دلم اندازه کل 27 سال عمری که از خدا گرفتم، گرفته.
من هیچوقت برا هیچکس کم نذاشتم از همون بچگی سعی کردم اگر کاری انجام میدم صدمو بزارم. سعی کردم همیشه خوبی هام کامل باشه تا طرف مقابلم حسابی کیف کنه.
اما بخدا قسم هیچوقت هیچکس به من اهمیت نداد نگفت دلم چی میخاد نگفت نکنه دلم بشکنه نگفت حالمو خوب کنه نمیدونم بایه شاخه گل یا یه جمله محبت آمیز حالمو خوب کنه.
بابای طفلکم یه هفته رو تخت بیمارستان بود از همون موقع ک فهمیدم آپاندیس داره همون شب کلی تحقیق کرذم تا صبح خوابم نبرد یا اگر خوابیدم فقط خواب آپاندیس دیذم صبح ساعت 7 زنگ زدم ب مامانم توروخدا ببر بابا رو بیمارستان (چون خودش زیر بار نمی‌رفت) شبی که عمل شد اومد تو بخش ساعت 9شب شوهرم مجبور کردم بریم دیدن بابام براشون چایی و خوراکی بردم چون هیچی نبرده بودن کلی گریه کردم کلی خدارو التماس کردم که حالشو خوب کنه. یه هفته خونه زندگیمو ول کردم اومدم برا خواهر برادرم مادری کرذم شوهرمم دستش درد نکنه همش خرج کرد برامون کمک کرد خم ب ابرو نیاورد. من بداخلاقم اونم بخاطر تربیت مادرمه که منو خیلی حساس برآورد که همه چی رو باید مرتب کنم باید عاقل باشم باید سنجیده حرف بزنم البته نمیگم عاقلم اما سختگیری زیاد داشتم تو این یه هفته داداشم خیلی اذیتم کرد خیلی فشار عصبی روم بد جوری که دستم درد گرفته بود. الان که دم غروب ب مامانم زنگ میزنم بیام از بابا سربزنم میگه یه مدت نیا میخام آرامش باشه توخونه. ینی من انقد بدم که با اومدنم آرامش از بین میره بخدا من تشکر نمیخام فقط میخام مثل آدم بامن حرف بزنن. دوبار از شدت ناراحتی داشتم سکته میکردم امشب خواستم با شوهرم حرف بزنم کلش تو گوشی بود اصلا اهمیت نداد خدایا مگه من برا کی بد خواستم که اینجوری خار میشم

تصویر
۴ پاسخ

عزیزم درکت میکنم😔

عمیقآ درکت میکنم،فقط میگم ازین ب بعد الویتت زندگی خودت و شوهرو بچه ت باشه،منم همین تصمیمو گرفتم،،منم خودمو خیییلی فدای خانواده م کردم ولی نهایتآ همه فک کردن تازه فقط بخشی از وظایفمو انجام دادم

