قوت زایمان سختی داشتید.

وای خواهری من درکت میکنم انگار زنبور این موقع درد میومد ادم رو نیش میزد
درد ها ی طبیعی فقط همین موقع هست تمام

منم بدون درد بستری شدم ولی از بدو ورود کیسه آب زدن یک ساعت بعدش دردم شدید شد

سوال های مرتبط

مامان ویهان* مامان ویهان* روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی
پارت دو:
بیمارستان تا کارامونو کردیم و پرونده تشکیل دادن برام ساعت حدود ده و چهل دقیقه بود اومدن رضایت نامه از منو همسرم گرفتن که اگر یه وقت نشد برای سزارین وقت تلف نشه دیگه من هی معاینه میشدم آمپول فشار رو قطره قطره با سرم بهم زدن و هی این مقدار قطره رو زیاد میکردن. درد توی مانیتور باز نشون میداد ولی من باز درد آنچنانی نداشتم. دیگه پرستارای شیقت عوض میشدن دو تا پرستار عوض شدن و تا بعدازظهر نه تغییری توی روند دردام شد و نه بیشتر از نیم فینگر باز شدم. کلییییی معاینه میکردن دکترم دیگه ظهر رسید و تا ۵ غروب پیشم موند قطره‌های آمپول فشار که زیاد میشد سرعت ضربان قلب بچه بالا می‌رفت. برای همین مجبور بودن کمش کنن و کمش که میکردن روی من تاثیر نداشت خلاصه من از ۱۰ صبح توی اتاقم با توپ، با هر چی که فکر کنید ورزش میکردم هیچی توی وضعیتم تغییری پیدا نمیشد. خود پرستارا کلافه شده بودن و منم واقعا ورزشامو منظم میکردم هر کاری میگفتن میکردم باهاشون همکاری میکردم ولی نشد دیگه. دکترم دیگه رفت و منو سپرد به آخرین پرستار شیفت اون روز که از ۷ غروب اومد و قرار شد تا ۷ صبح بمونه. توی این مدت واقعاااا معاینه شدنه منو کلافه کرد. ولی چیزی که واقعیت داشت این بود که توی همه‌ی این روزها پنج نفر منو معاینه کردن و توشون دو نفر فقط کاشت ناخن نداشتن حتی دکتر خودمم ناخن کاشته بود، نمیدونم کسی بوده تجربه داشته باشه یا نه ولی تنها اونایی که بدون کاشت منو معاینه میکردن درد آنچنانی نداشت ولی بقیه جونمو گرفتن اون ناخن لامصبشون فرو میرفت تووووم و سوی چشممو میبرد.
مامان آوین🎀💖 مامان آوین🎀💖 ۲ ماهگی
تجربه من از زایمان
من قبل اینکه زایمان کنم خیلی دوس داشتم طبیعی زایمان کنم سونو ۳۲ هفته رفتم گفت بچه سفالیکه دیگه سونو نرفتم مامای خصوصی گرفتم بهم ورزش داد و گفت پیاده روی کنم و اینکه دیگه لازم نیست برم پیش دکتر خودش منو معاینه کرد یه بار گفت لگنت خوبه بار دوم گفت بد نیس که کاش میرفتم دکتر هم معاینه می‌کرد سونو هم کاش ۳۷ هفته میرفتم من ورزش ها رو بعضی روزا انجام می‌دادم دیگه وقتی همه کارام رو انجام دادم روز بعد با ورزش و پله نوردی کیسه آبم باز شد رفتم زایشگاه اونجا معاینه کردن گفتن ۱ سانت بازه که مامای خودم آخرین بار گفته بود ۳ سانت بازه زنگ زدم بهش گفتم اونم با پرستارا صحبت کرد قرار شد ۴سانت که باز شد بیاد خلاصه منو بردن لیبر یه ماما اومد منو معاینه کرد