۱۵ پاسخ

والا من یه پسرم دارم 8سالشه خدا حفظش کنه الهی, من هنوز حرص غدا خوردنش, حرص اینکه میره مدرسه تغدیشو بخوره رو داره. این بچه کوچیکا که دیگه هیچی

فدات خواهری 🌹😘

عزیزم هرچی بزرگترر میشن حرص و جوش و درد سراشونم باهاشون بزرگ میشن هنوز اول راهی گلم پ حرص نخور

من ایران نیستم اینجا اصلا مث ایران بچه رو راه ب راه وزن نمیکنن فقط چکاپ اول وزنش کردن باقیشو یاخودم بردم یا وقتی بردم بیمارستان مثلا برا رفلاکس اونجا وزنش کردن...درگیر وزن نشو وزن گیری ام ژنتیکیه الان پسر من ع کیلو خورده ای ولی پسر دوستم یک سالشه هفت کیلوه .....بچه با بچه فرق داره ی دوستی دارم پسرش پنجاهو شش روزگی هشت کیلو بود ........

پسر منم همینه فکر کن توی دوماهگیش موقع واکسن دکتر گفت تازه پسر من داره میاد رو صدک وزن نرمال رفلاکس و کولیک و حساسیت به پروتئین گاوی وقت ندارم سرمو بخارونم ۲۴ساعت گریه افسرده هم شدم نه غذا درست درمون میخورم نه چیزی فقطم روپا بخوابه یکم آروم میشه همین الانشم روپامه پاهامم داره میشکنه همه میگن میگذره لذت ببر اما حال روحی خودم گریه هاش شلخته بودن خونه و خودم همه و همه نمیزارن واقعا لذت ببرم خستم درکت میکنم واقعا از پا درمیایم

میدونی چیه برای اینکه بتونی بهتر به پسرت برسی باید یه مادر قوی باشی و خودتو اولویت قرار بدی من خودمم خیلی جاها خسته شدم گریه کردم ولی باز روپام وایستادم چون میدونم ک هر چقدر بیشتر خودمو دوس داشته باشم بیشتر میتونم ب بچم رسیدگی کنم علت وزن نگرفتنش ببین چی بوده من شیرم کم بود همه دنیا میگفتن شیر خودتو فقط بده ب بچت ولی گوش ندادم میدونستم ک سیر نمیشه و هر شبم گریه میکرد از گشنگی و بهش شیر خشک دادم تا اوک بشه هر کاری میدونی ب صلاحتون انجام بده به خاطر بچه از زندگی و رسیدگی ب خودت نزن تا زده بشی تازه بگو ی فصل جدیده و حالتم بهتره ❤😍

عزیزم فقط باید رو خودت کار کنی شیرت خوب بشه بچه خوب میشه فقط چیزای مقوی بخور بخودت برس بچه نیاز به مادرسالم داره فردا روز که بزرگ میشه دو دفع بگی اخ پا اخ کمرم نمیگه بخاطر بزرگ کردن من بوده میگه اه مامانم همش مریضه پس به فکر خودت باش منم سر پسر اولم خیلی حرص خوردم وزن بگیره خدارو شکر وزن گرفت تا دوسال شیرم رو بهش دادم خیلی خوب بود ولی چه فایده کم کم بزرگ شد کم غذا شد لاغر شد پس چی شد اون همه حرص خوردن من

بوووووس بهت خواهری.خودت وزیاد درگیر نکن افسردگی میگیری ها .من چاقی و لاغری بچه برام مهم نیست فقط میگم خدا کنه آدم بچه ش مریض نباشه همین.بررگ بشن چاق میشن سرحال میشن وهمه چیز میخورن.شماهم به خودت استرس نده وبعد بالون استرس به بچه هم شیر میدی هم اون لاغروعصبی درمیاد هم تو لاغر میشی.شکر کن که مادر شدی بچه ت سالمه.به خودت برس وارایش کن واهنگ شاد بزار.واینکه به شوهرت برس حالا میخواد بوس باشه وحرف محبت آمیز باشه.سکس باشه هرچی فقط از اون غافل نشی.😉😉😉😉

من فکر میکنم از درگیری هورمونامونم هست چون منم دقیقا مثل خودتم 🥲

خدا حفظش, کنه فرشته کوچولوتونو

مادر اولی هستی احتمالا گلم ❤️☺️منم سر پسرم این حالتارو داشتم ..حتی انقد حساس بودم نمیزاشتم کسی بهش دست بزنه و‌ب قول شما برا گرم ب گرمش حرص خوردم اما ماشالا الان 6 سالشه و پیش دبستانی میره ...تو ی چشم بهم زدن بزرگ میشن بچه ها ...الان اصلا رو دخترم بابت اون چیزا اصلاااااا حساس نیستم چون میدونم یکم ک بزرگ بشن و ب ب غذا بیفتن همه چی اوکی میشه
ب خودت برس گلم هیوی با ارزش تر لز خودت نیس..تو خودتو نابود کنی کی از بچت مراقبت کنه ؟؟؟قوی باش و بیخیال اما در کنار محتاط باش ...خیلی حرص و جوش بخوری اصلا نمیگذره برات ❤️😘

