تجربه‌ زایمان طبیعی پارت سوم

خلاصه از بی خوابی گیج شده بودم نمیدونستم‌ به کدوم طرف بیوفتم همش التماس میکردم بزارین من بخوابم نمیذاشتن اصلا خلاصه من بازم معاینه شدم نوار قلب میزاشتن‌ بچه خودشو سفت میکرد فک‌کنین سفت کردنی همش درد داشتم خودمو کتک میزدم فوش میدادم موهامو میکشیدم به خودم سیله میزدم دیگه تا دم مرگ رفتم خیلی خیلی سخت بود بعد گفتن ساعت ۷ عصر حتما زایمان میکنی بازم فایده نکرد ساعت فکنم نزدیک ۱۱ یا ۱۲ بود شوهرم گفت بزار ماما بگیرم واست خیلی خوبه گفتم بمیرمم‌ ماما نمیخوام بگیری دیدم واقعا اینا دیگه ازیت میکنن گفتم ماما بگیر زنگ زدیم ماما گفت ۲میلیون و ۵۰۰ بزنین به حسابم الان خودمو میرسونم‌ شوهرم همون لحظه که پول زد خودشو رسوند خیلی مامای مهربونی بود جوون‌ بود خدا خیرش بده خیلی کمکم کرد همش بهم رسیدگی میکرد کمپوت‌ میداد آب میداد مالش میداد ورزش میداد خیلی ازیتش کردم خیلی مامای مهربونی‌ بود بعد این همه سختی دیگه داشتم بیهوش‌ میشدم درد داشتم شدید

عزیزم شماره ماماتو میشه بذاری برامون؟

عزیزم تجربه ی منو نخونده بودی اگر زودتر میگرفتی اصلا این همه اذیت نمیشدی

خاک بر سرم اگه بخوام زایمان کنم

🤣منم موهامو گرفته بودم ول نمیکردم خاهرم بزور موهامو از دستم درواورد کنار تخت بودم پرستار گفت میوفتی گفتم بزارم بیوفتم

چرا زایمان طبیعی با اپیدورال انتخاب نکردی دختر خوب؟ اگه با اپیدورال انتخاب میکردی از ۴ سانت آمپول میزدن بی درد میشدی

بیمارستان دولتی بودی؟