پارت ۶

نصف شب شد و من از درد گریه میکردم ولی حاضر نبودم برم بیمارستان
میگفتم صبر میکنم هنوز
بازم مامانمو همسرمو فرستادم بخوابن و گفتم صداتون میزنم
تا ساعت ۸ صبح من نشستم روی توپ دردام هنوز منظم نبود
گاهی شش دقیقه گاهی چهار یا پنج دقیقه میشد
بین همین بازه میچرخید
حتی یکی دوبار هشت دقیقه هم شد
ولی شدتش خیلی زیاد بود و دیگه تحمل نداشتم
صداشون زدم و گفتم بریم بیمارستان دیگه تحمل ندارم ولی دیگه برنمیگردم خونه مگر با بچه اوناهم قبول کردن
من لحظه اخر یکبار دیگه رفتم زیر دوش اب داغ و اماده شدیم رفتیم ساعت ۹ بیمارستان بودم
اومدن باز ان اس تی گرفتن و سونو
دکتر شیفت اومد و گفت انقباضات خیلی عالیه معاینه کرد گفت پنج سانت انگارکل دنیا برا من بود اون موقع
زحمتام نتیجه داده بود و میخواستن بستریم کنن
من بستری شدم درخواست اپیدورال کردم
اجازه دادن یک نفر پیشم بمونه یا همسرم یا مادرم
منم همسرمو فرستادم دور کارای بیمارستان و مادرم پیشم موند
اومدن امپول فشار زدن دردام دیگه خیلی شدید بود ولی چون مدونستم موثره انگار روحیه گرفته بودم و برام قابل تحمل شده بود
یک ساعت گذشت تا دکتر بیهوشی اومد اپیدورال زد بهم و گفتن ممکنه دو ساعت زایمانتو طولانی تر کنه که من قبول کردم چون دیگه جونی برام نمونده بود سوند وصل کردن
دردام کمتر شد از ساعت ۹:۳۰ که بستری شدم تا ۳:۱۵ عصر چند بار اومدن معاینه کردن که هر بار یک یا یک و نیم سانت دهانه رحمم باز تر میشد تا زمانی که اومد گفت فول شدی و گفت اگر احساس زور داری زور بزن ب

۴ پاسخ

میگن تو زایمان طبیعی اصلا اپیدورال نزنین هم بعدن عوارض داره هم ضربان قلب بچه رو کم میکنه

واییییی چقد تجربه خوبیی

عزیزم از اپیدورال راضی بودین؟
یکم برام توضیح بدی

عزیزم چند هفته بودی

سوال های مرتبط

مامان ماهلین✨️❤️ مامان ماهلین✨️❤️ ۶ ماهگی
خب خانما تجربه زایمان طبیعیم رو میگم...
پریشب درد داشتم ۸ ۹ دقیقه یکبار می اومد ول میکرد ولی زیاد نبود گفتم حتما کاذبه دیگه صبحش خوب شدم عصری بازهم درد داشتم دیگه دیروز رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفت ۳ سانتی برو بیمارستان منم باور نمیکردم ساعت ۲ شب رفتم بیمارستات دو تا ماما گفتن دوسانت هم ب زوری😂😂دیگه رفتم خونه بخاطر معاینه تا خود صبح ۵ ۴ دقیقه یکبار درد داشتم و اصلا نخابیدم صبح امروز ساعت ۱۱ رفتم دردام شدید بود ولی بازهم ۲ سانت دیگه ماما دزدکی کیسه ابمو پاره کرد گفت پیش همکاران بگو خودش پاره شده بستری شدم از ساعت ۱۲ تا ۳.۵ ب زور شدم ۴ سانت دردام ی هویی می اومد شدید بود ولی چون میرفت و ول میکرد قابل تحمل بود زیاد زور نداشتم پیاده روی کنم ولی مدام رو پا بودم و خم میشدم لگنمو چرخش میدادم بعد نیم ساعت یه هویی گفتن فول شدی زور بزن و این مرحله برا من سخت بود یک ساعت تمام زور زدم گل ب روتون ۳ بار مدفوع کردم سر بچه کاملا مشخص بود ولی نمی اومد پایین بچه م دیگه دور از جونش داشت خفه میشد هی میخاستن بخیه نخورم ولی دیگه برش زدن و بچه اومد حالا من خندیدم گفتم آخیش تموم شد ولی جفت مونده بود پاکسازی رحمممم و کلا درد داشت بعدش هم مرحله زور زدن یکم درد داره واقعا ولی خب مجبوریم تحمل کنیم....
پارت بعدی بقیه شو میرارم
مامان نیکی✨️🐣 مامان نیکی✨️🐣 ۹ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی/پارت اول