دختر منم رفلاکس داره و شیر نمیخوره و وزن نمیگیره دقیقا همین حس دارم

باید قوی باشی عزیزم، تو سرحال و سلامت باشی کوچولوت هم حالش خوبه همیشه، نگران نباش عزیزم خوب میشه فداتشم بعد به تمام این لحظه ها میخندی، پس قوی باش عزیزم

اگه رفلاکس داره بهش دارو فاموتیدین بدین

حداحفظش کنه
مال منم رفلاکس داره وزن نمیگیره خیلی تو فکرشم

سوال های مرتبط

مامان لیانا🎀 مامان لیانا🎀 ۴ ماهگی
دلم میخواد یکم حرفای دلمو بزنم احساس سنگینی دارم..سلام مامانا بچه داری خوش میگذره؟من هنوز باورم نمیشه بچه دارم خدارو هزااار مرتبه شکر میکنم که خدا این فرشته رو بمن داد.اما گاهی خسته میشم کم میارم با خودم میگم خیلی زود بود واسه بچه دار شدن چون یکسال بعد از عروسیم حامله شدم با خودم میگم میشد یکم به خودم برسم شغل پیدا کنم بعد بچه دار بشم حداقل اما وقتی صبح بیدار میشم و دختر نازم چشماشو باز میکنه و بهم میخنده دلم میخواد قربون تک تک سلول‌های بدنش بشم و چهره ی ماهش رو بخورمممم.وقتی این فکرا میاد سراغم خیلی عذاب وجدان میگیرم. حس میکنم همسرم مثل قبل دوستم نداره و توجهش از من رفته فقط به دخترمون تو کارای خونه الان ک احتیاج دارم دیگه کمکم نمیکنه . نمیدونم چرا درد دلم باز شد اومدم گهواره که فقط بنویسم من از اولین پریودی بعد زایمان میترسم که خیلی درد داشته باشه چون هنوز پریود نشدم ولی انگار دلم خیلی پره من واقعا دارم دیوونه میشم همش دارم میریزم تو خودم چون هییییچ دوستی بعد از عروسیم واسم نموند انگار من بیماری مزمن داشتم همشون منو رها کردن با مادرم و خواهرم که نمیتونم حرف بزنم چون آخرش دلسوزن و ممکنه جایی حرف اشتباه و طرفداری نا ب جایی بکنن .. امروز تولدم بود بعد از فوت بابام آرزو میکردم هرسال ک زودتر منم برم پیشش اما امسال چطور میتونم چنین آرزویی داشته باشم که این تیکه از وجودم اومده تو زندگیم.. راستش واقعاااا شاکر خدام ولی من از زایمان تا الان خیلی تنها تر شدم خییییلی...
مامان فسقلی🐣 مامان فسقلی🐣 ۱۱ ماهگی
دلم گرفته پر بغضم فقط میخوام برم یه گوشه زار زار گریه کنم🥲
شیرم کم شده کم چی بگم اصلا نمیخاد بیاد انگاری داره قطع میشه نمیدونم همش میترسم شیرم خشک شده باشه
به صورت پسرم نگاه که میکنم وقتی بااون چشمای معصومش بهم خیره میشه قلبم آتیش میگیره تموم جونم پر میشه از عذاب وجدان و ناراحتی که نمیتونم پسرمو سیرکنم💔
حالم از خودم بهم میخوره نمیدونم چه مرگم شده یهو اینجور شدم
شیر خشکم نمیخوره دو سه تا عوض کردم از اول بهش ندادم نمیدونم برای چیه که شیرخشک نمیخوره
خدایا پسرم آب شد💔طفلکم گناه داره دیگه نمیدونم چیکار کنم...
مامانم میگه چشم خوردی
دیگه موندم چه دلیلی بیارم حرف مادرم یا اینکه خودم ضعیف شدم اخه خیلی لاغر شدم هفته پیش مریض شدم اسهال استفراغ یه روز تمام بالامیوردم رفتم دکتر خوب شدم ولی بعد اون دیگه شیرم شیرثابق نشد
البته اطرافیانم بهم هی میگفتن شیرت‌ خوبه زیاده
کو الان پس کجاست😭
دارم دیوونه میشم بخدا اگه اینجوری پیش بره دیگه نابود میشم
چیکار کنم💔💔💔