۶ پاسخ

پسر منم اینجوریه امروز از دستش کلی حرص خوردم و خود زنی کردم،اونم فقط گریه میکرد،میگم یه لحظه صبر کن یه کار ضروری تو آشپزخونه انجام بدم بیام میشنه رو مبل هی میگه مامان بیا چرا نمیای انقدرررررررر میگه که امروز دیگه اعصابم خورد شد دیگه به سیم آخر زدم
حالا پسر من مهد میره
اینا اثرات تنها موندنه تو خونه است
بفرستش مهد بهتر میشه
خودتم کمتر باهاش بازی کن تایم مشخص کن

وااای من خداروشکر دختر همسایمون همسن دخترمه. زیر پامون میشینن. الین حوصلش سر میره یا این اونحاست یا نورا خونه ما. کلی سرگرم میشن باهم دست از سر من برمیدارع

دختر من قبلا خودش خیلی بازی میکرد تنهایی الان گیر میده من بیا بازی کنیم تا حدودی بازی میکنیم .پارک خانه بازی همه جا میبرمش هفته دو بار یا سه بار

منم دلم برای بچم خیلی میسوزه همش میگه مامانی بیا بازی کنیم

چند سالشه
دخترم منم همینه ولی عاشق بیرونه من وقت نمیکنم ببرمش

عروسکاش و میچینه دورش و بازی نمیکنه حتماااا من باید باهاش بازی کنم گاهی وقتا عصر ها اگ بخوام استراحت کنم و بخوابم به بهونه های الکی بیدارم میکنه گاهی دلم میخواد گریه کنم

تصویر

سوال های مرتبط

مامان حسین کیان مامان حسین کیان ۵ سالگی
سلام مامانای مهربون عصرتون بخیر خوبین حسین جانم ۶ سالشه دیروز که باپدرش رفته بود بیرون یه جا سوییچی خریده بود بعد امروز رفت توی بالکن دید بچه ها توی کوچه ان بازی میکنن گفت منم برم گفتم برو رفت گفت جا سویچیمم میبرم به دوستام نشون بدم گفتم ببر بعد که رفت منم از بالا داشتم نگاش میکردم دیدم جا سویجی دست پسر همسایه مون هست حالا نمیدونم خود پسرم داده یا پسره گرفتم بعد دیدم چند بار هی پسرم رفت نزدیکش که ازش بگیره پسر نداد هی برگشت عقب دوباره پسر اون وسیله ارزش نداره دوست دارم پسرم یاد بگیره بلد باشه وقتی وسیله ای رو که مال خودش به کسی داد دوباره بتونه بگیره و اینکه توی دوست یابی خیلی ضعیفه من سعی میکنم روزی دوساعت باهاش بازی کنم همسرم که اصلا باهاش بازی نمیکنه منم انتطاری ازش ندارم چون ۵صبح میره تا ۵ غروب فقط بلد بگه بیا بشین کارتون ببین یا گوشیشو بده دستش منم باهاش بازی می‌کنم واقعا سخته چون پسر کوچیکم هم سن اضطراب جداییشه همش گریه میکنه منم همش بغل میکنم که با پسر بزرگم بازی کنم و حسین اصلا با خودش بازی نمیکنه و خیل عصبیه زود قهر میکنه میگم حالا بازی ما تموم شد خودت بازی کن گریه میکنه و بشدت بد غذاست و انگار بترسه خجالت بکشه خیلی آروم حرف میزنه کسی نمیشنوه و بردمش باشگاه توی زمستون هوا سرد دو ماه بردم راهم هم دور بود پسر کوچیکم رو بغل میکردم می‌بردم اصلا تلاش نمی‌کرد هیچی یاد نگرفت