من ۳۸ هفته و ۱ روز کیسه آبم یهو پاره شد ساعت ۹ شب بستری شدم با دهانه رحم ۱ سانت و بدون درد
همه ماماها و ماماهمراهم میگفتن تو تا یک روز دیگه(۲۴ساعت) هم زایمان نمیکنی چون نه درد داری نه دهانه رحمت باز شده
همون اول هم دکتر شیفت معاینه کرد لگن‌مو خیلی راضی بود گفت لگنت عالیه برا طبیعی
خلاصه بستری شدم اولش درد نداشتم ماماها میگفتن باید آمپول فشار بزنی تا دردات شروع بشه ولی بعد نیم ساعت دردام شروع شد در کمال تعجب هر ده دقیقه!در حد یک دقیقه درد داشتم
در عرض نیم ساعت دردام شد هر چهار/پنج دقیقه مامایی که امپول فشار آورد بزنه گفتم هر ۴ دقیقه درد دارم کلا منصرف شد آمپولو برگردوند.اینجا حدودا ساعت ۱ و ۲ شب بود
دیگه دردام همون ۴ دقیقه بود ولی هم شدتش بیشتر شده بود هم تایم بیشتری طول می‌کشید.دوباره معاینه شدم رسیده بودم به ۵ ۶سانت(کرک و پر کل بچه‌های شیفت ریخته بود)خیلی شدت دردام زیاد بود که درخواست بی‌دردی کردم ساعت ۳ شب
بی‌دردی از دست گرفتم و سرعت پیشرفتم بیشتر شد و تحمل دردام راحت‌تر
اینجا دیگه کم کم احساس فشار هم میکردم هرچی جلو رفتم درد نداشتم احساس فشارم بیشتر می‌شد ساعت یه ربع به چهار دوباره معاینه شدم و گفتن فولی!!!حالا هر وقت احساس فشار کردی زور بزن اگه خوب زور بزنی ده دقیقه‌ای بچه به دنیا میاد
و راس ساعت ۴ نی‌نی رو گذاشتن روی شکمم!
کلللل پروسه زایمان من از ۱سانت تا ۱۰ سانت ۷ساعت طول کشید چیزی حدود ۱۷ ساعت کمتر از اونی که همه انتظارشو داشتن :)))