هنوز درد نداشتم گفت اگه تا ساعت۱۲ دردات شروع نشن آمپول فشار میزنن دیگه ورزش بهم داد انجام دادم ساعت ۱۰ یا ۱۱ بود آمپول فشار زدن ساعت ۱۲ بود معاینه کردن ۴ سانت باز شده بودم زنگ زدن ماما اومد منم چون آمپول فشار زده بودن دردام شروع شده بود خیلی شدید بودن جوری که نم میتونستم بشینم نه ورزش کنم خلاصه ماما اومد معاینه کرد که من تازه اونجا فهمیدم معاینه چیه😑با هر سختی بود معاینه شدم چند بار ورزش هم خیلی سخت بود انجام دادنش که اونجا پشیمون شدم از انتخاب طبیعی کاش رفته بودم سزارین خیلی بهم گفته بودن نرو طبیعی پشیمون میشی گوش نکردم خلاصه بعد کلی درد کشیدن و معاینه شدن فول شدم که آخر معاینه کردن من چون بچه بجای سرش صورتش تو کانال بود دکتر کشیک اومد منو اورژانسی سزارین کرد اینطور من هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین شدم ولی اگه برمیگشتم عقب اصلا زیر بار زایمان طبیعی نمی‌رفتم خیلی سخته
مامان آریان مامان آریان ۴ ماهگی
تجربه زایمان من 😊
بعدش ک کمی انقباض شروع شد مامانم حراسون خودشو به من رسوند بعد اون هم مامای همراهم اومد وقتی دیدمش روحیه م واقعا عوض شد چون خیلی ترسیده بودم من هیچی با خودم بیمارستان نبرده بودم ن مدارک ن ساک 😅 بعدش انقباض هام بیشتر شد .
با اینکه ۴ سانت بودم ولی بچه بالا بود و باید با ورزش میکردم تا زودتر زایمان کنم . توی اوج درد منو ماما ورزش هارو انجام دادیم که خیلی کمک کرد به ۶ سانت ک رسیدم بی حسی خواستم ولی معاینه م کردن گفتن بچه بالاست هنوز ن
ورزش ها رو بیشتر کردم چون دیگه طاقت دردو نداشتم دوباره معاینه شدم خداروشکر بچه اومده بود پایین ، بی حسیو ساعت ۱۰ به من تزریق کردن سریع ماما منو خوابوند گفت فول شدی زور بزن . با دو سه تا زور ساعت ۱۰ و بیست دقیقه زایمان کردم بچه رو روی شکمم گذاشتن انگار دنیا رو به من دادن😍🥰 از دو جهت هم بخیه خوردم . دیگه درد نداشتم . من اون بعدازظهر بدون درد بودم نمیدونستم تا ۱۰ شب زایمان میکنم و تموم میشه 😅 توی ۴ ساعت زایمان کردم😅🥰
مامان ویهان* مامان ویهان* روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی
پارت پنجم: بعد سجده موندن که ۴۰ دقیقه طول کشید آخرین دردی که حین سجده منو گرفت، سریع پرستارم اومد در همون حالت سجده معاینه‌م کرد و گفت هنوز همون ۴ سانتی. دیگه دردها هی زیااااادتر شدن وای دیروز چون تاریخ رندی داشت ۱۰ نفر تو صف بودن برای سزارین یعنی باور کنید بیمارستان به اون بزرگی ( نیکان غرب ) ینفرم برای طبیعی بجز من نبودن اونا بیرون اتاقی که من بودم آماده میشدن و میرفتن اتاق عمل اون ۱۰ نفر همه عمل شدن و من همچنان تا شب چهارشنبه فقط درد میکشیدم و دهانه رحمم بیشتر باز نمیشد. شب شد بالاخره و من گشنگی هم داشتم می‌مردم چون احتمال سزارین بود پرستارای قبلی گفتن چیزی