۱۸ پاسخ

بعدش حتما ایودی بزار

منم زایمان کردم گلم دختر بزرگم ۱۳ ماهشه یادت اومدم؟لیلی

آره منم پارسال همینحوری بودم
الان میگم خدا رو شکر که به خیر گذشت و تموم شد

خدا خواسته بود گلم اما فهمیدم خیلی خوشحال شدم

آره چون با شکم بزرگ واقعاً سخته بچه رو بغل کنی

واي منم باردارم ولي تازه سه ماهمه بچم قبلا اينجوري نبود الان هي چسپيده به خودم ميگم خدايا شكمم بزرگتر شه چيكار كنم 😢الان نصف شب از درد دندون بيدار ميشه جيغ ميزنه حتي يه ثانيه هم بغل باباش نميره شبا تو بغلمه ميرم دستشويي
خدا خودش كمكموه كنه

شیر به شیر کردم خداروشکر میکنم اما خیلی سخته

گلم منم پسرم چندروز دیگه یکساله میشه یه پسر دوماهه هم دارم من دارم میمیرم خیلی سخته خسته کنندست اما ایشالا خدا یاریمون کنه پشتوپناهمون باشه

انشالله زمانش زایمان میکنی چون بچه تو همی یکی دو هفته وزن میگیره پس بزار به وقت خودش تو دلیت پسر یا دختر؟؟

منم سر بارداری دخترم ماه آخر همش دعا میکردم زودتر بگذره از بس خسته بودم و سنگین ولی وقتی زایمان کردم گفتم غلط کردم 😂

ببین من تو شرایط شما نیستم ولی بخدا اگه خونم کوچیک نبود و با مادرشوهر تو یه ساختمون نبودم،حتما حتما زود بچه دومو میاوردم درسته خیلی سخته ولی یه بار از سختی میگذری و خلاص

تو سزارین شدی قبلیو؟

منم تو رنج توام ی ماه د‌یگ زایمانمه

وای چ سختتت
چجوری با حاملگی بچه داری هم می‌کنی خیلی سخته عزیزم خدا قوت 🩷

خدا صبرت بدع من با ی دونه پارم

الهی برات بگردم عزیزم امیدوارم راحت باشه برات حق داری ما با یکی داره جونمون بالا میاد حالا چه برسه یکی تو شکمون باشه ولی زود میگذره یه کوچولو شیرین میاد تو زندگیتون

ان شاالله به زودی زایمان میکنی اشکال نداره ۲ تا رو باهم بزرگ میکنی فقط مواظب سومی باش
خدا رو شکر بابت نعمتهاش

خیلی سخته عزیزم. خودتون دوس داشتین؟

سوال های مرتبط

مامان عشق دلم مامان عشق دلم ۱۴ ماهگی
خدایا اینقد خستم که حد نداره دیگه صبرم لبریز شده تحمل هیچیو ندارم خستم ازین شکم ک دوسال پشت سرهم باید وزن سنگین تحمل کنم شبا خواب نداشته باشم حتی شبا پهلو ب پهلو شدن برام سخته مرگه برام خسته شدم بقران کی این هفته آخر تموم بشه من از ۳۸ هفتگی منتظر بودم کیسه آبم پاره بشه زایمان کنم راحت شم ولی کو هنوز ۳۹ هفته و دوروز شدم انگار ن انگار مثانم پاره شد معدم داره له میشه بیشتر از سه لقمه نمتونم غذا بخورم خدایا ب دادم برس از یه طرف استرس زایمان و درد از طرف دیگه نمیدونم کی بیاد نگه داره منو با بچه یکسال و پنج ساله بابام ک خونش راه نمیده منو مامانم و ابجیم کمکم کنن اینجا هم میگن نمتونن معذبن طبقه بالا پدرشوهرمم اینجام ک مادرشوهرم همش باید یا منت تحمل کنم یا خواهرشوهرام همش همینجان یا یخچالمون ن گوشتی مرغی درحد یک دو کیلو هم شوهرم گرفته برا من همونم همینجا آنقدر همون میاد ک حتی کم میاریم و مهمونداری و شلوغ و پلوغ خستم خسته فکرو ذهنم درگیره نمیدونم برا چه دل خوشی خدا این بچه رو داد بهم نمیدونم بابام رحم نداره واقعا درحالی ک همه چی با خودم میبرم و نون خور اضافه نمیشم برابابام ولی موندم چرا چرا خدا دلم بدجور ازین دنیا و آدماش پره فقط میگم زود تموم بشن این کابوسا