۹ پاسخ

خدا کمک کنع

بنظرم کلا نره کلاس خیلی بهتره تا با اسنپ اونم این سن ؟ برام خیلییییی دور از ذهنه

عزیزم ماشالله به این انرژی خداحفظت کنه واسه بچه هات و واقعاخسته نباشی.
وقتی میری سرکار پسر کوچیکتو کجا میزاری

عزیزم منم داغونم همینم دارم میمیرم از اعصابم هیچی نمونده جون تو تنم نیست شکل پیرزنا شدم پیر و خسته

با اسنپ تنهایی نفرست عزیز سرویس بگیر براش کلا ی نفر که مطمئن هست بره هم مهد هم کلاسای دیگه ببرتش وبیارتش

عزیزم من خسته شدم با خوندنش
واقعا مرحبا👌

به هیچ وجه با اسنپ نفرستش
اگه تونستی سرویس براش بگیر یا حداقل با تاکسی تلفنی بفرست بازم مطمئن تر از اسنپ هست

نه تنهایی نفرست

شغلت چیه عزیزم؟

سوال های مرتبط

مامان دردونه قلبم مامان دردونه قلبم ۵ سالگی
از صبح ساعت شش سرپا بودم هم بیرون کار می کنم هم خونه کار کردم الان شام کشیدم دخترم از اش خودش با قاشق خالی می کرد تو کاسه من که زیاد ریختی ریخت رو فرش منم قاطی کردم چند تا زدم رو پاش لباس تازه تنش کرده گفتم دم دستی نکن لباس هارو از الان بزار چندتا مهمانی بپوش بعد آخه اصلا مواظب نیس یا لاک میشه پاک نمیشه یا ماژیک می بینم کشیده وقتی حواسش نبوده یا خمیر بازی مالیده دو هفته نمیشه لباس نو میشه شبیه اشغال گفتم دربیار گوش نکرد منم چند تا زدم رو پاش و دعواش کردم موقع شام و نهار منو دیوونه می کنه یا پامیشه راه می‌ره یا می‌ره رو مبل تلویزیون می بینه خیلی بد غذا و بد عادت هرکار کردم درست نشده نگید ولشمن گرسنه باشه میاد اینم یه مدت امتحان کردم نیومد نخورد در حدی که یبوست می گرفت خیلی خسته میشم از عصبانیت دستام می لرزه آخرش هم یه روح هسته با یه عالمه عذاب وجدان ،خوش به حال مردا فارغ از همه فکر رفته حموم نمی دونم چه فکری داره تو سرش منم کارد بزنی خونم درنمیاد
مامان boys مامان boys ۵ سالگی
خدایا شکرت به قرآن نمی‌خوام ناشکری کنم فقط دارم روانی میشم خدایا کم آوردم خدایا خودت کمکم کن مردم به قرآن
این بچه از صبح که بیدار میشه یک ثانیه نمیخوابه یه ثانیه بلند شم گریه میکنم یه جوری که انگار مردم یک ساعتم نیام جوری گریه میکنه و قطع نمیکنه که از استرس میمیری اون از صبح نشستن در کنارش و تو بغلت بودن که کمرت دولا شدن به کنار نمیتونی هیچی کوفت کنی به کنار با این حالت باید شیر بدی به کنار کارای اون یکی بچه هست به کنار
مثلا عصر همسرم گفت میام میبرمت پیش بابا دوماهه بهشت زهرا نرفته بودم اوم حاضر شدنم با بدختی که مدام گریه واسه هر یه تکونم بعد نمیتونم اون یکی و حاضر کنم آخرشم به اون بدبخت میگم بیا شلوار یا جوراب ببر بابات یا خودت پات کن گریه میکنه میگه میخوام تو حاضرم کنی رفتیم اونجا برگشتیم شوهرم رفت سرکار گذاشتمش رو تخت لباسم در آرم خودش کشت هول هولی در اوردم دستشویی رفتم لباس اون یکی در اوردم اونو دستشویی بردم این همچنان هوار میزنه بغلش کردم شیرم نمیخورد ۹۰ سییشیرخشک قاشق قاشق بهش دادم بازی کرده ریخته شکمش کار کرد شستم عوضش کردم لباساشو عوض کردم گذاشتم باز رو تخت گریه گریه دو سه تا لباسشو باید بادست میشستم هول هولکی شستم بعد برنج و بذارم هوار میزد گریه قطع نمیکنه پسرم کلی ادا در میاره میپره بالا پایین یه لحظه قطع نمیکنه فقط گریههههه بد و بدو رفتم بغلش کردم شیر دادم خدایا حتی نمیرسم این وسطا یه لقمه یه چیزی کوفت کنم جون داشته باشم اعصابم داغون بار روانی که روته همه کارات بدوبدو با استرس اولش بچه رو بغل میکنی میگی به بغلت احتیاج داره باید اینکا و کنی چرا باید بعدش اینجوری بشی بخدا دارم میمیرم جون ندارم اعصاب ندارم سه ماه و ۲۴ روزه منتظرم یه روز راحت بیاد 😭🥺
مامان مهرادگلی مامان مهرادگلی ۵ سالگی