جز سوپ نخورم ولی پرستار جدیدم که آخری بود گفت غذا بخور جون بگیری، پس چجوری سزارین اورژانسی پیش میاد عمل میکنن مادر که ناشتا نیست تو شرایط اضطراری آخ دستش درد نکنه منم شروع کردم به خوردن برام شام آوردن اولین بار که نخوردم ولی خود پرستاره رفت گفت دوباره برام غذای گرم آوردن و خوردم نفسم بالا اومد. دیگه اومد و قطره‌های آمپول فشار رو دو برابر کرد هی معاینه میکرد بین دردم که تحریک بشم و بیشتر باز بشه شاید دیروز نزدیک به ۳۰ بار تا شب معاینه شدم دیگه انقدر داد میزدم خدا رو صدا میزدم هر چی که فکر کنید میگفتم به غلط کردن افتاده بودم ولی چون آخرین بار دیگه بزور ۵ونیم تا ۶ سانت باز بودم نمیشد منو ببرن سزارین گیر کرده بودم توی ۶ سانت و انقدر درد داشتم استخونام داشت میترکید. دردهام قوی و منظم شده بود و میگفتن اگر ببریم سزارینت باید یکی بچه رو از پایین هل بده به سمت شکم و واقعا خطرناکه الآن بچه توی لگنته تحمل کن این چهار سانتو تموم بشه.
مامان آوا قشنگم مامان آوا قشنگم ۲ ماهگی
تجربه زایمانم که درد طبیعی کشیدم و در اخر سزارین شدم
سلام من ۳۴هفته بودم شب رفتیم بیرون و من با دختر خاله هام بلند شدم رقصیدم بعد شب خیلی سرد بود لباس گرم هم تنم نکردم و تا ساعت ۳صبح بیرون بودیم و من همون شب داستانم شروع شد شب که میخواستیم برگردیم من از درد واژن نمیتونستم توی ماشین بشینم از اون شب هی درد داشتم و نمیتونستم راه برم کل ۳۴ هفته هر شب از درد به خودم پیچیدم هی میرفتم بیمارستان میگفتن انقباض نیست درد داری عزیزم باید تحمل کنی بعد چند روز من حس کردم یک دفع شورتم خیس شد بعد دیگه اون روز پیام دادم به دکترم گفت گفت بیا پیش من ۳۴هفته ۵روز داشتم رفتم پیش دکتر دکترم گفت زود برو بیمارستان شاید کیسه ابت باشه رفتم بیمارستان گفتن کیسه ابت نیست همه چی اوکی بود تا اینکه فشارم رو گرفت گفت ۱۵روی ۹هستش باید بستری بشی چون یک زایمان توی ۳۶هفته داشتم بخاطر فشار بالا پسر اول زود دنیا اومد بعد منو بستری کردن اون شب تا ۳۵هفته ۳روز شدم میخواستن مرخصی کنن که اومدن دوباره فشارم رو چک کنن که مرخصمم کنن بعد یک دفعه دکتر گفت فشارت خیلی رفته بالا سریع برو زایشگاه رفتم توی زایشگاه تا شب بودم بهم هی قرص دادن خوردم ساعت ۴بود یکی از ماما ها اومد منو نگاه کرد گفت چهار سانت شدی زود به ماما همراهت بگو بیاد من به ماما همراهم زنگ زدم اومد و هی میومدن منو چک میکردن وای چه دردی داشت تا ساعت ۱۱ماما همراه گفت بیاین چک کنین بعد دوباره که چک کردن دیدین دهانه رحمم همون چهار سانته با همون دردی که هی میگرفت ول میکرد دیگه دکتر اومد گفت باز نمیشه دهانه رحمش چهار سانت بیشتر باز نشده برای بچه خطرناکه ببرینش سزارین بچه اولشم باید سزارین میشده و اون شب منو سزارین کردن
مامان علی جــ❤ــانم مامان علی جــ❤ــانم ۶ ماهگی
