۱۲ پاسخ

منم اوضاعم دقیقا مثل خودته، ولی بعد نهار کوچیکه رو میخوابونم درسای بزرگه رو بهش میگم، خیلی وقتام که کلاس داره به غروب کشیده میشه و قیامت به پا میشه😅 ولی خب روتینش همونه که اونو میخوابونم تا یه کارای این یکی برسم

واسه كوجيكه هم وسايل بهر مثل مداد و دفتر و رنك انگشتي اينا بصورت نمادين بااونم مار كن دوتاشو باهم بنشون جلوت بگو ببينم كي سريع تر نقاشي ميكشه و اينا بعد از ظهراهم اكر ديدي هوابش ميادو مقاومت ميكنه خودتونو بزنيد به خواب اونم بخابونش بعد بلند شيد

اختلافشون چقدره؟
چون به فکر پیش دبستانی نبودی
منم خیلی دوست داشتم‌ چهار سالگی دخترم یکی دیگ داشته باشم
شوهرم راضی نشد
و الان میگم چقدر خوبه نیاوردم
چون امسال دخترم پیش دبستانی میره
و من کمک ندارم

ی زیر انداز ضد آب بخر.بازی های مسی پلی به کوچیکه بده انجام بده مشغول اون پسر بزرگتو تو اتاقش بگو تکالیفشو انجام بده.شماهم همزمان به هر ۲تا سر بزن هر چنددقیقه.بازی های مسی پلی بچه هارو خوب جذب میکنه.مثل بازی با شن جادویی کف بازی ارد بازی ....

پسر من طفلک کلاس سومه دخترم همه کتاباشو خط خطی کرده و پاره کزده
کتابای سال گذشته رو میدیم دستش میگه الا و بلا اون دفتر و کتابی ک دست کارن هستش رو بدید بمن
جامدادی جدا و پر مداد رنگی و پاک کن داره همش درحال جویدن پاک کن و مداده یا داره مدادارو تراش میکنه
داداشش درس میخونه اینم الکی میره کنارش زیر لب زمزمه میکنه ک مثلا منم دارم میخونم
ولی موقع مشق نوشتن دیوونمون میکنه نمیذاره بشینه رو میز تحریرش با اینک خودشم میزوصندلی تحریر داره جدا
خیییییلی سخت میگذره خییییییییلی
ولی خیلی خوبه عشق میکنم بخدا دلم میخواد هیچوقت بزرگ نشن🥲🥹🤍

من نمیدونم کوچیکه چند سالشه اگر خیلی کوچیکه براش تاب پارچه ای بخر وقتایی ک کار دارین بزارش روی تاب آهنگ بچگونه بزار گوش بده
یا مثلن براش جدا دفتر و مداد اینا بگیر بزار جلوش خط خطی کنه
میدونی از الان سعی کن کنارتون باشه ب کارای درسش برسی براش عادی بشه
هی بگی نکن دست نزن دور شو حساس میشه
نهایت ب مداد پاکن دست میزنه عادی میشه براش

منم دست تنهام ب این تفاوت ک من سه تا بچه کوچیک دارم موقع ک کاردستی درست میکنم خون گریه میکنممممم

عزیزم همبازی ان شاء ا... از یکی دوسال بعد میشن ولی خب بچه ها تو هر سنی هم ک باشن، بازم چالش وجود داره و حتی دوقلوها هم ک هم سن هستن تو بچگی بازم باهم بحث و درگیری خواهند داشت!
این روزام میگذره میره و چند سال دیگه فقط چندتا خاطره ازشون تو ذهنتون می مونه و هر دوشون آروم تر میشن، شما لطفا کمتر ب خودت سخت بگیر و اجازه بده تا جایی ک باهم درگیر نشدن خودشون چالش هاشونو حل کنن، واقعا وقتی بزرگ میشن آدم حسرت این روزای بچگی شونو می‌خوره ک دیگه برنمی گرده!

تفاوت سنیشون زیاده .همبازی نمیشن که .

