دیگه خسته شدم نمیکشم میخوام فرار کنم دیگه نه اعصابم نه بدنم نمیکشه دلم میخواد خودمو بزنم بچه رو بزنم خیلی کم رو مخ بود الانم مریض شده نه غذا میخوره نه لب به آب میزنه فقط،شیر میخواد انگار من گاو شیر ده هم حالم بهم میخوره از شیردهی دیگه خسته ام خدایا نا شکری نیستا ولی دیگه جون ندارم

عزیزم ناشکری نکن‌
همون بچه که تو حوصلشو نداری آرزوی خیلیاست
منم شیرخودما میدم بعضی روزا خیلی خسته میشم کم میارم ولی آخرش باز میگم این بچه آرزوی من بود پس الانم باید قدرشا بدونم
یکم دیگه تحمل کن کم کم بزرگ میشه دیگه از شیر میگیریش
تو مریضی هم که بچه ها هزار برابر بهونه گیر تر میشن
شیرخشک نخورد یا خودت ندادی بهش؟؟

عزیزم سعی کن شیر کمکی شیرخشک هم بدی بهش واقعا سخته فقط شیر خودتو بدی من چند ماه دادم دیگ نتونستم سختم بود البته ک خودش هم شیر خودم نخورد دیگ
بعد طفلک مریض شده دیگ منم چندروز پیش مریض شده بود همش گریه میکرد بهونه می‌گرفت ب این فکرکن جر تو کسیو نداره

منم مثل شما بودم همش میگفتن اینو بخور اینو نخور ولی بخاطر بچم هیچ وقت خسته نشدم همش میگفتم این روزها هم میگدره

دور از جون ب موقع سگ پاچه گیرم تا جایی ک بشه صبر دارم لبریز شم ننه بابامم نمیشناسم 🤣🤣🤣

عزیزم وضعیت من از تو بدتره منم شیر خودمو میدم ولی تا حالا بخاطر شیردهی هیچ وقت حرص نخوردم میدونم چ حسی داری سعی کن یکم بیشتر بخودت برسی فقط بدون این روزها هم میگذره پس یکم دیگه تحمل کن تموم میشه

طفلک از سر کار میاد یکم نگه داری میکنه در حد ۳۰ دقیقه بعد میبینم تا چرت میزنه ۵ صبح میره ۹ شب میاد جنازهههههههه

خدا توان میده ب نظرم اوایل خیلی گریه میکردم از بی خوابی از استرس از همچی خیلی گلایه میکردم رابطه هم ک دیگه جفتمون ب تخت می‌رسیم از خستگی می‌میریم ماهی یبار ب زور 🤣🤣وقت دعوا نداریم ولی دوقلوها دعوا زیاد میگیرن الانم یاد گرفتن گا میگیرن مو میکشن تازه من بجز آراد و مهراد ی پسر ۹ ساله هم دارم 😭

من دقیقا مثل خودتم لب به غذا نمیزنه فقط شیر روانی شدم از بس غذا نمیخوره

درکت میکنم عزیزم پسر منم سرما خورده خودمم سرما خوردم و حتی شوهرمم خونه نیست و سرکاره حق داری آدم واقعا کم میاره

دیگ طبیعیه عزیزم این روزام میگذره

این احساساتت کاملا طبیعیه برو بیرون یه کم هوا بخور نفس عمیق بکش 😁