#پارت ۲
#زایمان طبیعی
ایپدورال که زدم حدود ۵ سانت بود دهانه رحمم، و به طرز عجیبی تا ۹ سانت دیگه هیچی دردی نداشتم، خیلی خوشحال بودم که بدون درد نهایتا حدود یکی دوساعت بعد زایمان میکنم ولی نگو تقدیر برای من طوری دیگه رقم میخوره، وقتی ۱۰ سانت شدم تقریبا داشت اثر بیحسی میرفت و ماماها ازم میخواستن زور بزنم هر چی زور میزدم نمیشد دیگه واقعا حالم بد شد و هیچ انرژی برام باقی نمونده و من از حال میرفتم زمانی که دکتر معاینه کرد گفت بچه سرش نمیاد وارد کانال بشه، موهاشو میدین ولی سرش کرول نمیشد، و ماما و دکترم وقتی معاینه میکردن سری تکون میدادن و میگفتن نمیشه و من حالم بدتر میشد تا بعد ۲ ساعت زور زدن دکتر تصمیم گرفت ببرنم اتا عمل سزارین کنن، من شروع کردم جیغ زدن که من درد طبیعی را تحمل میکنم ولی سزارین نمیشم، نمی تونم دوتا درد تحمل کنم و فقط قصدم اینه زایمان طبیعی داشته باشم ولی دکتر با من صحبت کرد که موافقت کنم، بعد کلی گریه من و فرستادن اتاق عمل....
مامان فندق مامان فندق ۷ ماهگی
سوال:تجربه زایمان طبیعی من :
۱۸ ام ۴۰ هفتم تکمیل میشد و دکترم گفت تا ۱۸ ام دردت نگرفت بیمارستان بستری میشی ۱۶ ام شبش پیاده روی طولانی کردم تند تند راه رفتم اومدم خونه رابطه و بعدش دوش آب گرم بعدش احساس کردم شکمم بیش از حد داره سفت میشه کمرم هم درد میگیره هر دفعه باهاش زیر شکمم هم احساس فشار داشتم گفتم احتمالا یبوست شدم یا مشکل روده هامه تا صبح همینجوری بود و من بیدار رو مبل درازکش بودم گفتم شدید شد برم بیمارستان خلاصه صبح ساعت ۹ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانتی و ان اس تی که گرفت هر پنج دقیقه درد زایمان دیده شد بعد یکساعت دوباره معاینه کرد شده بودم سه سانت بستری شدم دیگه دکتر فرصت داد تا شب خودم پیشرفت کنم نه با آمپول فشار منم درد خاصی نداشتم تا شب ساعت نه و نیم همون سه سانت بودم تا اینکه دکترم گفت آمپول فشار بزنید آمپول فشار زدن و کیسه آبم پاره کردن دردام داشت زیاد میشد و برام غیر قابل تحمل دیگه گفتم اپیدورال بزنن اپیدورال که زدن دردم گم شد و گیج شدم و دستگاه اکسیژن بهم وصل کردن و من تا ۶ و نیم صبح همینجوری گیج بودم و در حال خواب و بیدار شدن بودم و تا اینکه فول شدم و دکترم اومد و زایمان کردم اصلا دردی نفهمیدم موقع اومدن بچه چون بی حس بودم فقط اینکه شکمم فشار میدادن خیلی بد بود درد داشت و بخیه زدن رو هم اصلا نفهمیدم
ان شاءالله زایمان خوب قسمت همتون🤲
مامان نیهان🩷🎀 مامان نیهان🩷🎀 ۲ ماهگی
تجربه زایمان :
من ۳۹ هفته و ۳ روز زایمان کردم
کیسه آبم ساعت ۱۲ شب ترکید خودمو رسوندم بیمارستان وقتی معاینه شدم یک سانت بودم
منو بستری کردم ولی اصلا درد نداشتم خیلی ریلکس بودم فقط کیسه ایم پاره بود همین
