۶ پاسخ

یعنی خوشبحال اونایی ک بچه های مستقلی دارن،دخترمنم فقط توقع بازی داره اصلا تنها هیچ کار نمیکنه،بعضیا میبینم دوتا بچه رو دارن مدیریت میکنن ماهنوز درگیر بازی و خواب یدونه هستیم😮‍💨

بازم خوبه همه اینکارو هم میکنید پسرمنم همش میگه بازی منم واقعا نمیرسم فقط گاهی میتونم.پارک هم نمیبرم.خودشم همش میگه مامان بیا بازی 🙁😞

سلام وای مثل دخترمن .سه روز در هفته سه ساعت میره مهد ولی زیاد نمیتونم پارک ببرمش.الان که چند روزه خیلی سرد شده.دائما میگه بیا بازی و همش داره گریه میکنه که خوراکی بده و فلان چیز میخوام .تا ندم اینارو نق میزنه .واقعا دیگه از دستش کم آوردم

یه بازی رو باهاش شروع کن مثلا نقاشی آجر بازی یکم بازی کن بعد برو کاراتو بکن بعد اگه گفت دوباره بیا باهاش بازی کن باز ترکش کن بچه همینه من گاهی خونه ترکیده باهاش بازی میکنم تا ولم کنه البته الان دوتان بیشتر مشغول کوچیکم بزرگه فقط میگه حوصلم سر رفت

دقیقا مثل دخترمن فقط میگه یه دوست داشته باشم ازصب تاشب پیشم باشه منم موندم بهدا

پسره منم همین طوریه ولی همش با گوشی بازی می‌کنه بعضی وقتا هم توپ بازی باهاش بازی میکنم

سوال های مرتبط

مامان حسین کیان مامان حسین کیان ۵ سالگی
سلام مامانای مهربون عصرتون بخیر خوبین حسین جانم ۶ سالشه دیروز که باپدرش رفته بود بیرون یه جا سوییچی خریده بود بعد امروز رفت توی بالکن دید بچه ها توی کوچه ان بازی میکنن گفت منم برم گفتم برو رفت گفت جا سویچیمم میبرم به دوستام نشون بدم گفتم ببر بعد که رفت منم از بالا داشتم نگاش میکردم دیدم جا سویجی دست پسر همسایه مون هست حالا نمیدونم خود پسرم داده یا پسره گرفتم بعد دیدم چند بار هی پسرم رفت نزدیکش که ازش بگیره پسر نداد هی برگشت عقب دوباره پسر اون وسیله ارزش نداره دوست دارم پسرم یاد بگیره بلد باشه وقتی وسیله ای رو که مال خودش به کسی داد دوباره بتونه بگیره و اینکه توی دوست یابی خیلی ضعیفه من سعی میکنم روزی دوساعت باهاش بازی کنم همسرم که اصلا باهاش بازی نمیکنه منم انتطاری ازش ندارم چون ۵صبح میره تا ۵ غروب فقط بلد بگه بیا بشین کارتون ببین یا گوشیشو بده دستش منم باهاش بازی می‌کنم واقعا سخته چون پسر کوچیکم هم سن اضطراب جداییشه همش گریه میکنه منم همش بغل میکنم که با پسر بزرگم بازی کنم و حسین اصلا با خودش بازی نمیکنه و خیل عصبیه زود قهر میکنه میگم حالا بازی ما تموم شد خودت بازی کن گریه میکنه و بشدت بد غذاست و انگار بترسه خجالت بکشه خیلی آروم حرف میزنه کسی نمیشنوه و بردمش باشگاه توی زمستون هوا سرد دو ماه بردم راهم هم دور بود پسر کوچیکم رو بغل میکردم می‌بردم اصلا تلاش نمی‌کرد هیچی یاد نگرفت