توبدنیسی منتها کسی قدردانت نیس خدا خودش جواب خوبیاتو بده

آخی عزیزم🥺🥺🥺

سوال های مرتبط

مامان نیکا مامان نیکا ۱ سالگی
پارت اول
سلام مامان ها
می‌خوام از یه تجربه بگم از راهی که خیلی ها سردرگم هستن که برن.
یا نرن
من قبل از اینکه دخترم رو از شیر بگیرم اینجا سوال پرسیدم
بعضی ها در حد چند کلمه جواب دادن و نتیجه نگرفتم کامنت ها رو
خوندم و بعضی ها خیلی خوب راهنمایی کرده بودن خلاصه من زیاد اهل پیام گذاشتن نیستم فقط چون خیلی زجر کشیدم این چند روز
خواستم اینجا بگم شاید کمکی به بعضی از مادرها بشه
دختر من از ساعت دوازده شب که موقع خوابش بود تا دوازده ظهر که بلند میشد دو ساعت دو ساعت شیر می‌خواست گاهی یه ساعت به ساعت نه با آب نه با سرپا دور دادن آروم نمیشد بخاطر اینکه باباش غر نزنه سریع مجبور میشدم شیر بدم
سعی کردم صبح ها ۹صبح که برا شیر بیدار میشه دیگه ندم که بلند بشه ولی باز چشم بسته گریه میکرد و شیر می‌خواست وقتی بلند میشد هم صبحونه نمی‌خورد و بسیار بد غذا بود .البته تا اردیبهشت که پیش مامانم بود و من سرکار بودم بهتر بود
تابستون که کنارش بودم بدتر بدغذا شد و طلب شیر میکرد
منم مجبور بودم بخاطر اینکه مهر باید برم سرکار و دیگه نمیتونستم از شیر بگیرم و بدغذاییش ازارام‌میداد شوهرم هم یا سرکار بودو وقتی خونه بود خیلی باهاش بازی نمی‌کرد و به این خاطر نمیتونستم رو اون حساب باز کنم و
تصمیم به گرفتن شیر کردم اونم موقع ای که شوهرم شبکار باشه و آرامش بیشتری باشه واونم بد خواب نشه و غر بزنه
فقط هم شیر خودم رو میخورد
طبق تجربه یک یکی از مامان ها آبلیمو زدم لب زد دید ترشه و چند دقیقه بعد دوباره امتحان کرد و دیگه اصلا سراغش نیومد
یکم بی قراری کرد و خوابید دوبار تا صبح بیدار شد و گریه کرد
روز دوم خونه مامانم خواهر زاده هام پیشش بودن خوب بود
مامان نفس مامان نفس ۲ سالگی
خانوما ترو خدا کمک کنید دوقلوهای من خیلی زیاد دستشویی بزرگ میکنن هنوز از مای بی بی نگرفتمشون اونایی که بچه هامون همسن بچه های من هستن اونا هم اینحورین یا نه بچه هام ۱ سال و ۸ ماهشونه
یعنی از صبح ساعت ۸ که بیدار میشن تا ظهر ساعت ۲ که بخواهم بخوابونمشون ۴ بار دستشویی میکنن ساعت ۴ که بیدار میشن شب تا ساعت ۱۱ که باز بخوابونمشون ۳ بار دیگه هم میکنن بخدا من تعجب میکنم آخه این همه دستشویی میشه مگه نوزاد نیستن که بگم نوزادان بخاطر اونه دیگه بزرگ شدن باید یکمم گوشت بشه به تنشون ولی نمی‌دونم چرا اینحورین کم کم دارم نگران میشم واقعا دیگه بخدا نمی‌تونیم از پس مای بی بی هم بربیایم دیروز بسته مای بی بی رو باز کردم همین الان تموم شد دوباره اون یکی رو باز کردم ۲۴ تا هم داخلشون هست میخریم ۴۰۰ تومن
هر چی هم تلاش کردم از مای بی بی بگیرم نمیتونم اصلا همکاری نمیکنن باهام گریه میکنن وقتی میبرم جیش بکنن نمیان اصلا خودشونو میکوبن به در و دیوار دیگه دخترم انقد گریه کرد استفراغ کرد کلا که چرا منو میبری ساعت گذاشته بودم هر ۱۵ دقیقه می‌بردم جیش می‌گرفتم یه بار که بردم دومین بار نیومد هر چی خواستم باهاش حرف بزنم سرش مشغول سه نشد استفراغ کرد اصلا موندم چیکار کنم بخدا ترو خدا شما بگید یه راهی جلوم بزارید که آسون باشه
مامان جوجو علی مامان جوجو علی ۲ سالگی
سلام مامانا.امروز دخترم طبق معمول سر غذا خوردن اذیتم کردو منم کمی به خدا بابت بدغذایی و حرف نزدنش و اینکه وابسته به سینما و زیر سیته میخوابه شکایت کردم و در واقع ناشکری کردم.ظهر دخترم خوابید و شروع به جمع کردن وسایلت اتاق کودک کردم و بعد دخترم بیدار شد اومد نشست با وسابلاتش که برت بچگیاشه بازی کرد تا من جمه کنم و بذارمشون طبقه بابلی کمد.آوردم صندلی غذا خوری رو گذاشتم رفتم بالا یه دفعه دیدم بین هوا و زمین موندم و صندلی که من روشن افتاده دقیقا وسط کمر دخترم 😭😱دیدم دخترم زیر پامه و منم با صندلی روشم فقط جیغ کشیدم و گفتم یا صاحب الزمان😓دخترم و برداشتم گریه کرد بقران فکر کردم گمرش شکست و فقط جیغ میزدم و کمی که دوتامون آروم شدیم دیدم راه میره خوشحال شدم و بعد کمرش رو نگاه کردم یه رد قرمز کمرنگ بود که بعد از ظهر کامل برطرف شد و رفت.نمیدونین امروز چی کشیدم فقط گفتم خدایا غلط کردم .برام دعا کنین توروخدا مثل من ناشکری نکنین من بنده خیلی بد هستم و خدا منو ببخشه.بتظرتون ببرمش دکتر یا لازم نیست؟الان که ۱۲ شب بود تقریبا ۱ساعت بود که خواب بود بیدار شد گریه کرد اومد دوباره بغلم.فکر کنم از جیغ و گریه هام ترسیده😪😔
مامان roza مامان roza ۱ سالگی
سلام
اومدم یکی از تجربیاتمو باهاتون ب اشتراک بزارم
دوماه پیش رزا رو از پوشک گرفتم با اینکه میخواستم بعد از دو سالگی این کارو انجام بدم ولی ب دلیل آمادگی کامل خودش ظرف یک هفته از پوشک گرفته شد و این دوماه حتی یه بار خطا نداشته حتی تو مسافرت و مهمانی
الانم که 21ماهه شده 6روزه که از شیر گرفتمش (شیر مادر )
چند روزه که مدام تو خودش جیش می‌کنه و اصلا نمیگه که خیلی برای من جای تعجب داشت حتی سرش داد زدم کاری که هیچ وقت نمیکردم
مطالعه که مردم نوشته بود تغییر محیط یا استرس و اتفاق جدیدی می‌تونه باعث این موضوع باشه و خیلی نگران شدم و بهم ریختم که چرا
دقیقا از روزی که رزا رو از شیر گرفتم مهمان دارم و درست زمانی که باید ب رزا بیشتر اوجا میکردم سرگرم مهمان داری بودم
امروز دیگه بیخیال مهمونا شدم و مثل قبل چسبیدن ب رزا و کلی باهاش وقت گذروندم شاید باورتون نشه رزا فقط لج کرده بود با من و امروز شد همون‌ رزای سابق حتی یه بار تو خودش جیش نکرد