تن وبدنم لرزیدسال بعدمن میخوام چکارکنم

اصلا این قضیه همبازی شدنو از تنهایی در اومدن حماقت محضه منم درگیرشم

عزیز چقد اختلاف سنی دارن

سوال های مرتبط

مامان شکوفه های سیب🌸 مامان شکوفه های سیب🌸 ۵ سالگی
مامانهای که در جریان تاپیک قبلی م هستید ، من به معلم پسرم پیام دادم گفتم دکترش تشخیص اضطراب جدایی داده و حتی براش دارو نوشته و ویروس نبوده خداروشکر . معلم خیلی تعجب کرده بود و از دست دکتر عصبانی که اضطراب کجاست ...این بچه خیلی عالی شده نسبت قبل ، همکاری میکنه، داوطلب میشه، می‌خنده دوست پیدا کرده ،
میگه همه بچها تا یکماه دلتنگ میشن عادیه ولی اینکه بخوای بالا آوردنش رو ب اضطراب ربط بدی اصلا اینطور نیست چونکه چندتا از بچه‌ های کلاس خودشون و کلاس های دیگه بالا آوردن ....حتی میگه معلم ورزش شون هم حالت تهوع داشته و میگه اصلا نمی‌خواد بیای باهاش پسرت داره کم کم جا میوفته اونجا ....
حالا من نمی‌دونم چیکار کنمممم ....
از طرفی پسرم توی خونه میگه من مدرسه نمیرم دوست ندارم ولی اونجا همکاری می‌کنه وقتیکه برمیگرده خونه هم سرحاله .
بعد معلم شون میگه بچه ای ک اضطراب جدایی داره اصلا نمی‌مونه سرکلاس جیغ و گریه و ....
پسر من گریه نمیکنه ولی توی خودشه دلتنگ میشه
نمی‌دونم کدوم درسته
فقط خانوم شون گفت تا میتونی باهاش بازی کن وقت بذار براش ...
مامان حسین کیان مامان حسین کیان ۵ سالگی
سلام مامانای مهربون عصرتون بخیر خوبین حسین جانم ۶ سالشه دیروز که باپدرش رفته بود بیرون یه جا سوییچی خریده بود بعد امروز رفت توی بالکن دید بچه ها توی کوچه ان بازی میکنن گفت منم برم گفتم برو رفت گفت جا سویچیمم میبرم به دوستام نشون بدم گفتم ببر بعد که رفت منم از بالا داشتم نگاش میکردم دیدم جا سویجی دست پسر همسایه مون هست حالا نمیدونم خود پسرم داده یا پسره گرفتم بعد دیدم چند بار هی پسرم رفت نزدیکش که ازش بگیره پسر نداد هی برگشت عقب دوباره پسر اون وسیله ارزش نداره دوست دارم پسرم یاد بگیره بلد باشه وقتی وسیله ای رو که مال خودش به کسی داد دوباره بتونه بگیره و اینکه توی دوست یابی خیلی ضعیفه من سعی میکنم روزی دوساعت باهاش بازی کنم همسرم که اصلا باهاش بازی نمیکنه منم انتطاری ازش ندارم چون ۵صبح میره تا ۵ غروب فقط بلد بگه بیا بشین کارتون ببین یا گوشیشو بده دستش منم باهاش بازی می‌کنم واقعا سخته چون پسر کوچیکم هم سن اضطراب جداییشه همش گریه میکنه منم همش بغل میکنم که با پسر بزرگم بازی کنم و حسین اصلا با خودش بازی نمیکنه و خیل عصبیه زود قهر میکنه میگم حالا بازی ما تموم شد خودت بازی کن گریه میکنه و بشدت بد غذاست و انگار بترسه خجالت بکشه خیلی آروم حرف میزنه کسی نمیشنوه و بردمش باشگاه توی زمستون هوا سرد دو ماه بردم راهم هم دور بود پسر کوچیکم رو بغل میکردم می‌بردم اصلا تلاش نمی‌کرد هیچی یاد نگرفت