پ.ن:تاپینگ بعدی راز موفقیت رو میگم!😁
مامان محمدحیدر مامان محمدحیدر روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
من ۴۰ هفته و ۵ روز بودم ولی هیچ طوری دردام شروع نشد دکترم گفت بیا تا معاینه کنم ببینم چطوری رفتم مطب معاینه کرد گفت دهانه رحمت بسته است و بیشتر از این هم نمیشه بمونی من گفتم میخوام طبیعی باشم گفت با آمپول فشار هم فک نکنم بتونی زایمان کنی سزارین میشی گفتم اشکال نداره من تلاشمو میکنم دیگه نامه داد گفت برو بیمارستان نوار قلب بگیر ببینم امشب بستری بشی یا فردا رفتم بیمارستان معاینه کردن و نوار قلب گرفتن گفتن امشب باید بستری شی ساعت شیش بود بستریم کردن تا کارمو کردن ساعت ۸ شب معاینه کرد گفت یه سانتی دیگه دوز اول رو برام شروع کردن دردای کمی میومد سراغم منم پاشدم پیاده روی کردم و ورزش کردم ساعت دوازده شب بود زنگ زدن دکترم گفت تا ساعت یک شب سرم بگیرم بعد استراحت بدن تا شیش صبح ، ساعت یک که سرم رو قطع کردن دیگه منم دردی نداشتم یکی دو ساعت خوابیدم دیگه ساعت ۶ اومدن دوز دوم رو برام وصل کردن اینم بگم شب معاینه کرد گفت همون یه سانتی ولی دهانه رحمت خیلی نرم شده
دوز دوم رو که صل کردن دیگه دردام شدید تر بود منم مدام راه میرفتم و ورزش میکردم وقتی دراز میشدم دردام خیلی بیشتر میشد همراهم کمرمو ماساژ میداد خوب بود برام تا ۱۱ و نیم ظهر که معاینه شدم گفتن ۴-۵ سانتی دیگه دکتر گفت یه ساعت استراحت بدیم سرم که قطع شد بازم درد داشتم ولی با فاصله بیشتر
ادامشو پارت بعد مینویسم
مامان فندق مامان فندق ۸ ماهگی
سوال:تجربه زایمان طبیعی من :
۱۸ ام ۴۰ هفتم تکمیل میشد و دکترم گفت تا ۱۸ ام دردت نگرفت بیمارستان بستری میشی ۱۶ ام شبش پیاده روی طولانی کردم تند تند راه رفتم اومدم خونه رابطه و بعدش دوش آب گرم بعدش احساس کردم شکمم بیش از حد داره سفت میشه کمرم هم درد میگیره هر دفعه باهاش زیر شکمم هم احساس فشار داشتم گفتم احتمالا یبوست شدم یا مشکل روده هامه تا صبح همینجوری بود و من بیدار رو مبل درازکش بودم گفتم شدید شد برم بیمارستان خلاصه صبح ساعت ۹ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانتی و ان اس تی که گرفت هر پنج دقیقه درد زایمان دیده شد بعد یکساعت دوباره معاینه کرد شده بودم سه سانت بستری شدم دیگه دکتر فرصت داد تا شب خودم پیشرفت کنم نه با آمپول فشار منم درد خاصی نداشتم تا شب ساعت نه و نیم همون سه سانت بودم تا اینکه دکترم گفت آمپول فشار بزنید آمپول فشار زدن و کیسه آبم پاره کردن دردام داشت زیاد میشد و برام غیر قابل تحمل دیگه گفتم اپیدورال بزنن اپیدورال که زدن دردم گم شد و گیج شدم و دستگاه اکسیژن بهم وصل کردن و من تا ۶ و نیم صبح همینجوری گیج بودم و در حال خواب و بیدار شدن بودم و تا اینکه فول شدم و دکترم اومد و زایمان کردم اصلا دردی نفهمیدم موقع اومدن بچه چون بی حس بودم فقط اینکه شکمم فشار میدادن خیلی بد بود درد داشت و بخیه زدن رو هم اصلا نفهمیدم
ان شاءالله زایمان خوب قسمت همتون🤲
مامان بنیامین ❤️‍🔥 مامان بنیامین ❤️‍🔥 ۸ ماهگی
۸/۲/۱۴۰۴ ۴۰ هفته و یک روز بودم رفتم سونوگرافی و نوار قلب جنین گفتن ضربان قلبش پایین اومده باید بری بیمارستان اومدم بیمارستان کم‌کم دردام داشت شروع میشد معاینه کردن ساعت سه یک سانت باز بودم رفتم برای بستری ساعت پنج و رب بستری شدم دوسانت بودم اصلا هیچ دردی نداشتم تا ساعت هشت و نیم سه سانت شدم بهم آمپول فشار زدن از ساعت هشت و نیم تا ساعت یازده رسیدم به پنج سانت دردش جوری بود که کمرم خیلی درد می‌گرفت اصلا نمیتونستم خوابیده باشم ولی مجبور بودم کمرم و می‌گرفتم بالا می‌گفت باید زور بزنی تا شیش سانت بشی بعد اپیدورال میکنیم دیگه واقعا دردش بالا رفته بود و خیلی درد داشتم زیر شکمم و پایین کمرم