زنگ زدم ماما همراهم آمد کارمو انجام داد منو برد تو یه اتاق بهم یک دوز سرم فشار زدن ک تا ساعت ۶ صبح باید آروم آروم میرفت
هر دوساعت معاینه شدم تا اینکه ساعت شد ۷ صبح و من همچنان بدون درد بودم
با سرم فشارم تا ۷ صبح همون یک سانت بودم و اصلا تکون نخورده بودم
تا اینکه سر پرستار ساعت ۷ صبح اومد و گفتش ک من معاینه اش میکنم وقتی معاینه کرد به زور میخواست دهانه رحممو باز کنه زنگ زد به دکترم دکترم گفتش به هیچ عنوان بهش دیگ سرم فشار نمیزنید و اذیتش نمی‌کنید
سر پرستار بدون هماهنگی دکترم ۲ دوز دیگ به سرمم اضافه کرد ساعت یه ربع به ۱۰ صبح بود بعد ۵ دقیقه دردای وحشتناک اومد سراغ یهو حالت تهوع و تاری دید هم گرفتم در عرض ۱۰ دقیقه به حالت وحشتناکی یه عذاب خیلی زیاد اومد سراغم بدنم به آمپول فشار واکنش نشون داده بود کف دستم و پاهام سیاه شده بود فشارم اومده بود پایین
یهو وقتی دکترم از اتاق عمل اومد پایین تو زایشگاه پیش من وقتی حال منو دید بدون هیچ درنگی بدون امضای شوهرم سریع منو انتقال داد اتاق عمل برای سزارین
یعنی آنقدری ک وضعیتم افتضاح بود
خلاصه ساعت ۱۱ صبح دخترم بدنیا اومد
شرایطم خیلی هاد بود خدا خیر بده دکترمو ک جونمو نجات داد
الانم حالم خیلی خوبه از بخیه هامم راضیم خیلی تمیز و مرتب
در آخر هم دکترم هم همسرم از اون سر پرستار شکایت کردن و حالشو گرفتن
اینم از تجربه زایمان من 🥲❤️
مامان 🩷👧🏻ronisa مامان 🩷👧🏻ronisa ۷ ماهگی
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید
مامان 🐣ارتین🐣 مامان 🐣ارتین🐣 ۶ ماهگی
تجربه از زایمانم من 2؟و3روز بودکه همش زعفران روغن کرچک هرچیزی که رحم و باز یا نرم کنه رو میخوردم ولی هیچ فرقی نداشت همش 3سانت بودم دیگه انقد اذیت میشدم رفتم به دکترم گفتم بیا تو 39هفته امپول فشار بزن بهم دارم اذیت میشم در این حین پشیمون بودم که چرا سزارین نرفتم میترسیدم به دکترم گفتم که من میخام سزارین شم گفت میتونم ببرم تبریز بچه رو بدنیا بیارم فقط باید 50بهم بدی منم که همسرم شرایطشو نداشت قبول نکردم دکترم گفت برو عصر ساعت 8بیا بستری شو واسه طبیعی منم عصر رفتم خیلی استرس داشتم میترسیدم دردم داشتم زیاد نبود رفتم که اتاق زایشگاه استرسام بیشتر شد ساعت 8دکترم اومد خودش کیسه ابمو زد من دردام زیاد شد 😁ولی من میگم زیاد میگفتن این دردا چیزی نیستن بعد نیم ساعت درد که از ته دلمم پشیمون بودم دکتر اومد گفت بچه مدفوع کرده تو شکمت من شوکه شدم نتونستم گریه هم کنم 🥲به دکترم التماس میکردم ببر عملم کن خلاصه که اومدن بهم گفتن که داری میری عمل خیلی خوشحال شدم رفتم اتاق عمل به خوشی پسرمو بغل گرفتم و واسه پسرم هیچی نشده بود و رفتم بیرون از خانواده شنیدم که دکترم دروغ گفته که بچه مدفوع کرده که منو ببر عمل چون میدونست که من از طبیعی میترسم ولی واقعا هیچ وقت این خوبی یادم نمیره 🥲