اگر بچه رو از شیر گرفتین مخصوصا شیر مادر حتما حتما اون مدت بیشتر بهش توجه کنید تا اون خلا پر بشه بعضی چیزا قابل برگشت نیست من شرمنده دخترمم که این چند روز حواسم بهش کمتر بود

یه پیشنهاد هم براتون دارم
کتاب تربیت بدون فریاد بی نظیره خیلی تاثیر گذاره اگه تونستید بخونید
مامان میکائیل مامان میکائیل ۲ سالگی
سلام ، بچه ها چیکار کنم . پسر من از ۷ ماهگی تا الان که نزدیک ۲۲ ماهشه با خواب مشکل داره ، شبا تا صبح یا رو پامه یا تو گهواره دارم تکون میدم . کلی نق میزنه . برقا رو میزنیم شروع میکنه ب گریه میگیم بازی کنه خسته بشه ، خاموش میکنیم یجور دیگه ، دو سه تا دکتر بردم ، داروهای ملاتونین و قطره بای بای و سیتریزین هم دادم اثر نمیکنه . منم دیگه کم اوردم شبا خاب ندارم روزا هم همینطور . دکتر گفت یه هفته دو هفته خودتو قایم کن گریه هم کرد نرو سراغش تا نیاد رو پاهات ، یه هفته خوب بود و به زور قلت زدن و اینا میخابید ولی بعد بدتر از قبلش شد جوری که روزا حتی تا دم دسشویی میدوه دنبالم یا اتاق ، بدتر ترسو شد که مبادا ولش کنم . دیگه نمیدونم چیکار کنم انقدر خستم که نگو . نزدیک یکسال و نیمه یه خواب راحت به خودمون ندیدیم تا صبح بیدارم . پاهامم داغون شدن . فکر نکنم کسی مثل من باشه . دیگه اعصابم نمیکشه از نخابیدنا از رو پا گذاشتنا از این وابستگی شدیدش باز قبلا بهتر بود همون یک هفته که قایم شدم شبا ،بدتر شد که .😭 یه دکتر دوبار بردمش گفت خانم دلش نمیخاد بخابه کاری ازمون برنمیاد ، چمیدونم دکتر فلوشیپ خواب بردم دارو داد راهکار قایم شدن داد ، بدتر شد . بریدم . چیکار کنم دیگه
مامان آدریان مامان آدریان ۱ سالگی
تجربه ترک پستونک
من تقریبا اززیکسالگی به طور جدی به پسرم یادآوری کردم که پستونک فقط برای خوابه و اونم کم کم این براش جا افتاده بود ولی ۱/۵ سالگی بود که دیدم پستونک شبا از دهنش نمیفته و نصف شب همش تو دهنشه
تصمیم گرفتم ترک بدم ولی هیچجوره نمیخوابید و منم تایم خوابش برام خیلی مهم بود
تا اینکه برنامه سفر و رفتن به خونه خانواده پیش اومد و من گفتم بهترین فرصته
چون اونجا سرش گرمه بازی زیاد میکنه و خونه حیاط داره و راحتتر میخوابه
ولی با سفرمون سرما خورد یکم صبر کردم چند روز از اوج مریضیش گذشت و شروع کردم به ترک تدریجی اول خواب ظهر سه روز برای خواب ظهر پستونک ندادم و از چندین روش برا خوابوندن استفاده کردم ، قصه حیوانات ، لالایی تو بغل و ایستاده و … بعد سه روز برای خواب شب همین کارو کردم ولی نصف شب ها که بیدار میشد گریه میکرد میدادم
بگم که کلا زیاد براش میگفتم که تو نیاز نداری برای بچه هاس و غیره
سعی کردم وقتی بیدار میشه پستونکی نبینه
و تقریبا بعد یه هفته نصف شب هم ندادم ولی شبی دو بار جیغ میزد در حدی که حس میکردم دور از جون سکته میکنه
به جاش شیشه شیر دادم با بد بختی باز میخوابید این ماجرا دو هفته طول کشید تا شد شبی یکبار و الان دیگه نصف شب بیدار شه جیغ نمیزنه فقط صدام میزنه یا میگه شیر و من آب شیر میدم بهش
هنوزم هفته ای یه بار از اون جیغا تو خواب میزنه ولی صبوری میکنم چون هنوز کامل فراموش نکرده با اینکه دوماه گذشته