سمت لگن و ران پاهام فوق‌العاده درد شدیدی داشتم کل بدنم سرد شده بود فقط جیغ میزدم تا اومدن معاینه کردن سریع اپیدورال آوردن زدن برام تا زدن احساس کردم کل بدنم و گرما گرفته از سمت کمرم رفت به سمت شکم و پاهام دیگه دردی احساس نمی‌کردم درد داشتم ولی مثل درد پریود خیلی خیلی کمتر تا نه سانت نه سانت که شدم دوباره دردام رفت به سمت شدید شدن وقتی دردام زیاد شد فول شدم دردم مثل همون پنج سانتم بود اما سی ثانیه بود می‌رفت دو دقیقه بعد میومد یه خانم پرستار اومده بود همراه با ی ماما فشار میدادن شکمم رو که بچه بیاد بیرون وقتی اومد بیرون بچه خیلی راحت شدم اما جفتش مونده بود چندبار فشار دادن بخاطر جفت بعدشم بخیه زدن که من بیحس بودم چیزی احساس نکردم
مامان علی 🩵 مامان علی 🩵 ۱ ماهگی
مامان بردیا مامان بردیا ۶ ماهگی
پارت ،2دیگه هیچی معاینه کرد گفت یک سانت باز شده من درد نداشتم دیگه تا وقتی کارامو انجام داد کاغذ بازی اینا شد همون 2دیگه باز معاینه کرد گفت بریم زایشگاه باهمون یک سانت دیگه مادرم رفت تو استراحت گاه منم باماماخودم رفتم تو زایشگاه شانس خودم مامام همون شب شیفت بیمارستان بود دیگه هیچی رفتیم تو زایشگاه من رفتم تو اتاق مامامم رفت گفت تا 4 سانت باز بشه میام رفت بیرون اتاق ولی همونجا بود دیگه یه ماما دیگی اومد سرمو وصل کرد قلب بچه رو ازاون چیزا گذاشت که همجوری بزنه دیگه رفت من همجوری که دراز کشیده بودم هی درد داشتم کم دیگه تا ساعت 3ونیم بعد اومد دوباره معاینه کرد گفت شدی 3 سانت گفت رحمت خیلی خوبه نرم عالی دیگه رفت شد ساعت 4,20دقیقه اومد یه سرم زد گفت توش داروی آمپول فشار چون کیسه آب پاره باید زودتر زایمان کنی دیگه دیگه رفت من موندم با آمپول فشاردیگه کم کم هی درد می‌آمد فقط شکم سفت میشد کمرم درد میکرد تو کشام اینا فشار می‌آمد دیگه مامام اومد معاینه کرد گفت شدی 4 سانت دیگه بود نرفت دیگه منم هی دردا زیاد میشد تا ساعت 6
مامان مرسانا مامان مرسانا ۸ ماهگی
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و
مامان آراد مامان آراد ۱ ماهگی
پارت سوم
دیگه من با گزارش رفتم دوباره اناق زایمان پیش خانم صفایی و یه ماما جدید هم اومد دیگه دوتاشون پیشم بودن برای اینکه خاتمه بدن قرص زیر زبونی دادن ولی بار اول با آبرگ خوردم سوند گذاشتن توی رحمم که انقباض هام شروع بشه دردی نداشت خیلی کم بود دردش بعد یه ساعت که هم ان اس تی وصل بود هم این من چون دیابت داشتم و هی خوراکی هم میخوردم خیلی دستشویی میرفتم دو ساعت گذشت ساعت ۸ بود ادرار داشتم گفتم میرم دستشویی بعد یه دفعه سوند در رفت از توم‌موقع ادرار بعد تا اومدم بیرون شوهرم اومد پیشم بعد چک کردن دیدن هنوز همون ۲ و ۳ سانتم بعد دیگه توپ هم اوردن من هر ۲۰ دقیقه رو توپ ورزش میکردم ان اس تی میدادم دوباره ورزش میکردم وسطشم دردام شروع شده بود سه سانت که بودم بعد کسی که قرار بود اپیدورال بزنه رفته بود زایمان طبیعی ساعت ۱۰ اومد اپیدورال کردن یه حالت سِر کردن دندون داشت بعد یه مسکن ساده زدن رفتن یعنی من درپ رو حس میکردم تا ۱۱ شب همینجوری گذشت ولی اینم بگم ساعت خیلی تند می‌گذشت من که چیزی نفهمیدم از زمان بعد دیگه دوباره معاینه کردن گفتن ۳ و ۴ سانتم قرص زیر زبونی دادن ولی خب این دفعه زیر زبونم گذاشتم و انقباضام شروع شدن درد داشتم واقعا تا ساعت ۱۲ خیلی درد داشتم چک کردن گفتن ۴ سانتم ۶۰ درصد بعد من چون کلاس رایمان رفتم خیلی چیزا میفهمیدم همسرم همش کنارم بود بعد دیگه درد داشتم جوری که گریه میکردم بعد اومدن دوز اول اپیدورال رو زدن دردام آروم شد خانمه گفت این تا ۳ ساعت اثر داره ساعتم ۱۲ بود دیگه خانم صفایی گفت بخواب همسرمم از سرکار اومده بود ان اس تی هم همش وصل بودا ولی زیاد خوب نبود یه ساعت تند گذاشت